یادی از شهیدحجت الاسلام والمسلمین سید عیسی نور موسوی

شهید حجت الاسلام نورموسوی از جمله شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی بود که علم و ایمان و جهاد را در هم آمیخت و در ردیف شهدای گرانقدر اسلام، جاودانه گشت.

حجت الاسلام والمسلمین سیدجواد نورموسوی در یادداشتی آورده است:  سخن از شهید و شهادت کلام موزونی است که زبان قاصر را توان بیان و جامعه را توان فهم نیست. فریادی است که فریادهای دیگر را به بلندایش نتوان رساند و موجی است که علیرغم امواج دریا همیشه جاوید و ثابت است خون گرم شهید در موعد شهادت تسکین بخش دردهای مظلومان و شفا بخش دل های دردمند است. خون کرم شهید نشئت گرفته از خون سومین ولی خدا است که رفتگان را به حضرت و ماندگان را به جهاد  و شهادت و آیندگان را به آزادی و عبودیت و ماندگان را به وا داشته است.


شهید مقدس به هم تلفیق می شوند و «جاودان حیات» را بنا می‌کنند، وقار شهید به وقار و عظمت شهادت است که به فرموده نبی مکرم اسلام (ص):


«شهادت خوبان امتم را گلچین می‌کند، شهادت سراغ سعادتمندان می رود نه ربوبیان و محاربان و دنیا پرستان.


خدایا باغبان گلزار بهشت چه نیکو سید عیسی ها و سید مهدی‌ها و سید حسن‌ها را برگزیده این امت راگلچین می کند.


اینان رهروان را مصطفای تو هستند و برافرازنده پرچم گلگون پیامبر تو بفرموده رهبر بیدار دل انقلابمان، ما مرد جنگیم و از کشتن و کشته شدن نمی هراسیم! هراس ارزانی آنانی است که مرگ را پایان زندگی می دانند و آغاز نیستی، ولی ما را از شهادت چه باک که شهادت از برای ما سعادت است،


سعادت پیوستن به لقاء اولیاء الله و سعادت زندگی نشانی در تاریخ ما و زندگی و راه ما است.


شهادت تبار نامه خونین قبیله تشییع است.


شهادت میراثی است که ائمه، سلام خداوند بر همگی آنان باد ، زیرا ما برگزیده‌اند و خود پیشاپیش ما درآن وادی ره سپرده اند و شهادت هدیه است که خداوند به محبانش می‌دهد پس چرا از شهادت به هراس و از چشیدن شهد شیرینش بگریزیم و چون نامردمان درکنج  دنیوی خود پنهان کردیم.


شهادت بهائی است که بخاطر ولایت اهل بیت آنگاه که اقتضاء می‌کند باید پرداخت.


و چقدر از این پاک باختگان ولایت اهل بیت را بردارها آویختند، پوست کندند وسربریدند و اجسادشان را سوازنیدند و سیاهچال ها و زندان های مخوف را از خون پاک آنها رنگین ساختند.


مگر نه این که گلوی بریده علی اصغر، سندی شد بر اثبات مظلومیت حسین، پس باید رهروانی باشند تا با پیمودن راه علی اصغر، پیام مظلومیت شیعه را تا ظهور منتقم آل محمد (ص) تداوم بخشند.


و مگر نه این است که در سپاه کوچک سید الشهداء پیرمردانی همچون حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه بودند که با خون خود سند درنده خوئی و خونخواری یزید را امضاء کردند و در رگهای خفته، خون تازه ریختند، آنانرا به حرکت و جنبش واداشتند پس باید این زمانه نیز، پیرمردانی باشند تا در ادامه راه با خون خود چهره پلید صدام یزید را به جهانیان بشناسند.


