امرالله احمدجو و داستانِ رفاقتی قدیمی با کارگردان «مختارنامه»/ ناگفته‌هایی که از دلِ «روزی روزگاری» به «سلمان فارسی» رسید

امرالله احمدجو نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون از «تفنگ سرپر» و ناگفته‌هایی درباره «روزی روزگاری» به مشقت‌های ساخت کارهای فاخر رسید و سری به اتفاقات جدید سریال «سلمان فارسی» داود میرباقری زد.

به گزارش ذاکرنیوز، مجتبی برزگر: کارگردانی که تعدادِ کارهای ساخته‌ شده‌اش و یا فیلمنامه‌هایش زیاد نیست؛ اما بیشترِ کارهایش بارها و بارها در جعبه جادو خودنمایی کرده و به تعبیر بسیاری از مخاطبان و کارشناسان هر بار کاری از او روی آنتن می‌رود مخاطب با رگه‌های تازه‌ای از دیدگاهش آشنا می‌شود.

او زاده اول دی‌ماه 1332 در میمه اصفهان است. همان‌جایی که سریال "روزی روزگاری" را ساخت و بازیگرانی همچون محمود پاک‌نیت و محمد فیلی بیش از گذشته شناخته شدند.

امرالله احمدجو با ساخت فیلم‌های کوتاه کار را آغاز کرد. او در مدرسه عالی تلویزیون و رشته فیلمبرداری تحصیلاتش را به پایان برد. "شاخه‌های بید" اولین اثر سینمایی‌اش او بود که سال 1367 ساخته شد و معروفترین سریال تلویزیونی او همان "روزی روزگاری" است که در زادگاهش با بازی‌های به یاد ماندنی خسرو شکیبایی، ژاله علو و محمود پاک‌نیت ساخت.

احمدجو کارگردانی است که اخلاق را مبنای اصلی تمام کارهایش می‌داند و غرق در فرهنگ بومی بودن را نوعی امتیاز می‌شمارد. او علاوه بر "روزی روزگاری"، "پشت کوه‌های بلند"، "تفنگ سرپر" را هم برای تلویزیون و کارهایی مثل "دنیای وارونه" و "شاخه‌های بید" را از خود روی پرده نقره‌ای به یادگار گذاشته و این روزها به عنوان نویسنده و دستیار اول داود میرباقری، سرِ صحنه فیلمبرداری سریال "سلمان فارسی" است.

به هر حال بیشتر از همه کارهای احمدجو، سریال "روزی روزگاری" در خاطره‌ها ماند. سریالی که سال1370 ساخته شد و ماجرای راهزن معروفی به نام مرادبیگ با بازی زنده یاد خسرو شکیبایی را روایت می‌کرد که با بروز اتفاقی مسیر زندگی او کاملاً دگرگون می‌شود.

با او در خبرگزاری تسنیم لحظاتی به گفت‌وگو نشستیم. این نویسنده و کارگردان برای اولین بار از آرزویش گفت که سال‌های پیش دوست داشت کاری برای دفاع‌مقدس بسازد که هنوز شرایط ساختِ آن فراهم نشده و  درباره خسرو شکیبایی، اتفاقاتِ جالب در «روزی روزگاری» و فرآیند نوشته شدن سریال «سلمان فارسی» و مشقت‌ها و حقیقت‌هایی که در بطنِ ساخت کارهای تاریخی وجود دارد، پرده برداشت.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

*  بیشترِ مخاطبین احمدجو را با سریال «روزی روزگاری» به یاد می‌آورند؛  شما خودتان را بیشتر فیلمساز می‌دانید یا فیلمنامه‌نویس؟ 

خودم هم ماندم کدامش باشم هر کدام طعم خودش را دارد.

