به گزارش ذاکرنیوز، بیست و نهم مهر ماه سالروز درگذشت آیت الله مهدوی کنی است؛ عالمی مجاهد و سیاستمداری صادقی که هم در پیروزی انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی نقش مهمی داشت و هم در تربیت کارگزاران و مدیران شایسته نظام تلاش وافری کرد.
آیتالله مهدوی کنی از جمله مبارزان قبل از انقلاب است که با تحمل شکنجههای فراوان و اقدامات قابل توجه، نقش مؤثری در پیروزی انقلاب اسلامی کنار سایر مبارزان ایفا و پس از انقلاب نیز متناسب با اقتضائات زمانه در مناصب مختلف علمی، سیاسی و اجرایی به وظایف خود عمل کرده است و انقلاب اسلامی از ثمرات تلاشهای ایشان بهرههای فراوان برده است. عضویت در شورای انقلاب، ریاست کمیتههای انقلاب اسلامی، سرپرست وزارت کشور، وزارت کشور، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تهران، ریاست دانشگاه امام صادق(ع)، عضو شورای بازنگری قانون اساسی، عضویت و ریاست مجلس خبرگان رهبری از جمله فعالیتهای اجرایی ایشان پس از انقلاب است.
** از شاگردی تا مبارزه در مکتب امام/ شکنجه هایی که مهدوی کنی تحمل کرد
محمدرضا حاجباقری مشهور به «مهدویکنی» در 14 مرداد 1310ش در روستای کن متولد شد. پس از اتمام کلاس ششم ابتدایی، در سن 13سالگی برای تحصیل علوم حوزوی عازم تهران شد. در ابتدا به مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری) رفت و پس از دو هفته آنجا را ترک کرد و به مدرسه لرزاده رفت و از کلاس درس آقای «برهان» استفاده کرد. پس از سه سال تحصیل در این مدرسه، در سال 1327ش برای ادامه تحصیل راهی شهر مقدس قم شد، ابتدا مدرسه فیضیه قم را بهعنوان محل سکونت برگزید و پس از سه سال به مدرسه حجتیه قم رفت. در طول سالهای تحصیل در قم از محضر اساتید مختلفی از جمله حضرات آیات شیخ جعفر سبحانی، سید جواد حسینی، سیدرضا صدر، علی مشکینی، نعمتالله صالحی نجفآبادی، یوسف شاهرودی، عبدالجواد خمینی (سدهی)، محمد مجاهدی، سید محمدباقر سلطانی و سید شهابالدین مرعشی نجفی کسب فیض کرد.
پس از گذراندن این دوره که 6 سال بهطول انجامید، با پایان یافتن دوره سطح، وارد کلاسهای سطح عالی بزرگان حوزه شد ازجمله 5 سال از محضر آیتالله سیدمحمدحسین طباطبایی بروجردی، 9 سال در درس خارج فقه و اصول امام خمینی(ره)، مدتی در درس فقه و فلسفه آیتالله ابوالحسن رفیعی قزوین و برخی اساتید دیگر شرکت کرد، همزمان دروس کلامی را نزد آیتالله مطهری و فلسفه و تفسیر را نزد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی فرا گرفت. ایشان در حالی که در سال 1338ش به درجه اجتهاد نائل گردیده بود با دختر آیتالله حاج شیخ زینالعابدین سرخهای از علمای معروف تهران ازدواج کرد.
پس از رحلت آیتالله بروجردی، ایشان عازم تهران میشود و علاوه بر تدریس در حوزه علمیه مروی، فعالیت مذهبی سیاسی خود را بهعنوان امام جماعت مسجد جلیلی در اواخر سال 1341 شروع میکند. مسجد جلیلی قبل از انقلاب پاتوقی بود برای مبارزان انقلابی و فعالان سیاسی علیه رژیم شاه که این مورد مرهون عملکرد و فعالیتهای آیتالله مهدویکنی در این مسجد است.
