به گزارش ذاکرنیوز محمدصادق رحیمی (دبیر دفتر مطالعات آمریکا دانشگاه امام صادق (علیه السلام))
مقدمه
حیات کشور عربستان سعودی را میتوان نتیجه مرزبندیهای مصنوعی پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول و لابیهای پنهانی انگلستان با قبایل عرب منطقه حجاز دانست. پس از گذشت چند سال از نبود انسجام در منطقه غرب آسیا و در فقدان سرپرستی برای کشورهای اسلامی تازه تأسیس، عربستان سعودی به واسطه وسعت جغرافیایی و به پشتوانه قبلهگاه مسلمانان جهان شروع به توسعه سیاسی و اقتصادی کرد. این ظهور یکی از قدرتهای منطقهای در غرب آسیای تازه تأسیس با مرزهای مصنوعی و دست ساز انگلیسی بود که کنترل آن مانند دیگر کشورها در دست یک خاندان و در قالب یک پادشاهی سنتی و موروثی قرار گرفت. نقطه عطف در توسعه سیاسی و اقتصادی عربستان را باید اعتماد همراه با جسارت و تیزهوشی آمریکا دانست که مجرای اجرای آن، سفر نیکسون به غرب آسیا و بنای دکترین نیکسون و طراحی آن توسط کسینجر بود. با اجرای سیاست «دو ستون» ایران و عربستان توسط آمریکا به یکدیگر پیوند زده شدند تا ضمن کنار گذاشتن همه اختلافات مذهبی، سیاسی و اقتصادی در کنار یکدیگر بازیگر نقش دو ستون استوار و دوقلو به نفع منافع آمریکا باشند. به این ترتیب قرار بر آن شد که آل سعود در عربستان نقش تأمینکننده منافع مالی و انرژی آمریکا و متحدانش باشد و در همین راستا نیز تأسیس و توسعه شرکت آرامکو را میتوان مشاهده کرد.
از طرفی دیگر قرار بود پهلوی در ایران نقش ژاندارم منطقه و بازوی سیاسی-امنیتی آمریکا در منطقه غرب آسیا باشد که موید اصلی آن سرازیری فروش تسلیحات روز دنیا به حکومت پهلوی و رشد چشمگیر بورسیههای تحصیلی و آموزشی برای افسران نظامی در آمریکا است. به این شکل بود که در نهایت، سیاست «دو ستون» نیکسون منجر به تقویت جایگاه ایران و عربستان در جغرافیای سیاسی غرب آسیا و همچنین در پهنه جهان اسلام به عنوان دو کشور مرجع و تعیین کننده شد. جایگاه مرجعیت و تأثیرگذاری ایران و عربستان در دهههای بعدی نیز به واسطه تحولات مختلف به شکل روزافزونی افزایش یافت که مهمترین این تحولات را توسعه اقتصادی عربستان و به عهده گرفتن نقش ریاست کشورهای عربی خلیج فارس و نقش محوری جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب اسلامی در ایجاد محور مقاومت و تقابل با آمریکا و اسرائیل میتوان برشمرد.
قرابتهای کم نظیر دو همسایه
آنچه که موجب شد تا ایالات متحده آمریکا، ایران پیش از انقلاب و عربستان را برای بنای پادشاهی خود در غرب آسیا انتخاب کند، دلایل قابل تأملی بودند. بررسی اجمالی وضعیت ایران آن زمان و عربستان در حوزههای گوناگون نشان از وجه تشابههای فراوان داشت. شکل و قالب حکومت در ایران و عربستان در سال 1972 که نیکسون در قامت رئیسجمهور به ایران سفر کرد، به شکل پادشاهی و موروثی بود. علاوه بر این دولتهای ایران و عربستان هر دو وابستگی شدیدی به حمایتهای خارجی داشتند و اساسا با تصمیمگیری دولتهای خارجی سیاستهای کلان کشور تعیین میشد. نکته قابل توجه دیگر در زمینه نظامی و امنیتی بود که هم ایران و هم عربستان توانمندی خرید تسلیحات نظامی سنگین و متعدد را داشتند و خود را محتاج این تسلیحات میدیدند. از طرف دیگر شروع به کادرسازی نظامی و امنیتی گسترده و ایجاد ساختارهای نوین و به روز نظامی و امنیتی کردند.