* فرضم از سئوال این است که در دوره‌ای شما کارهای موفقی در عرصه سینما و تلویزیون در کارنامه‌خود ثبت‌کرده‌اید. به عنوان مثال  «تفنگ‌سرپر» و «روزی روزگاری» اما علی‌رغم تمام این موفقیت‌ها و آثار فاخر تمایل نشان ندادید که بیشتر در حوزه کارگردانی فعالیت کنید و بیشتر فیلنامه‌نویسی را اولویت قراردادید. دلیل این تغییر مسیر چه بود؟ 

شاید به این خاطر باشد که فیلمنامه نوشتن به اراده خودِ فرد است و خودت هستی و قلم و کاغذ؛ در واقع سرمایه به آن معنا نمی‌خواهد. اما ساختن فیلم به هر حال سرمایه‌گذار باید پا پیش بگذارد که هر وقت قسمت شد من بدو بدو سر صحنه رفته‌ام.

* بسیاری از مخاطبان کارهای شما معتقند حضور شما با یک کار فاخر دیگر در سینما یا تلویزیون طولانی شده است. 

متأسفانه اما تقصیر من نبوده است. مطمئن باشید.

* اجازه دهید این سئوال را یک مثال آغاز کنم؛ یکی از کارهای به‌یادمانی شما "روزی‌روزی‌گاری" است که علاوه بر فیلمنامه محکم و خوب، ایده‌پردازی قوی و منسجمی هم به خود دیده . اما واقعیت امر اینجاست که چنین امتیازهایی نه در کارهای آتی صدا و سیما بلکه در سایر آثار شما هم نیست. گروهی می‌گویند انگار حال احمدجو بعد از "روزی روزگاری" خوب نبوده، نظر خودتان چیست؟ 

ببینید همه می‌دانیم که در این کار نظر مخاطب مهم است بنابراین من نظر آنها احترام می‌گذارم؛ یادمان باشد که همیشه حق با مشتری است.

* خوب بیایید از این زاویه ورود کنیم که ایده‌پردازی "روزی روزگاری" چطور اتفاق افتاد؟ 

واقعیت امر را بخواهید اتفاق خاصی نیفتاد. من شخصاً «تفنگ سرپر» را بیشتر از «روزی‌روزگاری» می‌پسندم از هر جهت چون در «روزی روزگاری» من مجبور بودم و اصلاً آگاهانه می‌خواستم یک مقدار خودی نشان بدهم راه باز بشود و از این جهت، یک مقدار تکلف در آن وجود دارد، اما در «تفنگ سرپر» سعی کردم که هیچ تکلفی نباشد و کار روان و راحت ساخته شود. به همین خاطر کمتر خودنمایی کردم و یا اصلاً نکردم.

در «تفنگ سرپر» تفاوت را در همین حد می‌بینم و به نظرمن بسیار پرماجراتر است. منتها نیاز به تدوین مجدد دارد که من خدمت شما می‌گویم دوستان این قول را به ما دادند که بعد از پخشِ اول که خیلی عجله‌ای به آنتن رسید. در این سریال بنابه‌دلایلی از ما خواستند و خواهش کردند که کار را برسانیم و ما هم تابع امرشان شدیم، اما راستش را بخواهید نباید می‌پذیرفتم.


* تاکید انجام کار چه بود؟ 

خوب واقعیت امر اینجاست که  قول داده بودند که این کار تمام شود، در وهله اول شرایطی فراهم می‌کنند اضافاتِ را از آن دربیاوریم و ببینیم این کار برای 26 قسمت تنظیم شده و این 43 قسمت است. خیلی از ماجراها را از هم دور کرده و بعضی شخصیت‌ها قرار بوده در یک اپیزود غایب باشند، تقسیم‌بندی طوری شده که یک ماه غایب‌اند و ممکن است تماشاچی آنها را فراموش کند.   

اگر دوستان سر قول‌شان مانده بودند و آن امکانات را فراهم می‌کردند بعد از پخشِ اول ما تدوین مجدد می‌کردیم اضافات را درمی‌آوریم؛ من مطمئنم که موفق‌تر از «روزی روزگاری» می‌بود.  

