به گزارش ذاکرنیوز محمد صابری، زهرا منصوری: فیلم سینمایی «غریب» به کارگردانی محمدحسین لطیفی این روزها روی پرده سینماهاست؛ فیلمی به تهیه کنندگی حامد عنقا و با سرمایه گذاری سازمان اوج که با آنکه کارگردانش معتقد است به لحاظ فروش میتوانست در جدول فروش در رتبه بهتری قرار بگیرد اما سینمادوستها این فیلم را از منظر کارگردانی بازگشت مجدد لطیفی به روزهای اوجش آن هم بعد از چند تجربه ناموفق میدانند.
محمدحسین لطیفی در کارنامه کاریاش کم فیلم و سریال ماندگار ندارد؛ از «خوابگاه دختران» و «روز سوم» تا مجموعههای نمایشی «صاحبدلان»، «وفا» و «سفر سبز»؛ آثاری که دست کم مخاطب بخشهایی از آن بودهایم، خودش هم میگوید برخی از فیلمهایش بعدها دیده شده و توانسته مخاطبانی را به خودش اختصاص بدهد.
«غریب» اما پرترهای از یک قهرمان ملی است، روایتگر روزهای پر التهاب کردستان که محمد بروجردی در فروکش کردن تب و تابش نقشی بسزا داشته است. این فیلم گرچه توانست در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر بیشترین جوایز را به خود اختصاص دهد اما حواشی نادیده گرفتن بخشهای اصلی آن، در روزهای پس از جشنواره به یکی از تیترهای اصلی رسانهها تبدیل شد؛ لطیفی اما این را حاصل برخی سیاسیکاریها میداند.
با محمدحسین لطیفی درباره فیلم سینمایی «غریب» به گفتگو نشستیم که بخش نخست این گفتگو را در زیر میخوانید:
* گفتگو را از همین روزها آغاز کنیم و بازخوردی که این روزها از مواجهه «مردم» با فیلم «غریب» دریافت کردهاید. بهعنوان فیلمساز باسابقه که سابقه اجرای برنامه «هفت» و رویکرد ژورنالیستی نسبت به سینما را هم داشتهاید، حتماً میتوانید در مقام یک ناظر، تحلیلی از وضعیت واکنش مخاطبان به فیلم بعد از گذشت بیش از یک ماه از آغاز اکران ارائه دهید. مردم چه واکنشی به فیلم «غریب» داشتهاند؟
من در تعدادی از اکرانهای مردمی فیلم «غریب» حضور داشتهام اما آنها را ملاک قرار نمیدهم. خیلی چیزهای دیگر از قبیل پستهای اینستاگرامی و کامنتهایی که هر کسی آزاد است هر آنچه میخواهد در آنها بنویسد را مدنظر میگیرم. براساس برآوردی که از همین فضا داشتهام، آن کسی که فیلم را ندیده است، که خب ندیده است، اما در میان طیفی که فیلم را دیدهاند، میتوانم بگویم درصد رضایتشان ۹۰ درصد است. به تعبیری مخاطب هنگام خروج از سینما احساس نمیکند پولش را دور ریخته است.
مخاطب رضایت دارد از اینکه با شخصیتی آشنا شده است که میتواند او را دوست داشته باشد، آن هم از قشرهای مختلف. این حس مربوط به یک قشر خاص نیست. حتی برای من عجیب است که خیلی از مسئولان هم از فیلم «غریب» خوششان آمده است! در صورتی که اساساً رویه شهید بروجردی با رویه مسئولان امروز همخوانی ندارد. حتی میتوانم بگویم رویه اکثر مدیران امروز کشور، ضد رویه شهید بروجردی است.
* و به همین دلیل باید از دیدن فیلم «غریب» به آنها بربخورد؟
دقیقاً. عجیب اما اینکه برخی از همین مدیران هم فیلم را دوست داشتهاند و میتوانیم امیدوار باشیم که اینها هم رویه خود را تغییر بدهند. شاید این مدیرانی که رویهشان شبیه بروجردی نیست، بعد از دیدن فیلم تغییر رویه بدهند.