امروزه نیز وضعیت سیاسی-امنیتی ایران و عربستان حاکی از آن است که هر دو با تغییر و تحول ساختارهای سیاسی در جهت تطبیق خود با شرایط جدید جهانی و ارتباط بیشتر با مردم حرکت کردند که البته ایران به واسطه انقلاب اسلامی در این زمینه با سرعت بیشتری پیشتاز بوده است. در زمینه نظامی نیز همچنان ایران و عربستان جزو کشورهای با بیشترین کادر و تجهیزات نظامی و به روزترین مدلها هم در منطقه و هم در سطح دنیا هستند. در سطح امنیتی هم هر دو کشور توانستهاند سازمانهای تخصصی با سطح مهارتی بالا تربیت کنند و هر دو مبتنی بر توان اطلاعاتی و امنیتی خود، حوزههای نفوذ متعدد تعریف کردهاند. در حوزه فرهنگی نیز دین مبین اسلام به عنوان دین رسمی ایران و عربستان بر تشابه این دو کشور افزوده است و از طرف دیگر حکمفرمایی ارزشهای اسلامی همراه با تأکید بر ارزشهای سنتی و بومی هر منطقه قابل توجه است.
همچنین افق نگاه و دغدغهمندی کلان برای همه مسلمین جهان و توجه ویژه به نقش آفرینی در سطح منطقه و سطح جغرافیای اسلامی از دیگر نکات مشترک ایران و عربستان است. امروزه همچنان این نکات مشترک فرهنگی و اجتماعی در هر دو جامعه جریان دارد. همچنین بررسی روند تحولات فرهنگی-اجتماعی هر دو کشور حاکی از آن است که تحت تأثیر رسانهها و جنبشهای مشترکی هستند که منجر به تحولات عمده در نسل جوان شده است و اما در حوزه اقتصاد شاهد بیشترین قرابت در گذشته و حال هستیم. ایران و عربستان هر دو کشورهای ثروتمند نفتی و دارای اقتصاد مبتنی بر صادرات انرژی هستند که در تمام دهههای گذشته با همین مدل توسعه مبتنی بر نفت رشد کردهاند. از زمان قاجار و کشف نفت در ایران و آغاز شکلگیری دولت رانتیر در ایران و نفتی شدن اقتصاد کلان سراسر منطقه غرب آسیا تاکنون توسعه اقتصادی کشورهای این منطقه همواره با اتکا بر صادرات انرژی پیش رفته است. ایران و عربستان نیز از گذشته تا امروز با همین نقشه جلو آمدهاند و تلاشهای سالهای اخیر ایران نیز نتوانسته است تفاوت عمدهای در تغییر ریلگذاریهای اقتصادی ایجاد کند. بنابراین امروزه هر دو دارای اقتصادهای نفتی و وابسته به صادرات انرژی هستند. البته نکته بسیار ظریف و ویژه درباره ایران و عربستان آن است که شباهتهای ساختاری و ذاتی در سیاست، فرهنگ و اقتصاد منجر به آن شده است که از گذشته تاکنون این دو کشور همواره نقش رقبای بالقوه را برای یکدیگر داشته باشند. از همین جهت انتخاب ایران و عربستان برای تعامل و همکاری و ایجاد سنگ بنای امپراطوری دو ستونه در غرب آسیا نه تنها به دلیل ظرفیتها و پتانسیلهای بالا و بی بدیل آنها است بلکه به دلیل توانمندی بالقوه آنها در درگیری و تنش به دلیل شباهتهای ذاتی فراوان نیز است.
همکاری مشترک در مجامع بین المللی
بررسی تجارب تاریخی همکاری و تعامل ایران و عربستان در ساحت بینالمللی ما را به مواردی نسبتا موفق میرساند که توانستهاند به خوبی با هم افزایی سازنده منجر به گسترش و ارتقا دیپلماسی شوند. دو نمونه بارز تاریخی را میتوان در جریان تشکیل سازمان اوپک و سازمان کنفرانس اسلامی مشاهده کرد. هر دو تجربه به خوبی این موضوع را نمایان کرد که اگر موضوعی مورد اتفاق نظر ایران و عربستان به عنوان دو کشور داعیهدار رهبری جهان اسلام باشد، به نتیجه میرسد و دیگر کشورهای اسلامی نیز از آن تصمیم و راهبرد تبعیت میکنند. در جریان تأسیس اوپک حدود 60 سال قبل، ایران و عربستان دو عضو مؤسس و پایهگذار اوپک بودند که نتیجه تعامل و همکاریشان نیز انتخاب نماینده ایران به عنوان اولین دبیرکل اوپک بود. در جریان تشکیل سازمان کنفرانس اسلامی نیز ایران و عربستان در کنار مراکش از مؤسسان سازمان بودند و در سالهای بعدی هم حول موضوعات مشترک مانند مسئله فلسطین در کنار یکدیگر موضعگیری کردند. هم سوییهای دو کشور در سیاستهای اوپک که ناشی از منافع ملی مشترک بود و همکاریهای سیاسی-امنیتی در قالب کشورهای اسلامی که ناشی از اراده مشترک برای کنترل و اداره منطقه غرب آسیا بوده است امروزه هم پس از طی نوسانات و التهابات فراوان همچنان ادامه دارد و علاقهمندیهای مشترک ایران و عربستان در سازمانهای منطقهای و جهانی را بصورت مشترک شاهد هستیم.