* آن چیزی که امروز کمتر به آن توجه می‌شود خلاقیت، نوآوری و ایده‌پردازی است؛ در سال‌های اخیر آن‌طور که بایسته و شایسته باشد آثار فاخری را روی آنتن ندیدیم و یا حداقل از فیلمنامه‌های قدرتمند، خبری نبود،  چرا مدتی است صاحبان اثر کمتر به سمتِ ایده‌پردازی و خلاقیت در آثارشان می‌روند؟ 

چرایی آن برمی‌گردد به دوستانی که کار می‌کنند. کارهای بسیار خوبی هم سالانه تولید می‌شود. البته من چند سال هست که به دلیل گرفتاری‌هایم دور بودم، اما تا جایی که فرصت داشتم کارها را می‌دیدم تنوع در ژانرها را شاهدم. کارهایی بوده‌اند دیدنی و لذت‌بخش و کارهایی هم بوده‌اند که قابل نبودند. بستگی داشت چه کسی کار کرده باشد.

فقط تولید کار فاخر امکان‌پذیر نیست 
ضمن اینکه در تلویزیون این‌طور نیست؛ فرضاً شبکه‌ای بخواهد در هر جایِ دنیا تصمیم بگیرد یکسره کارهای فاخر داشته باشد یک چنین امری محال است. چون این تعداد نیروی انسانی و امکانات برای هیچ شبکه‌ای موجود نیست که بتواند همواره کارهای فاخر تولید کند اما ساختِ کار نازل هم لزومی ندارد و اتفاقاً بهتر است که از آن پرهیز شود.

ما حداقل کارهای قابل قبول داشته باشیم؛ کارهایی که به جهات معنوی اگر باعث تقلیل سلیقه نمی‌شود حداقل خنثی باشند و لطمه نزنند. اگر ارتقای سلیقه ندارند حداقل عقب‌گرد نداشته باشند. به عبارتی تماشاچی را سهل‌پسند بار نیاورند و این انتقاد به کسانی که آن نوع کارها را می‌کنند به شدت وارد است.

من تا جایی که شناخت دارم هیچ‌ کارگردانی نیست که با این تصمیم سر صحنه برود که می‌خواهم یک کار سردستی بسازم. نه همه با این تصور می‌روند که کار کارستانی ارائه بدهند. اما بستگی دارد به همان مسائلی که خودتان اشاره کردید ایده چقدر استحکام داشته و پخته شده باشد و جزئیات، شرایط و تجربه در چه حدی باشد و خیلی از مسائل دیگر که در کیفیت نهایی نقش دارند.

* کمی برگردیم عقب‌تر شما اشاره کردید که دلیل موفقیت «روزی روزگاری» توجه به خودمان بوده است... 

البته امیدوارم همین‌طور باشد و مردم از این سریال راضی باشند. چون از دل برآمده و به دل می‌نشیند. سعی کردم چیز از خودمان ارائه بدهیم که متعلق به خودمان است. مقلد و چشمم به دست بیگانه‌ها نباشد.

به نکته‌ای خاص اشاره کردید مشکلی که در ساخت برنامه‌ها و سریال‌های امروز وجود دارد، همین تقلید و کپی‌برداری است، نظرشما چیست؟ 

معتقدم حتماً به خود برگشتن و خودمان را دست کم‌نگرفتن می‌تواند ما را در عرصه ساخت برنامه و سریال، جلو بیندازد. آن سابقه فرهنگی عظیم و گنجی مملوء از تمدن در دست داریم، اما چشم‌مان به زرق و برق‌های دیگران باشد، مقداری کم‌لطفی است. همواره این نکته را به دوستان جوان تذکر داده‌‌ام از تاریخ و فرهنگ کهن و غنی خودمان غافل نشوند.


