به گزارش ذاکرنیوز، صادق امامی طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت: از همان دقایق ابتدایی اعلام خبر ترور سپهبد شهید قاسم سلیمانی، این پرسش را که آینده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چگونه رقم خواهد خورد، سوال مشترک فرماندهان نظامی ایرانی و بینالمللی و همچنین تحلیلگران بود. پاسخ به این سوال میتواند اهمیت ترور شهید سلیمانی را مشخص کند. بهعبارت بهتر، اگر فقدان سردار سلیمانی باعث تضعیف نیروی قدس و درنهایت تغییر ماموریتش در منطقه شود، این ترور برای طرف آمریکایی و متحدانش بسیار ارزشمند است، اما اگر این اتفاق نیفتد و ایران جدیتر در منطقه با آمریکا و عواملش برخورد کند، این هزینههای آمریکاست که در منطقه افزایش چشمگیری پیدا میکند. شواهد امر حکایت از آن دارد که ایران بهصورت جدیتر قرار است به ماموریتهای منطقهای خود ادامه دهد. رد این ادعا را میتوان در حکم فوری حضرت آیتالله خامنهای، فرمانده کل قوا یافت.
ایشان ساعتی پس از اعلام خبر شهادت فرمانده نیروی قدس، فرماندهی این نیرو را به سردار قاآنی «که در شمار برجستهترین فرماندهان سپاه در دفاع مقدس بوده و در طول سالیان متمادی در نیروی قدس در کنار سردار شهید در منطقه خدمت کرده است»، سپردند. علاوهبر اهمیت این حکم فوری، فرمانده کل قوا برنامه نیروی قدس را «عینا همان برنامه دوران فرماندهی شهید سلیمانی» تبیین فرمودند. حکم فرمانده کل قوا که وظیفه ماموریتهای نیروی قدس را تعیین میکند بهخوبی نشان میدهد که در ماموریت نیروی قدس هیچ تغییری انجام نشده است. وظیفه این شاخه برونمرزی سپاه پاسداران، حمایت از نهضتهای انقلابی، مقاومت و محرومان و مظلومان و سازماندهی آنها علیه استکبار جهانی در سراسر دنیا تعریف شده است.
اصلیترین نمود ماموریت نیروی قدس در سوریه و حمایت از دولت و مردم این کشور در برابر تروریستهای تکفیری به نمایش درآمد. در همین ماموریت بود که افکارعمومی در ایران و سراسر دنیا با سردار سلیمانی و قدرت نیروی قدس آشنا شد. او در دوران فرماندهی بر نیروی قدس، ماموریتهای محوله را بهخوبی به انجام رساند اما با این حال یک ماموریت اخیرا از سوی رهبر انقلاب به سپاه پاسداران و بهویژه نیروی قدس آن واگذار شده بود که جنایت آمریکاییها مانع از انجام آن شد. این ماموریت جدید را که مقدماتش نیز در دوران سردار قاسم سلیمانی آغاز شده بود، فرمانده کل قوا در دهم مهرماه که هزاران نفر از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با ایشان دیدار کردند، تبیین فرمودند. در جریان این دیدار، رهبر انقلاب توصیههایی برای آینده سپاه به فرماندهان این نیرو کردند. یکی از توصیههای ایشان، «از دست ندادن نگاه وسیع و فرامرزی به جغرافیای مقاومت» بود. ایشان مسئولیت نگاه وسیع فرامرزی که «عمق راهبردی» کشور و گاهی از «واجبترین واجبات هم لازمتر» است را با سپاه خواندند و در عین حال از اینکه برخی متوجه این مساله نیستند، ابراز گلایه کردند.