فعالیتهای سیاسی ایشان از 17 شهریور 1329 آغاز شد؛ زمانی که محمدرضاشاه تصمیم گرفت جنازه پدرش را به ایران منتقل کند و آقای مهدوی همراه با حرکت سیاسی بهرهبری نواب صفوی به مخالفت با این مسئله پرداخت. پس از مدتی در سفر تبلیغی خود به اردستان در ایام فاطمیه (ع) مورد ضربوشتم مأمورین ژاندارمری قرار گرفت و به قم فرستاده شد. جریان سیاسی دیگری که آیتالله مهدویکنی در آن مشارکت داشت مربوط میشود به دوران ملی شدن صنعت نفت و تبلیغ جهت اعلامیهای که آیتالله کاشانی و سیدمحمدتقی خوانساری مبنی بر لزوم شرکت عموم مردم در انتخابات صادر کرده بودند. همچنین در قضایای حادثه 15 خرداد 42 نیز ایشان از جمله افراد فعال در این زمینه در تهران بودند که به دستگیری امام اعتراض داشتند و از مغازهداران خواستند بهنشانه اعتراض مغازههای خود را ببندند که البته درگیریهای شدیدی بین مردم و نیروهای انتظامی رخ داد.
دستگیری و تبعید طولانیمدت آیتالله مهدوی کنی مربوط است به شب 21 ماه رمضان سال 1353ش. تا قبل از این دستگیری، حدوداً سه بار به زندانهای کوتاهمدت محکوم شده بود؛ یک مرتبه که سال 51 دستگیر شدند و حدود یک هفته در بازداشت بهسر بردند بازجو گفته بود که "چرا اسم امام خمینی را در منبر میبرید؟"، آقای مهدوی پاسخ داده بود که "چون ایشان استاد و مرجع تقلید ما است و ناچاریم اسم ایشان را بیاوریم، چون مسئله شرعی میگوییم" (آیتالله مهدویکنی مسائل مربوط به شکّیات نماز را مطرح میکردند و به این بهانه از امام خمینی در سخنرانیهای خود نام میبردند.)، در نهایت از ایشان تعهد گرفتند دیگر نام امام را نبرد و ایشان هم پس از آن لفظ «حضرت استاد» را درباره امام بهکار میبردند و همه مردم متوجه میشدند که مقصود چیست.
در شب 21 ماه رمضان پس از پایان منبر و نام بردن از «حضرت استاد» و بیان مسئله و در نهایت دعا برای بازگشت امام به ایران با کنایه به این صورت که «خدایا، تو خودت میدانی که ما چه میخواهیم» و آمین بلند و عجیب مردم، ایشان را از همان مسجد دستگیر و به بوکان تبعید کردند. آیتالله مهدوی عنوان میکند که "رئیس شهربانی بوکان خیلی بیادب بود و اهانت میکرد؛ به من گفت که «باید هر روز بیایی اینجا و دفتر حضور و غیاب را امضا کنی»". آقای مهدوی هم در پاسخ گفته بود که "من آدم حرفشنوی نبوده و نیستم و اگر حرفشنو بودم تبعید نمیشدم!"
آقای مهدوی در خاطرات خود عنوان میکند که "اگرچه اکثر اهالی بوکان سنی بودند و شیعیان در اقلیت قرار داشتند بااینحال به من خیلی خوش گذشت چرا که مردم بسیار احترام میکردند و هرجا که برای کاری مراجعه میکردم نوبت خود را به من میدادند و میگفتند که «ماموستا (منظور عالم دینی است) آمده است» و احترام میکردند."
بعد از حدود دو ماه و نیم، بهناگاه وی را به مهاباد منتقل کردند و این انتقال ناگهانی سبب شده بود خانواده ایشان بهمدت حدود 6 ماه از وی خبری نداشته باشند. آقای مهدوی در مهاباد متوجه شد که این انتقال ناگهانی از تبعید به این بازداشتگاه بهدلیل پرونده جدیدی است که برای ایشان تشکیل شده است؛ پرونده مشترکی با آقایان هاشمی رفسنجانی، طالقانی و لاهوتی بهاتهام کمک به گروهکها (مسئلهای که آیتالله مهدوی عنوان میکند که حداقل نسبت به ایشان اتهام است چراکه مشی ایشان مبارزه مسلحانه نبوده و با آن مخالف بوده است).