* اشارهای که به رصد فضای مجازی برای اطلاع از نظر مخاطبان داشتید جالب بود؛ بهعنوان یک فیلمساز واقعاً بازخوردهای فضای مجازی برایتان مسئله است. برای رصد نظرات مردم در این فضا وقت میگذارید یا اتفاقی در جریان آن قرار میگیرید؟
در اینستاگرام شخصی خودم، از روز ابتدا تا همین امروز همواره کامنتها بسته بوده است. هیچ کامنتی زیر مجموعه پستهای من تا به امروز درج نشده است چرا که اساساً حوصله کامنت خواندن ندارم و ممکن است عدهای ناراحت شوند و بگویند ما نظری دادیم و چیزی گفتیم که تو بیتوجهی کردی. اما در عین حال وقتی فیلمی روی پرده دارم به صفحاتی سر میزنم که بچههای دیگر پستهایی مرتبط با آن گذاشتهاند. حتی اینستاگرام برخی خبرگزاریها که مطلبی درباره فیلمم گذاشتهاند را سر میزنم و کامنتهای پایین این پستها را میخوانم. میخواهم بدانم چه کسانی مخالف فیلم من هستند.
خاطرم هست هنگام اکران فیلم «غریب» در دانشگاه علامه، یکی از دانشجویان آنجا شروع کرد از فیلم تعریف کند اما در پایان حرفهایش اظهارنظر عجیبی داشت و گفت فیلم شما در مجموع قابلقبول است اما من دوستش ندارم! وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: برای اینکه اوج آن را ساخته است!
آنها را هم باید رصد کنم چون معمولاً کسی که رودررو من را میبیند، طبیعتاً میگوید دست شما درد نکند، اما واقعاً نمیدانم پشت سر من چه نظری درباره فیلم دارد! شاید برخی احساس کنند زشت است اگر رودررو با من فیلمم را نقد کنند، اما همین نقدها را در فضای مجازی آزادانهتر مطرح میکنند. به همین دلیل آنجا را هم رصد میکنم تا بدانم میزان مخالفت با فیلمم چه اندازه است. خاطرم هست هنگام اکران فیلم «غریب» در دانشگاه علامه، یکی از دانشجویان آنجا شروع کرد از فیلم تعریف کند اما در پایان حرفهایش اظهارنظر عجیبی داشت و گفت فیلم شما در مجموع قابلقبول است اما من دوستش ندارم! وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: برای اینکه اوج آن را ساخته است! گفتم چه جذاب!
همانجا مثالی برای او زدم. گفتم اوج، هرچقدر هم در نگاه شما بد باشد، بدتر از ناصرالدین شاه قاجار که نیست، قهرمان ملی شما یعنی امیرکبیر، در همان دستگاه کار خودش را کرد. مهمترین نکته این است که امروز اوج پشت فیلم من ایستاده و به ترکیب آن هم دست نزده، پس «غریب» فیلم من است نه فیلم اوج. اوج از فیلم من حمایت کرده و اجازه هم نداده است که خدشهای به آنچه من ساختهام وارد شود. پس حتماً همراهیاش با این فیلم قابل ستایش است. ممکن است همین اوج فیلم دیگری را سفارش بدهد و بسازد که بتوانیم نقدش کنیم اما اینکه بگوییم چون سرمایهگذار «غریب» اوج است و به همین دلیل من آن را دوست ندارم، موضع عجیبی است.
نمیدانم این نکته را چگونه میتوان با مردم درمیان گذاشت که فیلمهایی از جنس «غریب» درباره افرادی چون شهید بروجردی است که برای اکثر مردم قابل احترامند و حتی طیفی از مخالفان نظام هم میگویند ما برای این شهیدان ارزش قائل هستیم. همه ما این افراد را عزیز میداریم. امروز من نوعی تصمیم گرفتهام زندگی یکی از این عزیزان را به تصویر درآورم، سراغ کدام بخش خصوصی میتوانم بروم؟
* اصلاً کدام بخش خصوصی توان چنین حمایتی را دارد؟
دقیقاً. به همین دلیل اینکه مجموعهای بهصورت هدفمند از این آثار حمایت میکند باید از آن استقبال کرد. اینگونه هم نیست که هزینه گزافی بابت این پروژهها پرداخت شده باشد. مدارک تولید همین فیلم «غریب» و هزینههای آن موجود است. اصلاً اینگونه نیست که فکر کنید لطیفی آمده و پول کلانی به جیب زده و به خاطر پول چنین فیلمی ساخته است.