ایران به تازگی به عضویت رسمی در سازمان همکاری شانگهای درآمد و عربستان علاوه بر آنکه به عنوان عضو ناظر حضور دارد یکی از نامزدهای جدی عضویت در این سازمان است. نکته دیگر تلاش بی وقفه هر دو کشور برای عضویت رسمی و کامل در سازمان بریکس است که آنها را وارد یک صف آرایی جدید در مقابل کشورهای صنعتی و اروپایی میکند که شاید بتوان آن را تقابل با گروه 7 یا گروه 20 دانست. بنابراین آنچه به وضوح قابل مشاهده است سبک رفتاری مشابه و علاقهمندیهای مشترک هر دو کشور در برابر سازمانهای بینالمللی است که تجربه تاریخی نیز نشان داده است هرجایی که هر دو در کنار یکدیگر و در مقام همکاری ظاهر شدهاند نتیجه نسبتاً راضیکنندهای برای هر دو طرف به ارمغان آورده است که عمدتا نتیجه طبیعی منافع ملی و منطقهای مشترک است.
همکاری، تقابل و اکنون همراهی
اکنون در روزهایی که از سرگیری روابط ایران و عربستان با سرعتی قابل توجه در جریان است و سفارتخانهها و کنسولگریها در حال بازگشایی هستند و مواضع مشترک ضد اسرائیلی گرفته میشود و عید فطر را به یکدیگر تبریک میگویند؛ واسطهگر این آشتی پرسود شاید از همه راضیتر است. جمهوری خلق چین بهتر از هرکس دیگری از آنچه در غرب آسیا به وجود آمده، بهرهمند میشود و هر چند دوران ابتکار دو ستون که برای تسلط بر دولتهای وابسته ایران پهلوی و عربستان به کار میرفت، به پایان رسیده اما امروز به عنوان یک شریک تجاری مسالمتجو که حاکمیت کشورها را به رسمیت میشناسد میتواند از این آشتی سود ببرد.
استراتژی دو ستون آمریکا که خود روزی آن را بنا نهاد و بعدها هم با جایگزینی راهبردهای تقابلساز و تفرقهافکن در منطقه غرب آسیا جایگزین شد، امروز راه به جایی ندارد و شاید بتوان گفت اشتباهات تاریخی آمریکا در از دست دادن نفوذ و کنترل آن بر غرب آسیا، حاصل همین اتخاذ راهبرد تقابل با ایران از طریق عربستان بود. در واقع آمریکا در دو دهه اخیر به دنبال آن بود که از طریق محور قرار دادن عربستان و جمع کردن دیگر کشورهای عربی حول آن یک جبهه واحد علیه ایران بسازد و در ابتدا آن را منزوی کند و سپس به نابودی بکشاند. تشکیل داعش در کنار مرزهای ایران با سرمایههای حمایتی سعودیها و اماراتیها را نیز به خوبی میتوان در این پازل تحلیل کرد. اما آنچه برخلاف انتظار آمریکاییها رقم خورد پیروزی جمهوری اسلامی در جنگ میدانی علیه داعش و متحدان عربیاش بود که در نهایت با نزدیکی بیشتر ایران، روسیه و سوریه به پایان رسید.