در این دوران آیتالله مهدوی متحمل انواع شکنجهها میشود؛ از شکنجههای روحی و شنیدن کلمات زشت و اهانت و سیلی و لگد شروع شده بود تا اتاق شکنجه و شلاق و آویزان کردن از دست. ایشان ضمن خاطرات خود بیان میکند که "زمانی که دستان مرا با طناب بسته و از سقف آویزان کرده بودند و با مشت به شکمم میزدند" ایشان آیه «ربّنا افرغ علینا صبراً و ثبّت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین» را زمزمه میکردند که "بازجو گفت «پیرمرد، چرا خودت را فدای دیگران میکنی و چرا مدام ربّنا ربّنا میگویی؟»"، ایشان هم پاسخ داده بود که "هرکسی کار خودش را بکند؛ شما بزنید و من هم آیه خودم را میخوانم و دعای خودم را میکنم" و اینچنین در برابر انواع شکنجهها استقامت کرد.
بهگفته آیتالله مهدویکنی، این شکنجهها به هیچ وجه ناراحتی و پشیمانی در ایشان بهوجود نیاورد و این مسئله را ناشی از تعلیمات مذهبی و روحیهای میدانست که از امام خمینی(ره) کسب کرده بود. استقامت ایشان در برابر شکنجهها و بازجویان باعث ناراحتی و عصبانیت آنها از جمله عضدی (شکنجهگر معروف ساواک) شده بود که یک بار به ایشان بهکنایه گفت که "با این شکنجهها در باغ آمدی که!"، آقای مهدوی هم با خونسردی پاسخ داده بود که "من از ابتدا در باغ بودهام."، این طرز برخورد بازجویان را کلافه کرده بود و عضدی میگفت که "این مهدوی یک حرف راست به ما نزده و مدام دروغ میگوید" (اعترافاتی که آنها بهدنبالش بودند نگرفته بودند). میزان ناراحتی بازجویان از ایشان را میتوان در موارد متعددی شاهد بود از جمله اینکه در یک روز عاشورا که حال ایشان بد میشود و فشارش پایین میآید علیرغم کمک خواستن همسلولی ایشان، نگهبان به آنها توجهی نمیکند و میگوید که "مرد که مرد"!
ناگفتههایی از پیغامهای هاشمی به آیتالله مهدویکنی درباره ریاست خبرگان/ "آیتالله شدیداً ناراحت شدند"آیتالله مهدویکنی جمع اخلاق و سیاست بود/ روایتی از گپ با رئیس فقید خبرگان درباره صداوسیماماجرای تغییر حکم «لاهوتی» به نام «مهدویکنی» از سوی امام/ هشدار «سیاستمدار صادق» درباره تکرار مشروطه در دوران اصلاحاتمصباح یزدی و مهدویکنی مکمّل هم بودند/ آیتالله هیچگاه نظر خود را به جامعه روحانیت تحمیل نکرد
** پذیرش مسئولیتی خطیر و یاری امام در شورای انقلاب
در تب و تاب وقوع انقلاب اسلامی در ماه های پایانی سال 57 شورایی تشکیل شد که اعضای آن وظیفه ی مدیریت جامعه ی طوفان زده و انقلابی ایران را بر عهده داشتند، از این رو در شرایط بحرانی منتهی به انقلاب اسلامی به شدت وجود شورایی از معتمدین و معتقدین به انقلاب و رهبری حضرت امام (ره) خالی می نمود. طرح این شورا پس از هجرت حضرت امام خمینی (ره) از عراق به فرانسه و استقرار در دهکده ی نوفل لوشاتو در حومه ی پاریس؛ پایه ریزی شد.
