۲۶ مردادماه سالروز ورود مردان مردی به میهن اسلامی که ایستادگی و مقاومتشان در دوران اسارت، نهضت سرخ حسینی را تکرار و تداوم کرد و سختیهای دوران اسارت را به جان خریدند تا علم و پرچم حسینی برافراشته ماند.
جعفرمزیدها از جمله آزادگان دوران دفاع مقدس مازندران بوده که در سن ۲۰ سالگی و در پنجمین مرحله اعزام به جبهههای حق علیه باطل به اسارت بعثیها درآمده بود، ۲۲ اسفندماه سال ۶۴ برایش یادآور آغاز دوران جدید در زندگی است که مرور خاطراتش سراسر درس و عبرت است.
در گفتگو با مهر میگوید: در ۲۲ اسفندماه سال ۶۴ در عملیات غرور آفرین والفجر در منطقه باب ام القصر به اسارت درآمدم.
وی که از سال ۶۲ حضور در جبهههای جنگ را تجربه کرده بود، ادامه داد: در پنجمین مرحله حضور و اعزام در محاصره ودرگیری که ۲۴ ساعت ادامه داشت در حالی که مجروح بودم، به دست دشمن اسیر و پشت خطوط مقدم منتقل شدیم.
این آزاده و جانباز دوران دفاع مقدس با بیان اینکه در حال انتقال به پشت خط به دلیل کشته شدن شمار زیادی از عراقیها از روی اجساد آنان رد میشدیم، گفت: به همین دلیل سه مرحله در معرض اعدام قرار گرفتیم ولی سربازان شیعه عراقی نگذاشتند این اعدام توسط بعثیها اجرا شود زیرا اولین اسرایی بودیم که در خلال عملیات توسط دشمن اسیر شدیم.
وی با اظهار اینکه ماهر عبدالرشید با سپاه هفتم عراق وقتی متوجه شد اسرا از لشکر ۲۵ کربلا هستند، شخصاً از اسرا دیدار کرد و در خلال دیدار ۱۵ خودرو با دو بالگرد وی را همراهی و اسکورت میکردند و تصور ما این بود که صدام برای بازدید آمده است، افزود: ماهرالرشید در این دیدار با بیان اینکه لشکر ۲۵ کربلا از لشکرهای قدرتمند است، خطاب به ما گفت فرمانده لشکر شمار پای من را گرفت و من جان شما را خواهم گرفت.
ماهرالرشید در این دیدار با بیان اینکه لشکر ۲۵ کربلا از لشکرهای قدرتمند است، خطاب به ما گفت فرمانده لشکر شمار پای من را گرفت و من جان شما را خواهم گرفت
این آزاده دفاع مقدس با عنوان اینکه در این دیدار یکی از آزادگان انبه نام حجت اله رسولی گفت اگر نارنجک باشد ماهرالرشید را میکشتم اما به دلیل شعار مرگ بر صدام شناسایی و تحت شکنجه قرار گرفتیم.
وی با اظهار اینکه در استخبارات شناسایی و چهار نفر از آزادگان جدا شده بودیم و به کمپ ۱۰ الرمادیه منتقل شدیم، افزود: پس از گذر از تونل مرگ، در این اردوگاه سه سال و نیم حضور داشتیم.
مزیدها با بیان اینکه در این اردوگاه به صورت مخفیانه تئاتر بازی میکردیم، ادامه داد: متأسفانه توسط مناققان لو داده شدیم و در ۱۲ مهرماه ۶۸ به تکریت تبعید شدم و یکسال در معیت سید آزادگان شهید ابوترابی بودیم.
وی گفت: سه نفر از بچههای آزاده مازندرانی با حجت الاسلام ابوترابی هم سلول بودیم تا اینکه چهار شهریورماه ۶۹ به آغوش ملت بازگشتیم.
وی با بیان اینکه در سال ۶۷ و همزمان با آتش بس، بچههای آزاده فکر میکردند میتوانند درمحرم عزاداری کنند، افزود: سعی کردیم در خفا عزاداری کنیم وشب هفتم محرم در اردوگاه رمادیه ۱۰ و آسایشگاه ششم، به دلیل طولانی بودن سخنرانی، مداحی نیز دیروقت انجام شد.