* به تعبیری خودتان فیلم «غریب» را فیلم گرانی نمیدانید؟
اصلاً. این فیلم با هزینهای برابر با یک فیلم معمولی این روزها ساخته شده است.
* میتوانید برآوردی بدهید؟
تهیهکننده باید عدد و رقم را اعلام کند اما در این حد میدانم که برای «غریب» زیر ۲۰ میلیارد تومان هزینه شده است. در حالی که این روزها یک فیلم معمولی با این عدد و رقم ساخته میشود.
* فیلم «دسته دختران» هم تقریباً با همین ۲۰ میلیارد تومان ساخته شد.
البته یک سال پیشتر از «غریب». تورم دلار ۲۷ هزار تومان تا دلار ۵۰ هزار تومان را هم باید محاسبه کنید. از این منظر من برای «غریب» شاید نصف «دسته دختران» هزینه نکرده باشم.
* اشاره دقیقی در ابتدا داشتید که ۹۰ درصد رضایت از فیلم را مربوط به گروهی از مخاطبان میدانید که به سینما رفتهاند و فیلم را دیدهاند. واقعیت مهمتری که میخواهم تحلیلتان را درباره آن هم بدانم این است که بهرغم ظرفیتی که از یک فیلم با موضوع یک قهرمان ملی انتظار میرود، چرا مردم اینقدر کم برای این فیلم به سینما رفتهاند؟ قبول دارید که استقبال از «غریب» به نسبت انتظاری که از سوژه آن میرود، خیلی کم است؟
بله البته که معتقدم در قیاس با فیلمهایی از این جنس، مردم خیلی به سینما رفتند و این فیلم را دیدند. در نظر بگیرید که اکران فیلم در بازه همزمانی عید نوروز و ماه رمضان بود. اگر اکران نوروزی در شرایط عادی بود میتوانستیم انتظار دیگری داشته باشیم. از طرف دیگر هرچند نمیخواهم وضعیت امروز مردم را تحلیل کنم اما احساسم این است که همیشه جامعه غمگین بهدنبال فیلم کمدی است و جامعه شاد به دنبال فیلم غمگین است.
«توفیق اجباری» دو میلیارد و ۴۷۰ میلیون تومان آن زمان با دلار هزار تومان فروخت که در مقیاس فروش امروز سینماها چیزی در حدود ۱۴۰ میلیارد تومان میشود. در همان سال «روز سوم» فقط ۴۲۰ میلیون تومان فروخت، اما امروز که من و شما صحبت میکنیم از هر کدام از مردم ایران سوال کنید، فیلم «روز سوم» را به یاد دارند
در یک جامعه غمگین وقتی فردی تصمیم میگیرد به سینما برود، هر فیلمی هم که در حال اکران باشد، بازهم اولویت اول این فرد، فیلم کمدی است. در عین حال که تأکید میکنم «غریب» در مقایسه با فیلمهای بیوگرافیکی که تا به امروز در سینما داشتهایم، اکران موفقتری داشته است. همین امروز کافی است تعداد مخاطبان هفته اول فیلم «غریب» را با تعداد مخاطبان هفته اول فیلم «دسته دختران» قیاس کنید. نکته دیگری را هم با تأکید میگویم و آن اینکه محاسبه من برای استقبال از فیلمی از جنس «غریب» اصلاً محدود به اکران در سینما نیست. کمااینکه تحلیلم درباره «روز سوم» هم همین بود.