* یکی از اتفاقاتِ جالب  زندگی شما رفاقت با آقای میرباقری است. نکته مهم در این رفاقت اینجاست که  شما دغدغه فرهنگ بومی داشته‌اید و ایشان دغدغه فرهنگ دینی و به هر حال تلفیق این دو خیلی جذاب است. از جهتِ دیگر هم شما خیلی آقای میرباقری را خوب می‌شناسید و از این جنس زمانی که «مختارنامه» را می‌دیدید بارها از شما شنیدم که از اینکه رفیق شفیق‌تان (آقای میرباقری) این سریال را کارگردانی کرده بیشتر جذبش شده‌اید. چه سرّ و رازی در کارهای ایشان نهفته است که سال‌ها هم می‌گذرد و «مختارنامه» بارها پخش می‌شود باز هم در هربار پخش رگه‌های تازه‌ای در این کار می‌بینیم. واقعاً اگر بخواهید نکاتی بفرمایید برای سریال‌سازانی که به هر حال کار می‌کنند و شاید کارهای موفق امثال آقای میرباقری بتواند به آینده کاری‌شان کمک کند، راز ماندگاری کارهای امثال آقای میرباقری چیست؟ 

بگذارید اول درباره رفاقت با آقای میرباقری صحبت کنم. بین من و ایشان به جهت سلیقه و لحن کارهایمان تفاوت وجود دارد، اما هرکدام تابع لحن خودمان هستیم. اما به جهتِ موضوعی بسیار به هم نزدیکیم. یعنی اینکه اشاره کردید بومی و آقای میرباقری مذهبی است نه ایشان هم اتفاقاً کار بومی می‌کنند. آنچه که ایشان می‌سازند در واقع بخشی از تاریخ خود ما هست تاریخ جامعه ایرانی؛ مثل هر جای دنیا، مذهب بخش عظیم فرهنگ و یا به عبارتی، بستر اصلی فرهنگی هر جامعه است.

من خودم آن زمان در شورا بودم و باهم خیلی رفیق بودیم؛ با بعضی از دوستان که هم‌کلاس بودیم و به قول معروف رفیق گرمابه گلستان بودیم. با حُسن نیت گفتند "روزی روزگاری" ساخته نشود چون کار پراکنده‌ای دیده بودند و فکر می‌کردند اگر این‌کار را بسازم درِ فیلمسازی را به رویِ خودم می‌بندم. 

 

 

وقتی آقای میرباقری صدر اسلام را کار می‌کنند در واقع تاریخ خودمان را می‌سازند. تاریخ ما جدا نیست از آنچه که در صدراسلام کار می‌کنند. شما واقعه عاشورا را نگاه کنید؛ آن نهالی که حضرت سیدالشهداء(ع) و یارانش کاشتند، چه کسی بارورش کرد و به یک درخت تناوری در جهان رساند؟ ایرانی‌ها و در واقع این واقعه‌ای که در تاریخ نظیر ندارد گاه به افسانه پهلو می‌زند با اینکه همه‌چیز در واقعیت پیش آمده است.

ارتباط مذهب با فرهنگ بومی آن‌قدر منسجم است به جهات درام و هر طور که شما نگاه کنید پُر از حکمت و پُر از نکته است. ایرانی‌ها این نکته را دریافتند و آقای میرباقری مبشر این مسئله است. بنده هم در حد خودم سعی کردم که همین راه را بروم. بخش دیگری از فرهنگ‌مان را مدنظر داشته باشم که با این مسائل آمیخته است. یعنی شما نگاه کنید رویِ دیگری از مذهب که بسترش فرهنگ بومی است را سعی کردم در کارهایم داشته باشم که گُم نشود.

 مثلاً شما ببینید ما در سریال «تفنگ سرپر» آقا سیدی داریم که نقش آن را خسرو شکیبایی بازی کرده، است. یا در سریال «روزی روزگاری» می‌بینیم که چقدر بستر بازمذهبی وجود دارد؛ عرض کردم لحن ما با هم فرق می‌کند اما در کارکرد هر دو یک راه را می‌رویم.  

* بیایید کمی به دوران کودکی شما هم سرک بکشیم؛ شنیده‌ام که تا بازی در نقش طفلان مسلم هم پیش رفته‌اید؛ قرار بود بازیگر شوید؟ 

بله. به مراسم تعزیه‌خوانی برمی‌گردد که پدر و پدربزرگ و عموهایم همگی تعزیه‌خوان بودند. تا بازی کردن در نقش طفلان مسلم پیش رفتم اما با گذشت زمان و اینکه تعزیه‌خوان باید صدای رسا و خوبی داشته باشد نتوانستم تعزیه‌خوانی را ادامه بدهم.