این آزاده ادامه داد: آزاده ای در حال مداحی کردن بود و آزاده ای دیگر نیز در حال نگهبانی با آینه بود و چون غرق در عزاداری شده بود، ناگاه متوجه شدیم نگهبان عراقی پشت پنجره ایستاده است و مداح را شناسایی کرده بود.
این آزاده با بیان اینکه وقتی متوجه شدیم سرباز عراقی در حال توهین زدن و بشکن زدن است، افزود: آزاده ای به نام بهروز ترکاشوند پیشنهاد داده بود تا ۱۰ بشماریم و اگر نگهبان نرفت، شعار «قال رسول الله نورعینی، حسین منی انا منی را سر میدهیم» و یکصدا این شعار با سینه زنی کردیم و آسایشگاههای دیگر و اردوگاه نیز این شعار را سر دادند و سرباز عراقی با ۳۰ نفر از افسران شروع به شکنجه بچهها کردند و این کار چند دقیقهای طول کشید و آن شب ۳۵ نفر از بچهها را دز زندان دومتری ۴۸ ساعت زندانی کردند و در این مدت آسایشگاه را بستند و اجازه بیرون رفتن را نمیدادند.
وی ادامه داد: افسر اردوگاه از ما خواسته بود که در عاشورا و تاسوعا سینه زنی و عزاداری نکنیم اما در شب عاشورا به صورت خفا سینه زنی و عزاداری کردیم.
رمضانعلی قربانی هم از دیگر آزادگان دوران دفاع مقدس است که از سال ۱۳۵۹ وارد جبهههای جنگ حق علیه باطل شد در عملیاتهای مختلفی شرکت کرد و آخرین عملیاتی که که موجب اسارت وی شد عملیات رمضان بود که پس از دستگیری ۸ سال و نیم در اسارت عراقیها بود.
وی از خاطرات تلخ قبل از اسارتش و بعد از اسارت گفت: قبل از اسارت در یک عملیاتی هلیکوپتر عراقی بچههای ما را تیرباران کردند و بعد از به شهادت رسیدن همرزمانم در مقابل چشمانم تانکهای عراقی از روی پیکر این شهدا رد میشدند که واقعاً صحنه دردناکی برای بنده بود.
قبل از اسارت در یک عملیاتی هلیکوپتر عراقی بچههای ما را تیرباران کردند و بعد از به شهادت رسیدن همرزمانم در مقابل چشمانم تانکهای عراقی از روی پیکر این شهدا رد میشدند
وی در ادامه گفت: در دوران اسارت هم از تلخترین خاطرات من، قرار دادن اسرا در یک گودال و تیرباران کردن و کشتار دسته جمعی بود که یاد آن روزها هرگز از خاطرم نخواهد رفت، همچنین از دیگر خاطراتم گریه بی وقفه ام برای نبود آب بود در دوران اسارت بود که نمیتوانستم برای تشنگی همرزمم کاری انجام دهم.
قربانی با بیان اینکه حجت الاسلام ابوترابی همواره در بدترین شرایط به داد بچهها و من میرسید، افزود: درسهای زیادی را از این آزاده سرافزاز به خاطر داریم.
این آزاده در ادامه سخنان خود از خاطرات شیرین خود میگوید: در روز دستگیری مشخصات اسرا را برای شناسایی سوال میکردند و وقتی نوبت به گرفتن مشخصات بنده رسید این گونه مشخصاتم دادم؛ «رمضانعلی قربانی اهل ساری» بعد از شنیدن اسم و مشخصات من، سربازها به یکباره شروع به رقصیدن و خندیدن کردند، برایم جای سوال بود یعنی چه چیزی باعث خوشحالی آنان شد. از آنجایی که مسلط به زبانت انگلیسی بودم با بالادستی آنان صحبت کردم و متوجه شدم که آنها ساری را با سوریه اشتباه گرفتند و خوشحال از این بودند که ما دست سوریه را رو کردیم که به ایران برای جنگ کمک میکند با هر ترفندی که شد و از روی نقشه مازندران و ساری را به آنها نشان دادم که اهل مازندرانم نه سوریه و خوشحالی کوتاه مدتشان پایان یافت.
مازندران دو هزار و ۳۴۵ آزاده و ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید در دوران دفاع مقدس و۴۲ شهید مدافع حرم تقدیم نظام مقدس اسلامی کرده است.