آیت الله مهدوی کنی در خاطرات خود در مورد تشکیل شورای انقلاب و عضویت در آن می گوید: «در همین ایام بود که بحث شورای انقلاب مطرح شد. البته ما از مسافرت های آقایان اطلاع داشتیم... در آن زمان مرحوم شهید مطهری (ره) بیشتر از همه در ارتباط با امام بودند. بعد هم جناب شهید بهشتی بودند که افراد را به امام پیشنهاد می دادند و ایشان هم اگر می پذیرفتند بعد به آنها اعلام می کردند و موافقت آنها را می گرفتند ... مسأله ی تشکیل شورای انقلاب در آن زمان چیز بسیار هراسناکی بود البته خطرناک هم بود که در آن زمان تعدادی از روحانی و غیر روحانی به عنوان شورای انقلاب؛ یعنی انقلاب علیه دستگاه جمع بشوند و به منظور تأسیس دولت انقلاب تشکیلاتی درست کنند... یادم می آید که آیت الله مطهری، آیت الله طالقانی، بنده، آیت الله خامنه ای، آقای هاشمی، و آقای باهنر بودیم. شورای انقلاب چند تغییر و تحول داشت ، ...» بی شک حضور در شورای انقلاب و تشکیل کانونی برای مدیریت جامعه ی انقلابی ایران، اقدامی بود که در صورت کشف آن از سوی رژیم پهلوی، مطمئنا سرنوشتی جز اعدام در انتظار اعضای آن نبود. هر چند این تصمیم در آذر ماه اتخاذ شد و شورای انقلاب تشکیل شد، اما موجودیت آن رسماً در دی ماه اعلام گردید.
امام خمینی(ره) در تاریخ 22دى 1357 با ارسال پیامی خطاب به ملت ایران وجود تشکلی به نام شورای انقلاب را آشکار نمود. متن پیام به این شرح بود: « بسم اللَّه الرحمن الرحیم، سلام و تحیت بر ملت قهرمان و شریف ایران! سلام بر شهداى راه حق!... به موجب حق شرعى و بر اساس رأى اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامى ملت، شورایى به نام «شوراى انقلاب اسلامى» مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهندکرد. اعضاى این شورا در اولین فرصت مناسب معرفى خواهند شد. این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصى شده است؛ از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالى را مورد بررسى و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد...» در متن پیام امام (ره) اعضای شؤای انقلاب را تأیید نموده و آنان را افراد مورد وثوق خطاب کرده اند.
بدین ترتیب پایه ی شورای انقلاب هنگام اقامت امام خمینی (ره) در پاریس ریخته شد. با توجه به چینش اعضای شورای انقلاب تحت اشراف امام خمینی (ره)، این شورا متناسب با جریانات و تحولات کشور پس از شور و مشورت تلاش می نمود با اتخاذ بهترین راه حل ـ متناسب با حال و هوای انقلابی ـ و بعد از تأیید امام خمینی( ره) دولت موقت را مأمور به اجرای آن نمایند. بعد از استعفای دولت موقت شورای انقلاب خود عهده دار امور اجرایی تا استقرار ارکان نظام جمهوری اسلامی شد. بعد از استعفای دولت موقت امام خمینی (ره) دستور دادند تا روحانیون شورای انقلاب عملا مدیریت اجرایی بخش های مختلف جامعه ی انقلابی را تا استقرار نهادهای نظام بر عهده بگیرند. بخش مهمی از فعالیت شورای انقلاب که با موجودیت آن نیز در ارتباط بود «برنامه ها و تصمیمات شورا» بود. از مهمترین اهداف این شورا زمینه چینی برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی و مشخص نمودن افراد مفید برای تأسیس حکومت اسلامی بود. اعضای شورا در ارتباط دائم با امام خمینی(ره) بودند.
آیت الله مهدوی کنی در خاطرات خود با ذکر تحولات سریع جامعه ی انقلابی در سال 57 بیان می دارد: «... کارهای اجرایی خیلی تند و بحرانی بود ... ما در شورای انقلاب گرفتار کارهای روزمره بودیم و جریانات روز اجازه نمی داد تا آقایان بنشینند و با طرح های مطالعه شده و هماهنگ با اوضاع برای اداره ی این انقلاب عظیم اسلامی برنامه ریزی کنند و تا حدودی مسأله ی طبیعی بود و شاید جز آن راهی وجود نداشت ...» در حقیقت ترکیبی که در شورای انقلاب شکل گرفته بود به عنوان بازوان و یاران امام (ره) تلاش داشتند تا تحولات و بحران ها را مدیریت نمایند. بدیهی بود که حضور شخصیت های مورد وثوق و مدیر در این بازه ی زمانی چقدر مهم و تأثیرگذار بوده است.