و اگر در سپاه سیدالشهداء جوانانی همچون علی اکبر(ع) هستند که چون شیر به میان کافران هجوم می‌آورند و آنان را درو می‌کنند امروز نیز شهیدانی هستند که با الهام از فرزند امام حسین‌(ع) و در زمینه یاوری نواده آن حضرت امام مهدی (ع) زن و فرزند و زندگی و شغل و دنیای خود را وا می‌گذارند و به جستجوی شهادت به جبهه‌های نبرد می‌شنابند، بپردازند و در برابر دنیا، آخرت را بدست آورد و در برابر فناء بقاء و بهشت برین خداوندی را، امروز نیز در سپاه حق افرادی همچون آن  نوجوان دوازده ساله فراوان هستند که به خود نارنجک بسته و خویش را به زیر تانکهای دشمن پرت می‌کنند تا به دشمن خونخوار بفهمانند که اگر سدی نیست تا راه نفوذ آنان را ببندد، بدن 36 میلیون ایرانی در موقع لزوم سدی خواهد ساخت تا از هجوم کافران جلوگیری نماید و اگر در سپاه کوچک حسین (ع) همه گونه انسانی پیدا می‌شود تا الگو و اسوه‌ای برای آیندگان باشد امروز نیز کسانی هستند که می‌کوشند تا پیرو الگوهای سلف ظاهر خود باشند.


و این شهیدان هستند که بدنشان را در خاک های گرم جنوب و غرب کشور فدا می‌کنند و دشمن گر چه جسمشان را نابود کرده اما ایمان آنها هنوز در تمامی جبهه‌های نبرد می‌جنگد تا ملت‌ ما بتواند در پرتو این بذرهای مستعد و آگاه و آماده نهال استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را از دل خاک برویاند و به عرش رساند و هستند این کاروان، تک سوارانی که بی‌باکانه بر سپاه باطل شبیخون می‌زنند و دفتر ننگین عمر آنان را سرنگون می‌سازند و علف های هرزه را از « مزرع سبر انسانیت» ریشه‌کن می‌سازند.


و بدینگونه جنگی که برای نابودی و اضمحلال حق آغاز شده است، آتشی بس فراوان می شود و خود دامن آتش بیاران معرکه را می‌گیرد و سراپرده‌های آنان را بر سرشان آوار می‌سازد و گرمای سوزان جهنم روزهای فراوان به طرف دشمن آتش می‌گشایند تا با آتش قهر خود سیاهی ها و تباهی ها و ظلم و فساد را به نابودی بکشند و با تمام نیرو و اسلحه آتشین خود را بر ظلمت گسترده بر سراپرده گیتی می‌کوبند تا با شکافتن آن، فجر امید مستضعفان را از ریشه سر بدر آورند، دست های بسیار به دعا برمی‌خیزند تا به دشمنان بفهمانند با ملتی و مکتبی طرف شده‌اند که خواب را بر خود حرام ساخته تا بیداریشان طلایه‌دار سپاه نور باشد.


و اگر در سپاه حسین (ع) نوجوانی همچون قاسم است که به خاطر امامش لباس رزم بر تن می‌کند و به میدان می‌رود تا با خدایش معامله را در همین دنیا برایشان مجسم می‌سازد.


و جنگی که آغاز شده است تا ملتی را بمیراند به لطف و عنایت پروردگار قلب ها و روح های مرده را زنده می‌سازد تا برای جهانیان امتی اسوه و نمونه گردند.


بدینگونه به اراده خداوندی « عدو سبب خیر می‌گردد» ملت بیکبار بپا می‌خیزد دستها بکار می‌افتد تا چرخهای خوابیده ضایع را بگرداند، قدمها استوار می‌گردد تا فاصله‌ها را کوتاه کند و چشمها تیزبین تر می‌گردد تا دوردستها دست نیافتنی پیشرفت و ترقی را به پیش آورد.


مغزها بکار می‌افتد تا از ناممکن، ممکن بسازد و از آهن پاره‌ها اسلحه و اینها همه نوری می‌شود تا چشم بر بدیان زمانه را کور گرداند.