باور بسیاری از فرماندهان حاضر در جلسه و همچنین تحلیلگران مسائل نظامی این بود که رهبر انقلاب خواهان حفظ و تثبیت جغرافیای مقاومت در غرب آسیا هستند، اما ایشان در تشریح منظورشان، از یکسو به «نگاه گسترده به جغرافیای مقاومت در منطقه» یعنی چیزی بیش از آنچه در حال حاضر وجود دارد، اشاره کردند و از سوی دیگر تاکید کردند: «نباید قناعت کنیم به منطقه خودمان و با انتخاب یک چهاردیواری، کاری به تهدیدهای پشت مرزها نداشته باشیم.» کنار هم قرار دادن این دو بخش از سخنان رهبری نشان میدهد منظور ایشان به منطقهای وسیعتر از جغرافیای غرب آسیا مربوط است. این جغرافیا کدامیک از مناطق آسیای میانه، قفقاز، اروپا، آفریقا، آمریکایشمالی، لاتین یا جنوبی است؟
برای شناخت اینکه کدام مناطق جزء عمق راهبردی ایران شناخته میشوند، باید نخست «رفتار سیاست خارجی ایران» و دوم «جهتگیری سیاست خارجی ایران» را مدنظر قرار داد. رفتار سیاست خارجی ایران در چهار دهه گذشته نشان داده که در مساله عمق راهبردی (استراتژیک) با توجه به ماهیت انقلاب ایران که «اسلامی» است، «جهان اسلام» و «مسلمانان» همواره اولویت اصلی بهشمار میروند. در همین مدت، جهتگیری سیاست خارجی ایران نیز مبتنیبر نظریه «رئالیسم تدافعی» بوده است. ایران همواره در دوگانه «قدرت-امنیت»، امنیت را هدف بالاتری برای خود تعریف کرده و بر این اساس تنها در شرایطی که احساس کند تهدیدی علیهاش وجود دارد، نسبت به آن واکنش نشان میدهد و این واکنش نیز اغلب در سطح ایجاد موازنه و بازداشتن تهدیدگر است. در این بین اگر معضل امنیت خیلی جدی شود، ایران واکنشهای سختتری به شکل بروز تعارضات از خود نشان خواهد داد. بر این اساس، حضور دولت در خارج از مرزهای ملی، تنها در شرایط تصور ناامنی صورت میگیرد. حضور میدانی ایران در سوریه و عراق بهدلیل همین تصور صورت گرفت.در میان مناطقی که ذکر شد، در اروپا و آمریکایشمالی بهدلیل اتحاد کشورها با آمریکا، امکان فعالیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وجود ندارد. در آمریکایلاتین، قفقاز و آسیای میانه نیز یا کشورها اسلامی نیستند یا آنچنان تهدیدی -حداقل در حال حاضر- در این مناطق شکل نگرفته است که امنیت ایران را تحتالشعاع خود قرار دهد و نیاز به واکنش ایران در آن مناطق وجود داشته باشد.
رئالیسم تدافعی در آفریقا
آفریقا تنها جغرافیایی است که هر دو بعد سیاست خارجی ایران را پوشش میدهد. براساس آخرین آمار (2016)، از جمعیت یکمیلیارد و 216 میلیون نفری آفریقا، نزدیک به نیمی از آنان مسلمان هستند و تقریبا در هر کشور آفریقایی جمعیت قابلتوجهی از مسلمانان زندگی میکنند.
در کشورهای شمال آفریقا (مصر، تونس، لیبی، الجزایر، مراکش، سودان و صحرای غربی) بافت مذهبی بسیار متفاوت از این آمار کلی است و تقریبا میتوان گفت تمام جمعیت این کشورها مسلمان هستند و بر همین اساس در چارچوب رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرند و این امکان نیز برای ایران وجود دارد که با گفتمان اسلامی، عمق راهبردی خود در شمال آفریقا را توسعه دهد. در چارچوب جهتگیری سیاست خارجی ایران نیز این منطقه به دلیل رشد گروهکهای تروریستی در آن، میتواند تهدید بالقوه امنیتی برای ایران باشد بهویژه اینکه پس از شکست داعش در عراق و سوریه، بخشی از نیروهای داعش راهی آفریقا شدند. در آخرین ویدئویی هم که از ابوبکر البغدادی در اردیبهشتماه سال جاری منتشر شد، او یک پیام به عناصر تروریستی داعش در غرب آفریقا داده و مدعی شد که گروههایی مسلح با داعش در دو کشور مالی و بورکینافاسو بیعت کردهاند.