** تلاش برای اجرای فرامین رهبری در جامعه روحانیت مبارز
بعد از شروع نهضت امام خمینی (ره) بخشی از جریان روحانیت که معتقد به منش و مکتب سیاسی امام خمینی (ره) بودند به پشتیبانی و حمایت از این نهضت روی آورده و تلاش نمودند تحت رهبری امام خمینی (ره) به اهدف خود برسند. این جریان به دلیل دارا بودن ظرفیت هایی مختلف و همچنین پایگاه اجتماعی عمیق تلاش نمود تا توان خود را برای برقراری حکومت اسلامی بر اساس نظریه ولایت فقیه به کار بندد. از جمله این ظرفیت ها می توان به: نهاد مرجعیت، نهاد مسجد، گستردگی و پیوستگی شبکه روحانیت، ظرفیت ماه های محرم و رمضان و فرهنگ عاشورا، وجوهات شرعی، اعتماد جامعه به قشر و طبقه ی روحانیت و ... را نام برد. یک از مهمترین تشکل جریان روحانیت «جامعه روحانیت مبارز» می باشد که در قبل و بعد از انقلاب اسلامی در مراحل مختلف به ایفای نقش پرداخت. این تشکل در سال 1356 تحت نظر امام خمینی (ره) به فعالیت خود نظم سازمانی و تشکیلاتی بخشید.
جامعه روحانیت مبارز توانست با عنوان بازوی اجرایی امام خمینی (ره) در کوران حوادث اوایل انقلاب نقش اول را در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کند. نقش و تأثیرگذاری جامعه روحانیت مبارز تنها به قبل از پیروزی نهضت محدود نشد بلکه پس از پیروزی نهضت نیز این تشکل تلاش نمود تحت رهبری های امام خمینی (ره) به وظایف خود عمل کند. با توجه به شخصیت های تأثیر گذار مؤسس در تشکیل جامعه روحانیت مبارز و با توجه به قبول مسئولیت های متعدد و حساس در جریان انقلاب و همچنین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی می توان به نقش این تشکل و مؤسسین آن در پیشبرد اهداف انقلاب پی برد. انتصاب شخصیت های تشکل جامعه روحانیت توسط حضرت امام (ره) در مناصب مختلف نظام نوپای انقلاب اسلامی و در رأس آنان شخصیت آیت الله مهدوی کنی نشان از جایگاه این تشکل و شخصیت دارد.
حضور فعال اعضای این تشکل در نهادهایی نظیر شورای انقلاب، کمیته هایی انقلاب، کمیته ی استقبال، وزارت کشور، دولت موقت، نخست وزیری، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای انقلاب فرهنگی، هیئت حل اختلاف سران قوا، بازسازی مناطق جنگ زده و ... دلیلی بر این مدعاست. نقش جامعه روحانیت مبارز تنها به دوران امام (ره) منتهی نشد. حضور فعال این تشکل و اعضای برجسته ی آن در مناصب مختلفی نظیر ائمه جماعات و جمعه ی سراسر کشور، فقهای شورای نگهبان، اعضای مجلس خبرگان رهبری، مجلس شورای اسلامی و هدایت و رهبری نیروهای اصول گرا در انتخابات متعدد مجلس، شوراهای اسلامی و ریاست جمهوری از جمله نقش ها و حضور این نهاد پر قدرت در بره های حساس انقلاب و نظام است. نقش و جایگاه آیت الله مهدوی کنی در تشکیل و دبیرکلی این نهاد مقدس در سال های قبل و بعد از انقلاب نیز جای بحث و بررسی دارد. تشکیل نهادی به عنوان بازوی ولایت فقیه در شؤوون مختلف و تلاش برای اجرایی ساختن فرامین مقام ولایت از جمله ابعاد برجسته ی حضور آیت الله مهدوی کنی در این نهاد سیاسی ـ مذهبی است.
** امنیت آفرینی در کمیته و وزارت کشور
پس از پیروزی انقلاب و تسخیر پادگانها، سلاحهای زیادی به دست مردم افتاد و بیم آن میرفت در خلأ وجود نیروی نظامی متمرکز، امنیت کشور به خطر افتد؛ لذا، امام(ره) در 23 بهمن 1357 و تنها یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پیامی به ملت ایران فرمودند: «لازم است مردم هرچه زودتر از خیابانها به مساجد و مراکز اجتماع بروند و به فرمودهی علمای اعلام و خطبای محترم گوش دهند و برعلمای بلاد است که به مساجد و مراکز عمومی تشریف برده و مردم را دعوت به صلاح و سداد کنند و از اعمال خلاف شرع و خلاف مسیر نهضت به شدت جلوگیری نمایند».