من به دلیل آنکه میدانستم فروش فیلم «روز سوم» در سینماها فروش بالایی نخواهد بود، احساس کردم همان سال باید چیزی را ثابت کنم و به همین دلیل بلافاصله «توفیق اجباری» را ساختم. هر دو فیلم هم در یک سال اکران شدند. «توفیق اجباری» دو میلیارد و ۴۷۰ میلیون تومان آن زمان با دلار هزار تومان فروخت که در مقیاس فروش امروز سینماها چیزی در حدود ۱۴۰ میلیارد تومان میشود. در همان سال «روز سوم» فقط ۴۲۰ میلیون تومان فروخت، یعنی دو میلیارد تومان پایینتر و در رتبه دهم جدول فروش آن سال هم قرار گرفت. اما امروز که من و شما صحبت میکنیم از هر کدام از مردم ایران سوال کنید، فیلم «روز سوم» را به یاد دارند. گویی همه آن را دیدهاند در حالی که وقتی سراغ «توفیق اجباری» را میگیرم، عدهای میگویند آن را ندیدهاند! یک کارگردان فیلم میسازد تا دیده شود. سریال «سفر سبز» من در سالی که پخش شد، به دلیل شرایط خاصی که وجود داشت، دیده نشد اما سه سال بعد که بازپخش شد، همه آن را دیدند. «غریب» هم جزو آن فیلمهایی است که طی ۵ سال آینده خواهیم دید که اکثر مردم ایران آن را خواهند دید و فیلم دیده خواهد شد. برای من این بسیار مهم است.
* با این نگاه اساساً انتقادی که برخی منتقدان درباره ناکامی فیلمهای مرتبط با مفاهیم و ارزشهای ملی دارند را وارد نمیدانید که معتقدند برای این فیلمها هزینه بالایی میشود اما همهشان گیشههای فقیری دارند. این نقد را وارد نمیدانید؟
اساساً معتقدم این دو موضوع ارتباطی با هم ندارند. از کارنامه خودم هم مثال زدم که در یک سال دو فیلم را با چه شرایطی ساختم و اکران کردم. خاطرم هست برای فیلم «روز سوم» که محصول بنیاد جانبازان بود، این بنیاد اعلام کرد ۹۰۰ میلیون تومان بابت فروش این فیلم به نام من بلوکه کردهاند تا خودم با آن فیلم دیگری بسازم. من هم در جواب این بنیاد گفتم فیلم دیگری که من میخواهم بسازم، تنها سکانس اولش ۹۰۰ میلیون تومان هزینه میخواهد! واقعاً هم همین بود چون میخواستم فیلمی درباره ماجرای هواپیمای مسافربری ایرباس و جنایتی که آمریکاییها در این ماجرا کرده بودند را بسازم.
* همان پروژهای که به سرانجام هم نرسید!
بله چون گویی برای هیچکس مهم نبود. من نوعی امروز طبیعتاً ماجرای شلیک به هواپیمای اکراینی را بهعنوان یک ایرانی قطعاً محکوم میکنم و آن را یک اشتباه مطلق میدانم اما کاش یکبار هم دنیا متوجه شود که به هواپیمای مسافربری ما هم چنین حملهای شده و این جنایت صورت گرفته است! هیچکس آن زمان نگفته بود چرا آمریکاییها آن غلط زیادی را کردند و من قصد داشتم این موضوع را در قالب یک فیلم روایت کنم. اما به سرانجام نرسید. حرفم الان این است که بالاخره یک سری کارها و تولیدات سینمایی هست که الزاماً قرار نیست پولشان در گیشه بازگردد. این فیلمها باید ساخته شود تا برایمان بمانند. مثل یک انتشاراتی که همه مدل کتابی چاپ میکند اما در کنار آنها چند جلد قرآن نفیس گرانقیمت هم چاپ میکند. مگر هزینه این کتابهای نفیس از فروش درمیآید؟ اگر شاهنامه نفیسی را منتشر کنند آیا هزینهاش بازمیگردد؟ نباید از یک انتشاراتی انتظار داشت که از این آثار نفیسش پول دربیاورد، این آثار برای افزایش اعتبار و حرمت یک ناشر است.