 وجنگی که آغاز شده است تا لاله‌ها را درو کند تا بر فراز آنها  علف هرز تجاوز و ستم و کفر بکارد، به اراده خداوندی، داسی می‌شود که کفار و منافقین را ریشه‌کن می‌کند و بدینسان مردم همه پشت سر رهبر و امامشان متحد می‌شوند و ناخالصی ها را از خود می‌زدایند و با گام های استوار و مشت های پولادین براه می‌افتند، تا کجاوه نورانی حامل امام زمانشان را که در دوردست‌ها بر زمین نهاده شده است بر دوش گیرند ومظهر قسط و عدالت را به ارض موعود رسانند. بدین امید که خداوند هر چه زودتر خلافت و فرمانروائی را که به آنان وعده داده شده است و دین برگزیده‌اش اسلام را بر کرسی حکومت بنشاند. به امید آن روز انشاء الله.


در این مقال برآنیم تا تنها به توصیف و تشریح زندگی کوتاه ولی پربار مجاهد و روحانی مبارز یکی از فرزندان اسلام و قرآن بپردازیم گرچه نمی‌توان به عمق اندیشه و بلندای روح ایشان پی برد ولی از آنجا که می‌باید زائیر عمل پی مو مؤثر برد به بازگوئی عملکرد و تلاش بی وقفه این عزیز اکتفا می‌کنیم. به امید اینکه همگان را از اهداف مقدس این گلگون کفنان آگاه کرده تا بتوانیم راه مقدسشان را ادامه دهیم و دین خود را به آنان اداء کرده و روحشان را شاد نمائیم.


و حال می‌پردازیم به گوشه‌هائی از زندگینامه پر بار این روحانی شهید.


بسم الله الرحمن الرحیم


من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من التبیین و الصدیقین و الشهداء – و الصالحین و حسن اولئک و فیه!


که فرمانبرد خدا و رسول را پس آنها باشندبا آنان که احساس کرد خدا برایشان از پیغمبران راستگویان و شهدا اولیا مردان و خوبند آنها از جهت رفاقت. سوره نساء


اسلام به این شهیدان و شهید پیروان افتخار می‌کند. امام خمینی


زندگینامه روحانی شهید حجت الاسلام سید عیسی نور موسوی لنگرودی


صبح گاه 20 مهرماه سال 1340 فرزندی از تبار علویان از خانه‌ای کوچک روحانی و مذهبی دیده به جهان گشود از سادات بود لیکن اسمش را سید عیسی نهادند.


با تولد یافتن این شهید بزرگوار نور و چراغ روشنائی این خانه پرفروغتر گردید و جلوة دیگر به خود گرفت و دوران کودکی او مصادف ها فقر و رنج و محرومیت ها بود گذراند و چون از خانواده روحانی بود در آن خانواده احکام اسلامی خوب اجرا می‌شد و این برادر نیز علاقه وافر پیدا کرد و اهمیت و احترام زیادی به فرائض مذهبی و دینی می‌گذاشت و این نشانگر مقدمه حرکت درونی روحانی این شهید بود و با ادامه دادن این شیوه مذهبی در صدد برآمدن خواندن و نوشتن شد وارد دبستان شد و دوران ابتدائی را در اقامتگاه خود گذراند. و بعد از اتمام دوران ابتدائی دورة راهنمائی را در روستای چاف به پایان رسانده و برای ادامه تحصیل بالاتر (دبیرستان) به شهرستان لنگرود هجرت کرد. تا سوم خدمات را در مدرسه شهیدمطهری ادامه داد. در این هنگام مصادف با نوجوانی و جوانی شهید بود این مقطع از زمان برخورد شد با انقلاب اسلامی که توسط روحانیت از زمان صدر اسلام تا به امروز که پرچمدار اسلام دین رسول ا... بودند با رهبری پیامبر گونه رهبر کبیر انقلاب و مسلمین جهان حضرت آیت ا... امام خمینی بوجود آمد و هنگامی که ندای معشوق از تنگنای سینه‌های مبارزان حق در می آید صدای الله و اکبر و مرگ بر شاه ملت ایران از شهرهای تهران قم و مشهد و غیره می‌رسد دیگر او فهمید که در این جامعه نمی‌تواند به فعالیت‌های خود ادامه بدهد معشوق او می آید همه را کنار می‌زند و به استقبال معشوق می‌شتابد و با مشت‌های گره کرده بسوی گلوله‌های آتشین دژخیمان امریکائی می‌رود و از جمله درس خود را کنار می‌گذارد و وارد میدان کار و زار می‌شود و کار می کند.