بلافاصله پس از صدور این فرمان، کمیتههای انقلاب اسلامی در مساجد سراسر کشور تشکیل و در زمینهی تأمین امنیت کشور به ویژه تهران مشغول به کار شدند.لزوم سازماندهی این نیروها و استقرار آرامش باعث شد تا حضرت امام(ره) در 1358 در حکمی آیتالله مهدوی کنی را به فرماندهی کمیتههای انقلاب اسلامی منصوب نماید. آیت الله مهدوی کنی در کتاب خاطرات خود نحوه ی صدور حکم فرماندهی کمیته های انقلاب را این گونه بیان می کنند: «امام در آن وقت در مدرسه ی علوی تشریف داشتند. ما با دوستان در روز دهم یا یازدهم اسفند نشسته بودیم. این قدر یادم هست که مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، آقای هاشمی، آیت الله خامنه ای، آیت الله مفتح، آیت الله محلاتی، آیت الله شاه آبادی و آقای ناطق نوری در آن جلسه حضور داشتند. در اتاقی نشسته بودیم و از جریانات و اوضاع مملکت صحبت می کردیم.
ساعت حدود یازده و نیم بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند: چه نشسته اید که امکان دارد فاجعه ای رخ دهد. گفتم چه شده؟ گفتند: الآن این نهضتی ها و بعضی از این وزرای نهضت، اینها با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام، حکم فرماندهی نیروهای انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشته اند و بناست ساعت یازده از رادیو پخش شود و این فاجعه است. نه از جهت خود آقای لاهوتی که خود آقای لاهوتی آدم بدی نیست، ولی ایشان فردی عاطفی و به یک معنا احساسی و ساده است و اینها دورش را گرفته اند و ممکن است رگ حیاتی انقلاب؛ یعنی نیروهای مسلح انقلاب را در اختیار اینها قرار دهد و این خیلی خطرناک است... آقای مطهری در اینجا هم با انگیزه ی نجات امت به پا خاستند و از آقایان استمداد طلبیدند. آقایانی که نشسته بودند گفتند: حالا چه کار کنیم؟ امام برای ایشان حکم می نویسد. ایشان فرمودند یکی از شماها مسئولیت کمیته ها را بپذیرد، بعد یک فکری می کنیم. ایشان گفتند برای اینکه از دست این آقایان نجات پیدا کنیم یک نفر از شما مسئول این کار بشود. تک تک گفتند که شما قبول می کنید؟ شما قبول نمی کنید؟ و ... تا قرعه ی فال به نام بنده افتاد. گفتم این کار، کار من نیست و من بلد نیستم اصلا کمیته یعنی چه؟ گفتند: حالا فعلا شما قبول کنید. من گفتم که من به تنهایی نمی توانم این کار را بکنم. آقای مطهری گفتند: من شما را در اوایل کار کمک می کنم ... »
از اهم اقدامات کمیتههای انقلاب اسلامی در آن مقطع میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: 1. مقابله با توطئههای ضد انقلاب؛ 2. دستگیری عوامل رژیم گذشته و زندانی کردن آنان و یا تحویل آنها به مراجع قضایی؛ 3. جمعآوری سلاحهای سنگین و سبک در دست مردم؛ 4. جلوگیری از قاچاق اسلحه؛ 5. توقیف اموال عوامل رژیم گذشته و تحویل آن به مراجع ذیصلاح 6. انتظامات و حفظ امنیت شهرها و روستاهای کشور؛ 7. کشف جرایم و پیگرد متهمان؛ 8. مراقبت و پاسداری از وزارتخانهها و مؤسسات اداری؛ 9. مبارزه با احتکار و گرانفروشی؛ 10. مبارزه با زمینخواری و رباخواری و ارتشا؛ 11. انتظامات انتخابات از جمله انتخابات همهپرسی جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان قانون اساسی؛ 12. پاسداری از تمامیت ارضی در مقابل گروههای تجزیهطلب در مناطق مرزی کشور؛ 13. همکاری با ارگانها و نهادهای دیگر در انجام وظیفهی محوله؛ 14. کمک به بازسازی ارتش و دیگر نیروهای نظامی و ... را می توان بر شمرد.