وقتی مجموعهای مانند اوج پای کار میآید تا هزینه کند، موظف به تولید کارهای فرهنگی بدون بازگشت پول است. کارهایی که جاهای دیگر انجام نمیشود باید مورد حمایت این مراکز قرار بگیرد. یکی از انتقادات من که شاید برخی از دوستان هم بابت آن ناراحت شدم این بود که اساساً به سازمان اوج چه ارتباطی داشت که پول برای تولید «پایتخت» بدهد؟
کمااینکه تلویزیون هزینه کلانی میکند تا پروژهای مانند «سلمان» به سرانجام برسد، در حالی که میتوانست همین هزینه را صرف ۱۰ پروژه ارزانتر کند تا آنتنش پر شود، اما این کار را نمیکند که درست هم هست. در این شرایط وقتی مجموعهای مانند اوج پای کار میآید تا هزینه کند، موظف به تولید کارهای فرهنگی بدون بازگشت پول است. کارهایی که جاهای دیگر انجام نمیشود باید مورد حمایت این مراکز قرار بگیرد. یکی از انتقادات من که شاید برخی از دوستان هم بابت آن ناراحت شدم این بود که اساساً به سازمان اوج چه ارتباطی داشت که پول برای تولید «پایتخت» بدهد؟ تلویزیون هست، بودجه هم دارد، خودش خرج «پایتخت» کند، چرا بودجه اوج باید صرف آن شود؟ یک سری موارد هست که بودجههای دولتی به درستی باید برای آنها صرف شود. آنجایی آدم از این هزینهها باید ناراحت شود که پول هزینه شود اما فیلم درنیاید!
* که الی ماشالله هم نمونه و مصداق دارد!
بله. الیماشالله این اتفاق دارد میافتد و این ناراحتکننده است. یکی از دلایلی که معتقدم این جور مراکز نباید وارد عرصه پرورش استعداد شوند همین است. یک کاراولی مانند هندوانه دربسته است که کال و رسیده بودن آن مشخص نیست و هزینه کردن برای او ریسک است. لااقل برای کشف این استعدادها باید یک مشاور ارشد باسابقه برای پروژهها تعریف شود. چرا باید برای چنین تجربههایی ۱۰ الی ۲۰ میلیارد تومان هزینه شود؟
* برای جمعبندی این بخش از صحبتها، میتوانم اینطور برداشت کنم که از نگاه محمدحسین لطیفی شرایط امروز سینمای ایران کاملاً منطقی و طبیعی است؛ اقتصاد این سینما باید بهدوش «فسیل» باشد و فرهنگ آن به دوش «غریب». این برداشت درست است؟
بله. شاید فیلم «فسیل» اصلاً سلیقه من نباشد، کمااینکه حتی نوع کمدیهایی هم که تا به امروز ساختهام سلیقهام را نشان میدهد ولی بالاخره صندلی سینماها باید پر شود و به همین دلیل فروش «فسیل» را به فال نیک میگیرم. کمااینکه اشاره کردم خودم در یک سال دو فیلم با دو شرایط کامل متفاوت ساختهام و امروز اعتراف میکنم که «توفیق اجباری» من در آن سال توقیف هم شد! فکر میکنید دلیلش چه بود؟ میگفتند: لطیفی برای تو بد و زشت است که بعد از جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم برای «روز سوم» در جشنواره فجر، بیایی «توفیق اجباری» بسازی!؟
به صراحت گفتم این دو فیلم مربوط به دو ژانر متفاوت است و من هم یک سینماگر حرفهای هستم. اگر هر کدام از این فیلمها را شبیه دیگری بسازم، کارم را غلط انجام دادهام. من در همان فیلم طنز «توفیق اجباری» هم حرفهایم درباره روابط خانوادگی را مطرح کردم. پای آن فیلم محکم ایستادیم و بالاخره آن را از توقیف درآوردیم. خاطرم هست زندهیاد سید کمال طباطبایی که تهیهکننده فیلم بود جایی گفته بود خودم را جلوی ارشاد آتش میزنم تا پروانه نمایش فیلم را بدهید!
امسال هم من در سینما فیلم «غریب» را دارم اما طبیعتاً انتظار ندارم که اندازه «فسیل» فروش داشته باشد. به فروش آن فیلم هم حسادت نمیکنم کمااینکه بهراحتی میتوانم یک فیلم طنز پرفروش بسازم. میدانید من همین امروز چقدر پیشنهاد ساخت فیلم کمدی دارم؟ باور کنید پشتسر هم فیلمنامه کمدی به من پیشنهاد میشود اما میگویم از من گذشته است و دیگر حوصله ساخت فیلم طنز ندارم....
* این طور نگویید. حیف است شما خسته شوید!
بالاخره باید طنزم بیاید، اما این روزها فعلاً طنزم نمیآید! از خدا میخواهم کمک کند تا اتفاقاتی که طی یک سال گذشته مرا خیلی آزرده است، تمام بشود و مشخصاً مخاطبان سریال «سنجرخان» من را هم ببینند.
* زمانی که خبر ساخت فیلم «غریب» براساس کتاب «محمد مسیح کردستان» منتشر شد، از سر کنجکاوی سراغ این کتاب رفتم و آن را خواندم. فکر نمیکنید مخاطب برای درک بخشهایی از فیلم نیاز به اطلاعات فرامتنی از جنس محتوای این کتاب دارد؟ مشخصاً یک جوان دهه هشتادی چه اطلاعی میتواند از مرزبندیها میان جریانهای کومله، دموکرات و مجاهدین در حوادث کردستان داشته باشد؟ فکر نمیکنیم فیلم در تبیین این مرزبندیها کمی مخاطب را سردرگم میکند؟
مخاطبی که کتاب را نخوانده باشد، اگر علاقهمند به این مباحث باشد، کنجکاو میشود و سراغ کتاب میرود. خیلی از موضوعات بوده است که بهواسطه یک فیلم بهگونهای با آن ارتباط برقرار کردهایم که بعد کنجکاو شدیم و دربارهاش مطالعه کردهایم تا درباره آن اطلاعات کسب کنیم. در فیلم «غریب» تا آنجایی که میتوانستیم اسمی از کومله نبردیم و تنها اشارههایی به دموکراتها داشتیم. به نظر حامد عنقا در نگارش فیلمنامه «غریب» خیلی خوب توانسته شاخ غول را بشکند و به این ماجراها بپردازد. واقعاً برای پرداختن به همه اتفاقات نیاز به ساخت یک سریال بود. برای همین تایم فیلم اصلی در حدود ۲ ساعت و نیم شد. وقتی قرار است در زمان کوتاهی مخاطب را پای فیلم نگه داری و ریتم کار هم حفظ شود، کار سختی است.
اگر مثلاً در فیلم سکانسی قرار میدهم که محمد بروجردی با فردی که به زندانی لگد میزند، برخورد میکند، آن را از نزدیک لمس کردهام. من میدانم چند اعدامی آن سالها، همین امروز در شمال کشور ساکن هستند و حتی نوه دارند اما به لطف محمد بروجردی از جوخه اعدام نجات پیدا کردند. او این کارها را کرده است
کار من هم حتماً سخت بود اما اصل آن ریشه در فیلمنامه داشت. نقشه راهی که من بهعنوان کارگردان در دست دارم، فیلمنامه است. شما درست میگوئید اما سعی کردم در بخشهایی از کار از این مرزبندیها سریع عبور کنیم. تنها در دو بخش تمرکز روی این ماجرا داریم که اگر آن دو بخش هم در کار نبود، کل اصالت فیلم زیر سوال میرفت. اینکه مخاطب میفهمد این طرف به اسم آزادی دارد سر میبرد و آن طرف گرایش به بنیصدر داشته و آن یکی نگاه متفاوتی دارد، کفایت میکرد. اینها موضوعات ریزی است که در فیلمنامه گنجانده شده است در عین حال نکته شما را قبول دارم چرا که خیلیها به خود من گفتهاند در نوبت دوم که «غریب» را دیدیم، تازه آن را فهمیدیم. این البته خوب است که هر کس دو بار فیلمم را ببیند!
* این نکته بهخصوص درباره کاراکترهایی مثل ابوشریف که در کتاب هم به آنها اشاره شده است، بیشتر به چشم میآید.
نوه ابوشریف یقه من را برای این فیلم گرفت! گفت فکر نمیکنید درباره ابوشریف کملطفی کردهاید!؟
* در کتاب که این بهاصطلاح کملطفیها خیلی بیشتر و صریحتر است!