* شنیدم آقای میرباقری عشق خاصی به اهل بیت دارند؟ 

بله.

* عشق را در کارهایشان می‌بینیم، به تعبیرِ همه دگرگون‌اند؛ وقتی کارهای ایشان را می‌بینیم.خودشان هم در مورد "مختارنامه" که می‌بینید این حس و حال را دارید فکر می‌کنم؟ 

بله. واقعاً لذت مضاعف بردم هرکس دیگری مختارنامه را ساخته بود از تماشا غرقِ لذت می‌شدم. حالا دیگر دوست قدیمی من ساخته که نورٌ علی نور بود. با چه لذتی همه قسمت‌های این کار را تماشا کردم. یکی از کارهای به واقع فاخر تلویزیون است و حالا حالاها جای پخش دارد؛ کارهایی که کیفیت بالایی دارند و نمی‌توان بر رویِ آنها تاریخ مصرف گذاشت.

به خصوص که همه ساله در مناسبت‌ها جایِ پخش این نوع کارهاست و تا این زمان که رقیبی ندارد. به خصوص ماه محرم که «مختارنامه» بی‌رقیب است.

تلویزیون , صدا و سیما , سریال ,

چه سرّ و رازی در کارهای آقای میرباقری نهفته است که سال‌ها هم می‌گذرد و «مختارنامه» بارها پخش می‌شود باز هم رگه‌های تازه‌ای در این کار می‌بینیم. واقعاً اگر بخواهید نکاتی بفرمایید برای سریال‌سازانی که به هر حال کار می‌کنند و شاید کارهای موفق امثال ایشان بتواند به آینده کاری‌شان کمک کند، راز ماندگاری کارهای امثال آقای میرباقری چیست؟ 

اولین نکته برای فیلمسازی یا هر کارِ ذوقی در هر کدام از شاخه‌های هنری همچون هنرهای تزئینی، موسیقی، تئاتر یا هر شاخه دیگری از هنر، حرف اول را استعداد می‌زند. دوستانی که می‌خواهند وارد این حیطه شوند در وهله اول توجه داشته باشند چقدر استعدادشان کمک می‌کند؛ اغلب دیده‌ام که علاقه را پیش می‌اندازند؛ علاقه بعد از استعداد قرار می‌گیرد.

جزو لوازم هست؛ اما اول باید استعداد را در خودت ببینی، بعد علاقه نشان بدهید و پشتکار داشته باشید؛ مطالعه، کسب دانش، تجربه و همه اینها دست به دست هم بدهند تا تبدیل به کسی شوید که می‌تواند تولید قابلی داشته باشد.

تجربه‌های آقای میرباقری میدان وسیعی دارد. ایشان علاوه بر نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه، تفاوت‌هایی دارند؛ سینمایی و سریال و باز مجموعه در هر 4 مورد ایشان تجربه دارند. در آراستان تئاترهای زیبا و کارگردانی تجربه بسیار غنی دارند.

در سریال که همه اطلاع داریم چه کارهای ارزشمندی از خودشان به جای گذاشته‌اند و تعدادی هم سینمایی ساختند. همه این‌ تجربه‌ها دست به دست هم می‌دهد به اضافه عشق؛ عشقی که همچنان در ایشان همچون یک آتش‌فشانی فوران دارد و من می‌بینم هر روز با چه عشق و علاقه‌ای سر صحنه می‌آیند و با چه دقتی کار می‌کنند.

آن عشق اگر نباشد، در این سنّ و با شرایطی که ایشان دارد، عمل قلب باز کردند شرایط سنی بالای 60 سال خیلی کار را مشکل می‌کند اما همچون جوانِ پرانرژی ایشان را سر صحنه خواهید دید. امیدوارم جوان‌هایی که این راه را در پیش می‌گیرند به این مسائل دقت داشته باشند؛ واقعیت این است که ما جوانان مستعدی داریم و خیال‌مان از این جهت راحت است که جای همه پیشکسوتان ما را جوان‌های لایق پُر می‌کنند.  