بحران هایی نظیر بحران اصفهان، غائله ی آذربایجان، بحران قهدریجان، بحران تبریز در سال های اول انقلاب توسط نهاد کمیته های انقلاب اسلامی مدیریت شدند که حضور و نقش آیت الله مهدوی کنی به عنوان فرمانده و نماینده ی حضرت امام (ره) در نهاد کمیته های انقلاب اسلامی را می توان از جمله صحنه های حساس و خطیر انقلاب اسلامی ایران دانست.
با تشکیل دولت موقت نیاز بود تا وزارت خانه توسط شخصیت های انقلابی و مورد اعتماد مدیریت شوند. از جمله وزراتخانه های مهم و تأثیرگذار که به نوعی متصدی امر امنیت در کشور محسوب می شد، وزارت کشور بود. اجماع نیروهای اسلام گرای شورای انقلاب این بود که این مسئولیت به آیت الله مهدوی کنی سپرده شود. آیت الله در کتاب خاطرات خود این جریان را این گونه بیان می کند: «قبل از تصدی وزارت کشور در شورای انقلاب بودم. پیش از من آقای هاشمی رفسنجانی مسئولیت فوق را داشتند. دقیقا نمی دانم وزیر یا سرپرست بودند، ولی چون قرار بود که در انتخابات مجلس نامزد شوند، در شورای انقلاب این بحث پیش آمد که اگر آقای هاشمی در انتخابات شرکت نمایند باید از مسئولیت خود استعفا دهند و طبق مقررات شورای انقلاب می بایست فردی جانشین ایشان بشود. بنابراین پیشنهادهایی در مورد جانشین ایشان ارائه شد. بالاخره مرحوم شهید بهشتی، جناب آقای هاشمی و دیگران گفتند که آقای مهدوی این مسئولیت را بپذیرد. به من گفتند شما قبول می کنید؟ دلیل آنها این بود که مدیریت آقای مهدوی در کیمته خوب بوده و در زمینه ی برقراری امنیت تجربه دارند. دقیق یادم می آید که آقایان می گفتند: چون ایشان کمیته را خوب اداره کرده می تواند وزارت کشور را نیز اداره کند، چرا که وزارت کشور هم با نیروهای انتظامی ارتباط دارد ... من عرض کردم نمی توانم این منصب را بپذیرم، برای اینکه احساس می کنم نمی توانم وزیر باشم. چون من سابقه ی این کارها را ندارم من اصلا این کارها را نکرده ام. گفتند: نه! می توانی. خلاصه من خیلی اصرار کردم که این پست را نپذیرم. ولی آنها خیلی اصرار کردند. حتی در چشمان من اشک جمع شد. گفتم: این مسئولیت بزرگی است، ... »
حضرت امام (ره) نیز در خلال صحبت های خود پذیرفتن منصب وزارت کشور با مسئولیت آیت الله مهدوی کنی را مورد تأیید قرار داده و فرمودند: « ... وزارت کشور از وزارتخانه هاى بسیار وسیع است و بحمد اللَّه در رأسش هم آقاى مهدوى واقع شدند که خوب ما از سابق ایشان را ارادت داشتیم و حالا هم ارادت داریم و بعدها هم ارادت خواهیم داشت به ایشان...»
بعد از ریاست جمهوری شهید رجایی و نخست وزیر شهید باهنر (ره)، آیت الله مهدوی کنی دوباره به عنوان وزیر کشور به مجلس معرفی شد که از سوی مجلس به عنوان وزیر کشور با بالاترین رأی در بین وزرا انتخاب شدند. از جمله مهمترین حوادث این دوره می توان به ترور شخصیت های انقلاب، بحران استان ها، انتخابات پی در پی مجلس و ریاست جمهوری، کارشکنی های بنی صدر، بحران سازی گروهک ها و ... را برشمرد. در تمامی این بحران ها که انقلاب پست سر گذاشت یکی از مهمترین مراکزی که تلاش داشت تا این بحران را مدیریت کند وزارت کشور بود که در رأس آن آیت الله مهدوی کنی قرار داشت.