این برادر همگام با امت مسلمان ایران با رهبری امام برای پیروزی و شکوفائی این انقلاب تلاش و کوشش های فراوانی نمود و حتی قبل از شروع انقلاب در رابطه با روحانیت اعلامیه امام و نوارهای او را مخفیانه بین دوستان و آشنایان پخش می‌نمود و برای آگاهی آنهاسعی زیاد می‌کرد و در درگیری ها با رژیم منفور پهلوی مجدانه فعالیت می‌کرد بعد از پیروزی انقلاب با تشکیل اولین گروه و مقاومت در سرتاسر کشور از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای آموزش به مرکز ( تهران) رفت و در این موقع اولین ملاقاتی با امام داشت در هیمن دیدار انقلاب درونی دیگری در این برادر بوجود آمد و نتیجه دیدار با امام این شد. با ذوق و شوق فراوان به فعالیت های منسجم و گسترده‌تری دست زد از جمله این فعالیت ها جزو بنیان گذاران انجمن اسلامی در بالا محله پاپکیاده و انجمن جانبازان اسلام در چالکیاسر و انجمن فدائیان اسلام در شهرستان لنگرود و انجمن اسلامی در دبیرستان خدمات و یکی از عضو اتحادیه انجمنهای اسلامی روستاها و گروه ضربت مخفی یکی از برادران روحانی ( باقری) بوجود آمده بود فعالیت می‌کرد. چون این فعالیت ها را نسبت به انقلاب اسلامی ناچیز می‌دانست شبها با بسیج و سپاه همکاری بسزائی داشت و نقش مؤثری در تبلیغات آنها داشت و مخصوصاً در نوشتن دیوار و در درگیری ها با منافقین کوردل در آن روزها مردم ما را به خاک و خون می‌کشیدن مجدانه فعالیت داشت و درگیری دانشگاه گیلان و هم چنین درگیری سیاهکل با برادر شهید سید حسن تراهی نقش مؤثر داشت و همچنین برای انسجام بیشتری درکارهای خود با روحانیون مبارز مشورت می‌کرد .


با توصیه یکی از روحانی متعهد که در آن زمان مسئول سپاه پاسداران دهدشت که یکی از منطقه‌های محروم و عشائری کشور بود به عضویت آن سپاه درآمد و این برادر روحاین خدمت به توده‌های محروم را دوست داشت و دلسوز این قشر از جامعه بود و دوست داشت همیشه در کنار آنها باشد به این علت بود تصمیم گرفت به سپاه دهدشت در استان ( کهکیلویه) رفت با شناختی که فرمانده سپاه روی ایشان داشت و معلم و مشوق ایشان در کارهای دینی و مذهبی و انقلاب بود مسئولیت امور مالی سپاه را به عهده ایشان گذاشت که خالصانه در مسئولیت محوله خود کار می‌کرد تا حدی که مور تشویق مسئولین منطقه 9 ( شیراز) قرار گرفت و در هر ماموریتی پیش می‌آمد در حین اینکه مسئول امور مالی بود پیش قدم بود. و شهید در کنار محرومین بودن رادوست می‌داشت و غمخوار کوچ نشینان بود حتی در یک ماموریتی که با فرمانده سپاه به یکی از روستاهای محروم منطقه رفته بود بعد از مدتی فرمانده سپاه متوجه می‌شوند که برادر شهید نزد ایشان نیستند و و پس از جستجو او را در زیر چادر یکی از مردم عشایر در حال گوش دادن به صحبتهای آنها و در حال گریه مشاهده می‌کند .