من هم در پاسخ گفتم مگر ایشان امروز در پاکستان از زندگیای که دارند لذت نمیبرند! پس دیگر به فیلم من چه کار دارد؟ من واقعیتهای تاریخی را گفتهام و تازه کمتر از آنچه باید را هم گفتهام! در واقعیت ابوشریف، دشمن تفکر بروجردی بوده است. من حتی فراتر از کتاب «مسیح کردستان» با آدمهای زیادی صحبت کردهام و اگر مثلاً در فیلم سکانسی قرار میدهم که محمد بروجردی با فردی که به زندانی لگد میزند، برخورد میکند، آن را از نزدیک لمس کردهام. من میدانم چند اعدامی آن سالها همین امروز در شمال کشور ساکن هستند و حتی نوه دارند اما به لطف محمد بروجردی از جوخه اعدام نجات پیدا کردند. او این کارها را کرده است. اگر در فیلم میگوید برویم حتی اگر دو نفر را بتوانیم نجات دهیم کارمان را کردهایم، من اینها را با تمام وجود لمس کردهام. هیچکدام از اینها دروغ و شعار نیست. در همان سکانس کاراکتری را داریم که داد میزند بروجردی دروغ میگوید و او گویی نماینده همان طیف از مخاطبان امروز فیلم است که احتمالاً میگویند همه اینها دروغ است!
* اتفاقاً خوب شد به این گروه از مخاطبان اشاره کردید. ما در یکسال گذشته روزهای ملتهبی را در کشور پشت سر گذاشتهایم...
و اگر دوستان مراقبت نکنند روزهای ملتهب دوباره تکرار خواهد شد!
* در این شرایط شاید بخشهایی از فیلم «غریب» طیفی از مخاطبان را عصبی کند. مخاطبی که با خود میگوید ادعاهایی که در این فیلم مطرح میشود، با آنچه در واقعیت وجود دارد، همخوان نیست!
خیلی از جوانان امروز و حتی گاهی بچههای خودمان، خطاب به ما میگویند، چرا انقلاب کردید؟ از نظر من این جوانها باید فیلمهایی از جنس «غریب» را ببینند تا بدانند ما این آدمها را دیدیم که پای کار انقلاب آمدیم. گاهی این مثال را میزنم، اگر روزنامهای امروز جرأت داشته باشد و متن نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر را منتشر کند، چه میشود؟ توقیف میشود! این آدمهایی که در فیلمی مثل «غریب» تصویر کردهایم، آدمهایی هستند که ما پشتشان ایستادیم. اینها همان آدمهایی هستند که نیروهایشان خودشان را فدایی آنها میدانستند. بیدلیل هم نبود.
خیلی از جوانان امروز و حتی گاهی بچههای خودمان، خطاب به ما میگویند، چرا انقلاب کردید؟ از نظر من این جوانها باید فیلمهایی از جنس «غریب» را ببینند تا بدانند ما این آدمها را دیدیم که پای کار انقلاب آمدیم
بله امروز اصالتها از بین رفته و این آرمانها وارونه شده است. مربوط به امروز هم نیست. در طول همه این سالها اسامی را هم از محتوا تهی کردیم! مثلاً من در زمان شاه در مدرسه ملی درس خواندم و وقتی انقلاب شد سوم دبیرستان بودم. همیشه مدرسه ملی داشتیم و مدرسه دولتی. در سالهای بعد از انقلاب ناگهان با پدیدهای مواجه شدیم به نام «مدرسه غیرانتفاعی» که اتفاقاً همه انتفاع در آنها بود! هیچکس هم نپرسید چرا نامش را گذاشتید غیرانتفاعی!
این قلب محتوا در همه این سالها وجود داشته است، مثل «دانشگاه آزاد»! وارونه شدنها از همین چیزهای کوچک آغاز شد. بهره بانکی را به بالای ۲۶ درصد رساندیم و گفتیم این نامش «ربا» نیست! من چرا سریال «کت جادویی» را ساختم؟ من همان سال درباره ربای بانکی سریال ساختم و دربارهاش حرف زدم. در فیلم سینمایی «سرعت» هم درباره پدیده ربا حرف زدهام.