* برای من بسیار جالب و قابل تأمل بود که بعد از این همه تجربه و چندین سال کار کردن و آثار فاخر و ارزشمند برای تلویزیون و سینما، آقای میرباقری گفتند «سلمان فارسی» را شروع کردم انگار به بلوغِ کارگردانی رسیدم. 

این نکته جالبی است واقعاً هم درست می‌گوید چون با کوله‌باری از تجربه آمده و کاری سخت را کارگردانی می‌کند. یادم می‌آید از سال‌ها پیش مدام حرف ساختِ سلمان فارسی بود و آن اوایل من به طنز می‌گفتم کسی را پیدا نکردی به سمتِ سلمان رفتی که یک شخصیت فرهنگی است و ماجرایِ آنچنانی ندارد. تا اینکه 6-7 سال پیش فیلمنامه را به من دادند و تماماً حرفم را پس گرفتم.

عجب تخیّلی و چه فیلمنامه‌ای آراستن؛ سال‌ها برای ساختنِ سلمان فارسی دورخیز کرده بود و چند روز پیش به من می‌گفت انگار دستی پشتِ سر این کار بوده که آن موقع نشود تا من با تجربه بیشتری این کار را آغاز کنم. اینجاست که می‌گویم درست گفته که «سلمان فارسی» را شروع کردم انگار به بلوغ کارگردانی رسیدم.

امیدوارم با همین ترتیبی که تا الان شاهد بودم پیش برود و این اثر کاری کارستان و بی‌نظیر در عرصه فیلمسازی شود.

تلویزیون , صدا و سیما , سریال ,

* دوباره به «سلمان فارسی» برمی‌گردیم؛ یک نکته‌ای که خیلی جالب بود شنیدم اولین بار شورای تصویب فیلمنامه در تلویزیون، سریالِ «روزی روزگاری» را رد کرده بود؛ چرا این اتفاق افتاد؟ 

ببینید من خودم آن زمان در شورا بودم و باهم خیلی رفیق بودیم؛ با بعضی از دوستان که هم‌کلاس بودیم و به قول معروف رفیق گرمابه گلستان بودیم. با حُسن نیت گفتند این‌کار نشود چون کار پراکنده‌ای دیده بودند و فکر می‌کردند اگر این‌کار را بسازم درِ فیلمسازی را به رویِ خودم می‌بندم.

سال‌ها ذهنم متمرکز این کار بود اهل و عیال را به اصفهان فرستادم و تنها در زیرزمین اطراف کرج یکسره شب و روز را گم می‌کردم و خودم بودم و فیلمنامه. آن زیرزمین پنجره باریکی داشت و حیاط را می‌توان دید. هر وقتی باران می‌آمد آبی هم روی دیوار سرازیر می‌کرد؛ خیلی وقت‌ها شب و روز را گم می‌کردم یعنی تا رمق داشتم می‌نوشتم تا از هوش می‌رفتم.

بیدار می‌شدم نمی‌دانستم دمِ صبح است و یا گرگ و میش غروب است. بعدِ کلی خستگی با شور و ذوق و اشتیاق همان جلسه اول حسابی در ذوقم خورد. کم‌کم عصبانیتی به وجود آورد که به بقیه منتقل کردم تا به لج و لجبازی رساندم.

یک اتفاق مهم در "روزی روزگاری" تمام معادلات را بهم‌ریخت؛ چون نپذیرفتن خانم راستکار واقعاً دستم را خالی کرد، اما معتقدم خداوند ژاله علو را خداوند سرراه ما قرار داد و با خودم گفتم این همان خاله‌ای است که دنبالش می‌گشتم. من بیشتر با صدایِ ایشان آشنا بودم تا چهره‌شان؛ از کودکی که در رادیو، قصه‌های رادیو را گوش می‌کردم خیلی هم دوست داشتم. 

 

 


من به آنها گفتم قصه تعریفش با داستان متفاوت است و فیلمنامه یعنی قصه! شما دارید با فرمول‌های داستان این اثر را نقد می‌کنید و آن‌طوری می‌بینید که این قصه است. یک جاهایی به روابط علت و معلولی می‌رسد و بیشتر جزئیات‌پرداز است. طنز را در آن می‌بینید و همه‌چیز به هم متصل می‌کند.