 اما اخلاق شهید، اخلاق پاک اسلامی روحانی مبارزمان در دوران زندگی زبانزد همه بود و رفتا رو اخلاقش او را در بین دوستان استثنا کرده بود بخشندگی و مهربانی او در دوران زندگی هویدا بود وی عاشق علم و ایمان بود و تنها در محوطه علم دنیوی تکیه نمیکرد که زندگی او بر محور ایمان – شهادت – شجاعت و ایثار و تقوی و درس زندگی از حسین بن علی (ع) و دیگر ائمه دور میزد و برادر شهیدمان چون از خانواده روحانی بود و از آنجا که برخورد زیادی با علما و روحانیون داشت و با اخلاق و روحیه پسندیده آنها برخورد می‌نمود. لذا علاقه وافری به دانشگاه امام صادق (ع) که پرورش دهنده چنین علما و روحانیونی بود پیدا کرد. و از این راه بود که بعد از مدتی در سپاه دهدشت و برای خدمت بیشتر محرومین با راهنمائی روحانیون و طلاب از استان کهکیلویه به شهرستان کاشان عزیمت نمودند. و مشغول فراگیری دروس دینی و عربی شدند و شهید در این مدتی که حوزه علمیه امامی خمینی کاشان بود با سختی و مشکلات فراوان که از اول کودکی با این مسائل برخورد داشت روبرو شد. روزهایی بود که حتی یک ریال پول توجیبی نداشت که امرار معاش خود را بگذراند و با این حال روز را به شب و شب را به روز می‌گذراند و با کسی غیر از خدای خویش درمیان نمی‌گذاشت چون روزی دهنده بود و روزی‌اش را می‌رساند و شهید در این مدت 2 سال و اندی در مکتب امام صادق (ع) درسنی فرا می‌گرفت درس تقوا و تواضع و فروتنی و صبر و درس رشادت و شهامت و شجاعت و جهاد و شهادت را از امام حسین (ع) آموخت و لذا وقتی که تابستان فرا می‌رسید در خانه بودن را ننگ می‌دانست و برای مقابله با کفار و لبیک به ندای هل من ناصر ینصرنی رهبر خویش عازم جبهه ها می‌شد و در حمله رمضان سال 1361 بعنوان یکی از فرماندهان گردان امام محمد باقر (ع) شرکت داشتند که در این عملیات دوستان زیادی در کنار او شربت شهادت را نوشیدند از جمله شهید اسماعیل صفری بود زمانه گذشت و شهید نور موسوی در تیرماه اواخر رمضان که حوزه‌ها تعطیل شده بودند مجدداً برای یاری رزمندگان و جهاد در راه خدا روانه جبهه شدند و در شهرستان مریوان به عنوان فرمانده اعزام نیرو گردان شهید مطهری و بعنوان امام جماعت نیروی انتظامی بودند و در روز 10 شهریور سال 1362 در حین ماموریت محوله خویش در اثر بمباران هوائی از طرف مزدوران بعثی به خانه مسکونی شهر قهرمان پرور مریوان به کمک و یاری مجروحین در زیر آوارها شتافت در این هنگام مجدداً مزدوران کافر بر پیر و جوان و طفل شیرخوار رحم ننمودند و شروع به بمباران کردند و برادر شهیدمان زیر آوار جای گرفت و فریاد الله اکبر اشهد ان لا اله اله الله و اشهد و ان محمد ...... الله اکبر و خمینی رهبر جان خویش تسلیم جان آفرین نمود.


و مانند حضرت عباس علمدار کربلا دست از بدن جدا شده بود و به لقاء الله پیوست.


و یادآور می‌شوم روحانی شهیدمان سه اثر ارزنده از خود بجای گذاشته:


1 – کتاب مقالات که حاوی 15 مقاله سیاسی و اخلاقی و مذهبی می‌باشد.


2 – کتاب گفتار شیرین حاوی داستانهای بسیار ارزنده و مطلب‌های فاخر می‌باشد.


3 – کتاب ارمغان شهید که توسط برادرش در حال تدوین و تنظیم و تصیح می‌باشد و در آینده به چاپ خواهد رسید و در دسترس امت حزب الله قرار خواهد گرفت.


امیدواریم که از زندگانی مؤمنان و صدیقین عبرت گرفته باشیم و راهرو و راه آنها باشیم.


« سید جواد نورموسوی»

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار