به گزارش ذاکرنیوز ، انتشارات بعثت چاپ سیزدهم کتاب «پیغام ماهیها» سرگذشتنامه سردار شهید حسین همدانی نوشته گلعلی بابایی را منتشر و روانه بازار نشر کرد.
چاپ نخست این کتاب به همت انتشارات 27 بعثت و نشر صاعقه سال 1394 منتشر و وارد بازار نشر شده بود.
«پیغام ماهیها» اولین کتابی است که پس از شهادت شهید همدانی فرمانده جنگهای نامتقارن محور مقاومت و سپاه محمد رسولالله، درباره وی منتشر شد. این کتاب بهعنوان اثر برگزیده سیزدهمین دوره جایزه جلال آل احمد و کتاب تحسینشده سال 95 معرفی شد.
این کتاب در قطع رقعی در415 صفحه بازگویی خاطرات سردار شهید حسین همدانی از زبان خودش است. کتاب به شکل اول شخص روایت شده است. کل ماجرا از دوران کودکی تا مقطعی از زندگی یعنی اواخر سال 64 پیش از این در کتاب «مهتاب خین» و در خلال مصاحبههای حسین بهزاد با شهید همدانی منتشر شده بود و اینجا از زبان خود شهید بازنویسی شده است.
خاطرات شهید همدانی بعد از فتح خرمشهر یعنی از خرداد 61 تا 64 نیز که پیش از این توسط حسین بهزاد در قالب مصاحبهها ضبط شده ولی تاکنون منتشر نشده بود، برای نخستین بار در این کتاب منتشر می شود این خاطرات شامل 90 ساعت مصاحبه حسین بهزارد با شهید همدانی است. بخش سوم کتاب نیز یک ساعت مصاحبه اختصاصی با شهید درباره حوادث سوریه، حضور وی و اقدامات او در سوریه است.
فصل آخر کتاب نیز که آخرین پیامک نام دارد، خاطرهای است از همسر شهید از آخرین سفر او به ایران. همسر شهید در این فصل روایت میکند که «آخرین دیداری که سردار همدانی به ایران آمده بود، قرار بود در دیدار رهبر انقلاب حضور داشته باشد. به همین دلیل بازگشتش به سوریه را به عقب انداخت. پس از دیدار با حضرت آقا با چهرهای بشاش به منزل آمد. وسایلی که برایش جمعآوری کرده بودم را بررسی کرد و مقداری از آنها را کنار گذاشت و گفت این دفعه زودتر برخواهم گشت. او اصلاً اهل پیامک زدن نبود اما زمانی که به فرودگاه رفت قبل از سوار شدن به هواپیما پیامکی با محتوای «خداحافظ» را برای من ارسال کرد که برای من جای تعجب داشت.»
عنوان کتاب «پیغام ماهیها» اشاره به خاطرهای کوتاه از شهید دارد که متعلق به زمستان سال 1360 است شهید همدانی در آن سال از همدان به سمت جنوب با مینی بوسی درحال حرکت بود. تعریف میکرد که ردیف آخر مینی بوس نشسته بود و به چهره معصومانی که میرفتند تا تیپ 27 محمد رسول الله تشکیل دهند نگاه میکردند. همزمان شعر پیغام ماهیهای سهراب را زیر لب زمزمه میکردم.« تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی...» من تکه آخر را که سهراب میگفت آب میرفت به سروقت چنار من به سروقت خدا میرفتم را بسیار دوست میداشتم.
این کتاب پیش از این به زبانهای عربی و انگلیسی نیز ترجمه شده است.
چاپ سیزدهم این کتاب با ویراست و صفحهآرایی جدید، 415 صفحه و قیمت 120 هزار تومان منتشر شده است.