** اداره موقت دولت در بزنگاه تاریخی
در شهریور سال 1360 در جریان بمب گذاری دفتر نخست وزیری، رئیس جمهور و نخست وزیر به شهادت رسیدند. بی شک بعد از فقدان شخصیت های مهمی چون شهید بهشتی، شهید رجایی و شهید باهنر مدیریت بحران سخت تر می شد. بعد از انفجار در دفتر نخست وزیری، سران قوا و نیروهای انقلاب که جمعی متشکل از آیت الله خامنه ای، حاج احمد آقا، آقای هاشمی رفسنجانی، آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله مهدوی کنی بود تصمیم بر این شد که تا انتخابات دوره بعدی ریاست جمهوری و انتخاب نخست وزیر و همچنین تشکیل کابینه، آیت الله مهدوی کنی به عنوان نخست وزیر عهده دار امور باشند. در خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی به این نکته اشاره شده و تأکید شده که امام (ره) با نخست وزیری آیت الله مهدوی کنی موافق بوده اند: « ... جلسه غیررسمی و غیر علنی برای مشورت در امر نخست وزیری مهندس [میرحسین]موسوی تشکیل شد.مخالفان میگفتند امام نظرشان این بوده که نخست وزیر از حزب نباشد. به اصلح بودن آقای مهدوی کنی تکیهمیکردند و موافقان هم جواب دادند»
در آن دوره حساس و سرنوشت ساز و بعد از ترور شخصیت هایی نظیر شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر، شهید مفتح، شهید رجایی و همین طور سوء قصد نافرجام علیه آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی رفسنجانی، عملا امام (ره) و انقلاب نیروهای خدوم و بازوان خود را از دست داده و کشور با کمبود نیروهای اجرایی و مدیر کارآمد مواجه شد. در آن مقطع حساس با اجازه امام (ره) آیت الله مهدوی کنی به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی شده و ایشان با ترمیم کابینه تا استقرار دولت بعدی متصدی امور شدند. امام (ره) نیز در جمع اعضای هیئت دولت به نخست وزیری آیت الله مهدوی کنی به اشاره نقش مهم آنان در ثبات کشور بعد از ترورهایی که منجر به شهادت یاران امام و انقلاب شده آنان را به ثبات قدم و ضرورت حفظ جان خود توصیه می کنند. امام (ره) در جمع معرفی اعضای هیئت دولت به نخست وزیری آیت الله مهدوی کنی در بیت امام (ره) فرمودند: «البته این برنامهاى که جنابعالى ذکر کردید، همین برنامهاى است که ما مىخواهیم و من امیدوارم که موفق بشوید که برنامه در خارج تحقق پیدا ... من مىخواستم چند تا نکته را عرض بکنم: یکى اینکه لا بد همه آقایان مىدانند که در تبلیغات خارج، همه گروهها تقریباً، همه رادیوهاى فاسد تبلیغ مىکنند که ایران به یک مویى بند است، کأنّه دیگر اصلًا رفته، دیگر این آخر عمرش هست؛ تمام مىشود ... نباید هم به هم بخورد، بنا هم ندارد. دلیل بر اینکه این ترورها هر چه باشد، کشور ما را هیچ در آن تغییر نداده، این، این است که یک نخستوزیرى ترور مىشود، همان روزش نخست وزیر دیگر تعیین مىشود؛ یک رئیس جمهور ترور مىشود، در موعد قانونىاش یا زودتر شاید، یک رئیس جمهور تعیین مىشود...» (صحیفه ی امام (ره)، ج 16، ص 187) از نکات قابل توجه این دوره ی بحرانی این است که آیتالله مهدوی کنی هر چند مایل به پذیرفتن این مسئولیت نبودند اما به دلیل شرایط انقلاب و دستور امام (ره) ایشان به عنوان تکلیف آن را پذیرفتند.
آیت الله مهدوی کنی پس از آن در دوران دوم خرداد نقش مهمی در دفاع از ولایت فقیه و مبانی نظام جمهوری اسلامی ایفا کرد و در مسئولیت های مختلفی که داشت منشا خدمات بسیاری شد.