در آفریقا با توجه به حضور گروههای مسلح و همچنین دولتهای ضعیف و فقیر مرکزی، بیش از هر منطقه دیگر عناصر داعش توان قدرت گرفتن را دارند. در شمال آفریقا و بهویژه در لیبی هم که پس از سقوط معمر قذافی سالهاست درگیر جنگ داخلی است، فرصت برای عناصر وابسته به داعش فراهم شده است تا خود را بازتولید و دور جدید اقدامات تروریستی را آغاز کنند. در مصر هم عناصر این گروهک در منطقه صحرای سینا مستقر هستند و گاهی درگیریهایی نیز با دولت مرکزی دارند. در الجزایر هم اواخر سال گذشته برخی عناصر داعش تحت پوشش پناهجو سعی در ورود به این کشور و ناامن کردن آن را داشتند.
جمعیت مسلمان آفریقا بهویژه در شمال این قاره و همچنین تهدیدهای امنیتی موجود در آن که احتمال مجدد توسعه آن به غرب آسیا وجود دارد، تلاش ایران برای اثرگذاری در این مناطق را اجتنابناپذیر کرده است. در چنین شرایطی دولتهای ضعیف و ناپایدار این کشورها نیز خواهان همکاری با ایران هستند و از این مساله نیز استقبال میکنند. گفتوگوهای اخوانالمسلمین -قدرتمندترین جریان اهل سنت در منطقه و شمال آفریقا- با ایران، نشاندهنده تمایل دو طرف برای تقویت ارتباطات و مقابله با تهدیدات مشترک است.
چرا آفریقا باید عمق راهبردی ایران باشد؟
دو روز پس از ترور قاسم سلیمانی، در کنیا گروه موسوم به الشباب که تخمین زده میشود بین پنج تا 9 هزار نیرو دارد، به یک پایگاه دریایی در منطقه ساحلی لامو در کنیا که نیروهای کنیایی و آمریکایی از آن استفاده میکنند، حمله کرده و توانست علاوهبر کشتن سه آمریکایی، دو فروند هواپیما، دو فروند هلیکوپتر و چند دستگاه خودرو را نابود کند. عملیات این گروهک، به خوبی بیانگر آسیبپذیری آمریکا در این منطقه است. آمریکا در دوران جرج بوش آفریقا را میدانی برای رقابتهای نظامی خود در نظر گرفت و با هدف فرماندهی واحد عملیاتهای نظامی در قاره آفریقا، در سال 2007، فرماندهی عملیات نیروهای ویژه آمریکا در خاک آفریقا (آفریکام) را ایجاد کرد. آفریکام در بورکینافاسو، گابن، کامرون، جیبوتی، غنا، کنیا، نیجر، اوگاندا، جمهوریآفریقای مرکزی، کنگو، سنگال، سومالی، سودان جنوبی و چاد حضور نظامی دارد. با این حال اکثر قوای نظامی آمریکا در شرق آفریقا مستقر شدهاند جایی که در مجاورت مجموعه امنیتی غرب آسیا واقع است.