مسئله من در تمام این سالها یک چیز بوده است. اگر فحشاء، اعتیاد و هر بدبختی دیگر در این سالها داشتهایم، ریشهاش در بانکداری غیراسلامی ایران بوده است. ریشه تورم امروز هم در همین سیستم بانکی است و همین تورم است که بر گرده مردم فشار میآورد. عدهای بهشدت ثروتمند میشوند و عدهای زیر دست و پا له میشوند! وقتی در جامعهای طبقه متوسط لاغر و کوچک میشود، فاتحه آن جامعه را باید خواند! پس قبول دارم که طیفی از مردم از دیدن «غریب» عصبانی میشوند اما میگویم بخشی از فیلم را هم من برای مسئولان ساختهام. آقایان مسئول این فیلم را ساختهام تا شما ببینید و از مسیری که رفتهاید بازگردید. اینگونه با مردم برخورد نکنید!
* تجربه نشان داده است که این فیلمها تأثیری بر مسئولان ندارد!
لااقل این است که ما یک شابلون در فیلم خود ارائه کردهایم. زمانی بود که برای پاسخنامههای چند گزینهای یک شابلون پاسخهای صحیح طراحی میکردند و براساس آن با جواب دیگران نمره میدادند. معتقدم آدمهایی مثل محمد بروجردی حکم همان شابلون را دارند و روی هر کسی بگذاری، اگر همخوانی نداشت، نمیتواند مدعی شود که من آدم صالح و درستی هستم.
* براساس روایت کتاب، محمد بروجردی فعالیتهایی در پیش از انقلاب داشته که شاید براساس استانداردهای بعدی خودش هم از جنس تندروی بوده است. این بخش از شخصیت بروجردی در فیلم نیست و شاید احساس شود شما آن را سانسور کردهاید، آیا تعمدی در نپرداختن به این وجه داشتید؟
در همان کتاب خاطرات این نکته وجود دارد که در حین یکی از عملیاتهای بمبگذاری، ناگهان متوجه میشود رهبری نهضت، مخالف این رویکرد است و در میانه همان عملیات، از کارش دست میکشد و بازمیگردد...
* ماجرایی که مربوط به آتش زدن یکی از شعب بانک بود.
بله. آنها در مسیر مبارزه خود تا جایی اطلاعی از نظر رهبر نداشتند ولی وقتی متوجه این دیدگاه میشود، دیگر در هیچ عملیاتی شرکت نمیکند. در همین فیلم هم او دیالوگی دارد که میگوید تمام نوجوانی و جوانیام را با اسلحه بزرگ شده و زندگی کردهام و جنگیدن را بلدم...
* و چقدر ادامه این دیالوگ زیباست که میگوید «ابتدا باید بدانم با چه کسی میجنگم!»
بله. خیلی ظریف سعی کردیم به سمت این ویژگیهای محمد بروجردی هم برویم. تحول در هر انسانی رخ میدهد. چه لزومی دارد گذشته آدمها را پاک کنیم. اصلاً مگر میشود گذشته شخصیتی مانند «حر» را از روایت زندگیاش پاک کرد. او تا شب قبل از کربلا، طور دیگری بود و تحول شخصیتش محصول یک سیر بود. بالاخره حتی جو جامعه هم بعد از انقلاب نسبت به قبل از انقلاب تغییر کرده است. مگر میتوان گذشته بروجردی را نادیده گرفت؟ فکر میکنید او مانند دیگر مردم، قبل از انقلاب سینما نمیرفته است؟ اتفاقاً او عاشق سینما بود و قهرمانان فیلمها را خیلی دوست داشت. او فیلمهای جنگی زیادی دیده بود و اتفاقاً یکی از دلایلی که در جنگهای چریکی بسیار قوی بود، به همین دلیل بود.
* فیلمهایی مثل «نبرد الجزایر» که در سکانسی از «غریب» هم میبینیم مشغول تماشای آن است.
دلیل دارد که این سکانس را در فیلم میگذارم. این آدم را نباید از مردم معمولی دور کنیم و به آسمانها ببریم. اینها همان مردم معمولی هستند که در یک سیر تحولی به این جایگاه رسیدهاند. مهم این است که وقتی به اعتقادی میرسد، پای اعتقادش میایستد.
ادامه دارد...