به گزارش ذاکرنیوز/ مهدی عزیزی: در روابط بینالملل تمامی رویدادها بر تحولات منطقهای و جهانی تأثیرگذار خواهد بود و هر متغیری بی تردید به ایجاد معادله جدید منجر میشود. تفاوتی نمیکند که ایجاد این معادله تحت شرایط و اجبارهای سیاسی و تغییرات ژئو پلیتیک صورت گرفته باشد یا اینکه تأثیر پذیر از یک گفتمان و مؤلفههای قدرتمند آن باشد. این موضوع بویژه در چند دهه گذشته بروز بیشتری داشته است و به گونهای که میتوان گفت بی تردید تمامی تحولات پیرامونی منطقه غرب آسیا تاثیرپذیر و تأثیرگذار در رویدادهای منطقهای و جهانی است.
به گونهای که میتوان در هر رویداد میدانی و سیاسی دو اردوگاه و دو صف بندی را تعریف کرد. حتی اگر در ظاهر ارتباطی به یکدیگر نداشته باشند.
این موضوع درباره اوکراین بویژه بعد از تحولات منطقه غرب آسیا و برخی معادلات جدید که به اردوگاه غرب تحمیل شد مصداق بیشتری دارد. این نوشتار یک تحلیل سیاسی یا تفسیر خبری و رویداد محور نیست. مثالهای آن به طور روشن و شفاف قابل ذکر است و حتی بر اساس آن میتوان فرصتهای آینده و متغیرات آن را پیش بینی و تعریف کرد. سطح بحران اوکراین و روسیه را نباید به درگیری و حمله روسیه به اوکراین تقلیل داد؛ موضوع فراتر از یک درگیری است که میتوان گفت هم منشأ این بحران و هم نتایج آن در معادلات منطقه تأثیرگذار است.
چرا که میتوان براساس مصداقهای عینی به این نتیجه رسید که درگیری در اوکراین محصول یک حادثه یا تصمیم شتاب زده و مربوط به زمان اکنون نیست.
روسیه پیشتر و قبل از بحران سوریه در تحولات منطقهای حضور جدی و تأثیرگذاری نداشت. انگیزه عدم حضور مسکو برای حضور و بازیگری در این تحولات یا کمرنگ بودن آن برای تغییر قواعد در اینجا جای بحث نیست.
مسکو و شخص پوتین در دهههای گذشته سه سناریو برای بازآفرینی و احیای توازن سیاسی و نظامی و نیز قدرت داخلی تعریف و برنامه ریزی کردند. در مرحله اول میبایست شرایط داخلی روسیه از ثبات سیاسی و امنیتی برخوردار میشد. برخی اصلاحات و تغییرات در سطح ساختار سیاسی داخل در راستای همین سناریوی نخست تفسیر میشود.
مرحله دوم نیز حضور مؤثر مسکو در تحولات منطقهای را میطلبید. بعبارتی بعد از تغییرات و ثبات نسبی در داخل و ایجاد ضمانتهایی برای پایداری قدرت در داخل، مسکو تلاش داشت تا نیم نگاهی به تحولات منطقهای داشته باشد و نسبت به آن بی تفاوت نماند. چرا که بی تردید این تحولات را در ارتباط با منافع خود میدید بویژه اینکه طرف مقابل تغییر معادله را آمریکاییها تشکیل میدادند. تأثیر گذاری و حضور در محیط جهانی به منظور تثبیت جایگاه خود در برابر یکجانبه گرایی آمریکا برنامه سوم مسکو بود.
مسکو برای تثبیت سیاسی و ماندگاری چارهای ندارد جز آنکه در برابر سیاستهای توسعه طلبانه آمریکا و همپیمانان اروپایی آن بویژه در محیط پیرامونی خود بایستند.
این موضوع زمانی شدت مییابد که آمریکاییها در نظریههای جدید خود برای ایجاد نظم نوین جهانی، موضوع کوچک شدن روسیه را به مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق پیگیری میکنند. تحریک اوکراین از سوی غرب و ناتو دقیقاً به دلیل مقابله با تأثیرگذاری مسکو و ورود آن به تحولات منطقه غرب آسیا از جمله موضوع سوریه بود. مسکو چارهای نداشت تا بر برابر مدلهای انقلابهای رنگین که آمریکاییها آن را برای نزدیکی به عمق امنیتی روسیه طراحی کرده بودند، بایستد.
بنابراین آنچه که در بحران اوکراین وجود دارد صف بندی جدید نیست. واکنش طبیعی روسها به برنامهها و سناریوهای واشنگتن برای تغییر جغرافیای سیاسی روسیه و همپیمانان بود. هنوز هم آمریکاییها تلاش میکنند تا با فرسایشی کردن بحران اوکراین به خواستههای از پیش طراحی شده خود برسند.
از اینرو ترانسفر تکفیریها و نیروهای تروریستی از سمت مرزهای سوریه و عراق و برخی کشورها در دستور کار قرار گرفته است. بحرانهای اقتصادی که از سویی دیگر اوکراین برای برخی کشورها از جمله عراق، لبنان و مواد غذایی داشته است بگونه ای که اکنون تلاش میشود تا با طرح این بحران اقتصادی زمینه برای دوگانه طرفداران روسیه و اوکراین از نظر جغرافیایی فراهم شود.
مهمتر از همه موضع رژیم صهیونیستی است که میتوان گفت موضع تل آویو نوع صف بندی ها و انگیزههای اصلی از بهره برداری از جنگ اوکراین را نشان میدهد. از اظهارنظرهای موافق اسرائیل و ایستان در کنار زلنسکی تا زیر پا نهادن پرچم روسیه در مراسم جشن صهیونیستها همه نشان میدهد که این بار غرب و آمریکا به دنبال فرسایشی کردن جنگ، بهره برداری از شرایط موجود برای تحمیل معادلات جدید و ایجاد هزینه برای کشورهای منطقهای و محور مقاومت است.
در موضوع اوکراین بجز یک همگرایی غرب شاهد سیاستهای نژادپرستانه در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی و رسانهای بودیم. کسانی که امروز داعیه دار حمایت از اوکراین شده اند نه تنها به دلیل مسائل انسانی و اخلاقی و حمایت از شهروندان نیست بلکه هدف آسیب رساندن به جبهه مقابل یعنی روسیه است. و گرنه چگونه میتواند قربانیان در یمن، فلسطین، عراق و افغانستان را فراموش کرد.