ژنرال توماس والد هاوزر، فرمانده نیروهای آمریکایی در آفریقا چندی پیش اعلام کرد نظامیان آمریکایی بیشتر در چاد، کنگو دموکراتیک، اتیوپی، سومالی، اوگاندا، سودان، رواندا و کنیا مستقرند و واشنگتن به صورت رسمی تنها یک اردوگاه نظامی در جیبوتی دارد (که حدود دوهزار نظامی آمریکایی در آن مستقرند) و در بقیه کشورهای آفریقایی پایگاه نظامی ندارد. نکته مهم درباره آفریقا این است که ارتش آمریکا بنا به دلایلی حضور نظامی سنگینی در این قاره ندارد. آفریقا دارای ساختارهای شهرنشینی منظم و دولتهای قدرتمندی نیست که بتوان با اعمال فشار سیاسی و نظامی آنها را مجبور به حضور نظامی آمریکا کرد. از سوی دیگر این کشورها هنوز صحنه ناآرامی و درگیری میان گروههای قدرتطلب داخلی با دولت هستند و در این میان حضور گسترده آمریکا و جانبداری مستقیم از دولتها، میتواند تلفاتی را به نیروهای آمریکایی وارد کند. اقدام اخیر الشباب نشان میدهد که هدف قرار دادن نیروهای آمریکایی و منافع این کشور در آفریقا و بهخصوص شرق کار چندان سختی نیست. در این کشورها، قبایل و گروههای مردمی و مسلح گوناگونی وجود دارند که در صورت تقویت جزئی یعنی تسلیح و آموزش نظامی، توانایی وارد آوردن ضربات سختی به آمریکا را دارند. از سوی دیگر به دلیل اینکه در غرب آسیا نیز آمریکا تا سالها بعد درگیر تبعات اقدام تروریستیاش در جریان ترور سردار شهید سلیمانی است، نمیتواند به خوبی از نیروهایش در آفریقا حمایت خاصی در برابر گروهکهای مسلح داشته باشد. هر چند ایران با بسیاری از گروهها در آفریقا همسو نیست اما دشمنی با آمریکا، هدف مشترکی است که میتواند یک ماموریت کوتاهمدت با آنها را توجیه کند. تجربه ایران در غرب آسیا نشان داده در هر کشوری که آمریکا در آن تضعیف شده، میل به همکاری با ایران تقویت شده است.
آفریقا فقط تهدید نیست
اما نباید اینگونه فرض کرد که این کشورها تنها خاصیت تهدیدسازی برای منطقه و ایران را دارند. در سالهای 2006 و 2007، 125 کشور در جهان نرخ رشد اقتصادی 4درصد یا بیشتر داشتند که بیش از 30 کشور آفریقایی (دوسوم قاره) در این گروه جای گرفتند. مزیتهای اقتصادی آفریقا و منابع بکر موجود در آن باعث شده قدرتهای اقتصادی دنیا برای نفوذ در قاره سیاه، از یکدیگر سبقت بگیرند. چین غول اقتصاد دنیا، یکی از کشورهایی است که در چند سال گذشته توسعه روابط با آفریقا را در دستور کار خود قرار داده است و در طرح جاهطلبانه «یک کمربند، یک جاده» نیز نقش مهمی برای آفریقا در نظر گرفته است. این کشور تلاش میکند در آفریقا، جای فرانسه را در مستعمرههای پیشین یعنی موریتانی، مالی، ساحل عاج و نیجر بگیرد. روسیه نیز اخیرا نشستی با حضور 50 هیات آفریقایی در سوچی برای افزایش تعاملات اقتصادی با قاره سیاه تشکیل داد و حتی حاضر شد بدهی 20 میلیارد دلاری این قاره را ببخشد. علاوهبر این دو کشور، رقبای منطقهای ایران همچون عربستان سعودی و امارات متحده عربی نیز به دنبال نفوذ در این مناطق هستند.
مجموع این وضعیت نشان میدهد اگر نیروی قدس سپاه پاسداران بتواند این منطقه را تبدیل به عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران کند، در کنار منافع امنیتی، ایران شریک منافع اقتصادی قاره آفریقا نیز خواهد شد. این شاید اصلیترین ماموریت نیروی قدس در دوره سردار قاآنی باشد؛ ماموریتی که علاوهبر انتقام سخت از آمریکا، میتواند منافع اقتصادی برای ایران به همراه بیاورد.