تحلیل کشورهای عربی و در رأس آنها، عربستان هم در این نقطه تاریخی آن بود که ایران رقیب سادهای نیست و نمیتوان به راحتی با او روبرو شد. به تعبیری هیچ مسئلهای در منطقه بدون حضور ایران به نتیجه قابل توجهی منجر نخواهد شد. برای مثال در ادامه شاهد پیچیدگیهای روزافزون جنگ در یمن بودیم و کار تا جایی پیشرفت که ابتکار عمل نه تنها در زمین و تصرف شهرهای مختلف بلکه در آسمان هم به واسطه پهپادها و ارتقای توانمندی موشکی، به دست یمنیها افتاد. عربستان و امارات با قاطعیت به این درک رسیدند که پایان جنگ بدون مداخله و وساطت ایران ناممکن است و کاری از دست آمریکاییها ساخته نیست. احتمالاً جنگ اوکراین و روسیه هم برای عربستان پیامهایی به همراه داشت که به واسطه آن بیش از آنکه درگیری تجهیزات سنگین روسی به چشم بیاید همگی شاهد جلوهگریهای تسلیحات ایرانی به ویژه پهپادها بودند. در این لحظه بود که اندک امیدها برای سرنگونی ایران از طریق جنگ یا شورش و آشوب از بین رفت و رقبای دیرینه، همکاری را بر جنگ ترجیح دادند. اما زیرکانهترین بهره را چین برد که اکنون به دنبال کنترل غرب آسیا از طریق تعامل با بزرگترهای سنتی در این منطقه است. آمریکا از سیاست «همکاری دو ستون» به سیاست «تقابل دو ستون» روی آورد ولی در نهایت چین با طرحی جدید، سیاست «همراهی دو ستون» را برای نظم نوین جهانی که معرف یک نظام چند قطبی و پذیرای استقلال حاکمیت دولت-ملتهاست، پایهریزی کرد.
جمع بندی
آنچه درباره روابط ایران و عربستان در ماههای اخیر گذشت را میتوان در چارچوب راهبرد «دیپلماسی همسایگی» دولت سیزدهم تحلیل کرد. با آنکه نقش محوری چین در توافقات قابل تأمل و جدی است ولی تطابق فرصت پیش آمده با راهبردهای کلان دولت سیزدهم مبنی بر «سیاست همسایگی» و «سیاست نگاه به شرق» بسیار کمککننده بود. تلاشهای صورت گرفته برای رفع برخی سوء تفاهمها که عمدتاً در نتیجه فاصلههای طولانی و عدم تعامل متقابل در سالهای اخیر صورت گرفته بود، قابل تقدیر بود.
همچنین طرف عربستانی پذیرفت که به جای دشمنی و وارد کردن زیانهای قابل توجه به ایران، از همکاری و رقابت مسالمتجویانه بیشتر منتفع خواهد شد. نکته دیگر آنکه هر دو طرف بر این موضوع تأکید دارند که نتیجه درگیریها در منطقه تضعیف سخت و نرم کشورهای مسلمان است و این موضوع تنها به سود رقبای تمدنی آنها در منطقه است که علاقهمند هستند جایگاه مرجعیت جهان اسلام را از آن خود کنند. در همین راستا تلاشهای بیوقفه اقتصادی و فرهنگی ترکیه، قطر، امارات و مصر قابل تأمل است که هر کدام سعی در مطرح کردن ایده مرجعیت کشورهای مسلمان برای خود هستند.
بنابراین دولت سیزدهم با در نظر گرفتن تبعات ناشی از ادامه روند درگیریهای عربستان و محور عربی با ایران که به شدت دستمایه بازیهای محور عبری نیز شده بود بر آن آمد تا با پذیرش میانجیگری دولت چین و توافقات گذشته و از سرگیری روابط قبلی، به دنبال گسترش ارتباطات با همه کشورهای عربی منطقه و همه همسایگان باشد و در ادامه همین سیاست در تلاش برای برقراری روابط رسمی با کشورهایی است که سالها بود با وجود قرابتهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی زیاد، هیچگونه تعاملی وجود نداشت.
احتمالا در ماه های آینده شاهد برقراری روابط با بحرین، اردن و مصر نیز خواهیم بود که بطور قطع توافق با عربستان مقدمه آنها را فراهم کرده است. آنچه قابل ملاحظه و تذکر است توجه به سیر و روند تحولات تاریخی و عبرت از تجارب گذشته است که به ما یادآور میشود تعاملات گسترده امروز با عربستان و محور عربی و چین به عنوان میانجی و واسطه همگی به خاطر تلاشهای خود جمهوری اسلامی ایران و اقتضائات جهانی پیش آمده است و نسبت ایران با این بازیگران منطقهای و جهانی قطعا رقابتی تنگاتنگ خواهد بود و نباید با غفلت و سادهانگاری سعی در نشان دادن رابطه برادرانه و اخوت ناگسستنی ایران و عربستان و چین بشود. امید است که شاهد بهرهمندی روزافزون از فرصتهای تاریخی پیش آمده در راستای تأمین منافع ملی کشور توسط دولت سیزدهم با اتخاذ راهبردهای صحیح سیاست خارجی در عرصه بینالمللی باشیم.