چارلی چاپلین را مثال زدم فیلمنامه‌اش را ببینید، قطعاً فکر می‌کنید چه کارهای سستی هست به جای داستان‌پردازی، فضای طنزی است که به آن جان داده؛ وگرنه خود داستان پیش‌پاافتاده و هیچ پیچ و خمِ فنی ندارد.  در حالی‌که «روزی روزگاری» بیشتر متکی به جزئیات و شخصیت‌هاست و اتمسفر طنز در آن وجود دارد.

دلیل رد فیلمنامه این بود که دوستان شناختی نسبت به قصه‌گویی ایرانی نداشتند. من ابتدا نسخه سینمایی آن را نوشتم و به فارابی ارائه کردم اما فارابی آن را رد کرد. بعد از شنیدن جواب بنیاد فارابی، یکی از دوستان مدیر در صداوسیما را دیدم و وقتی فهمید از رد شدن فیلمنامه‌ام ناراحتم از من خواست که قصه "روزی روزگاری" را برای او تعریف کنم.

بعد از شنیدن قصه به من گفت می‌توانی آن را به سریال تبدیل کنی؟ جالب است بدانید که این سریال به سختی ساخته شد و بعد از رد شدن فیلمنامه این سریال، مدیر وقت فیلم و سریال صداوسیما مسئولیت تمام عواقب این کار را برعهده گرفت و به من مجوز ساختن این سریال را داد.

تلویزیون , صدا و سیما , سریال ,

نمایی از سریال «روزی روزگاری» 

کاراکترهایی که در "روزی روزگاری" ماندگار شد 

* درباره سریال «روزی روزگاری» ناگفته زیاد مطرح می‌شود که یکی در مورد بازیگرهاست. قرار بود جمشید هاشم‌پور نقش مرادبیک را بازی کند یا نقش بازرگان را مرحوم مشایخی ایفا کند. در مورد فهیمه راستکار هم مطرح شد که خاله لیلا را ایشان بازی کند که خانم علو انتخاب شدند. جالب است هنوز این بازیگر پیشکسوت را به نام این کاراکتر «روزی روزگاری» به یاد می‌آورند. این انتخاب بازیگران شما را دلیل موفقیت کارهایتان می‌دانند چطوری این انتخاب‌ها شکل می‌گرفت؛ چون یکی از پاشنه‌آشیل‌های ناموفق شدن برخی از کارها در سینما و تلویزیون همین انتخاب‌های نادرست است. 

من قبل از ساختِ این سریال، یک کار سینمایی ساخته بودم، البته یک تعدادی فیلم کوتاه در کارنامه کارگردانی‌ام داشتم و همچنین برنامه‌سازی تلویزیون و بیشتر با بازیگرانی آشنا شده بودم که در همان فیلم سینمایی «شاخه‌های بید» آنها را درنظر داشتم و تعداد دیگری از بازیگران که در کار نبودند مثل آقای پورحسینی، خانم راستکار، جمشید هاشم‌پور.

هنوز هم می‌گویم نقش مرادبیک را برای جمشید هاشم‌پور نوشتم، چون اجرای دوگانگی این کاراکتر برایم مهم بود و هاشم‌پور از هر نظر می‌توانست این تعادل و باورپذیری را برای مخاطب ایجاد کند. به نوعی مرادبیک داستانِ ما شخصیت ضدقهرمانی داشت و او در ایفای این نقش از هرلحاظ، شایسته بود. خسرو شکیبایی کاریزمایی داشت کار را برای بخش اول مشکل می‌کرد و آنقدر زحمت کشیدند تا شخصیتِ ماندگاری را از خودشان به یادگار گذاشتند؛ اصلاً از این جا به جایی ناراضی نیستم.

آقای فیلی و محمود پاک‌نیت که آن زمان ناشناخته بودند و من در آن کار قبلی آشنا شده بودم آن شخصیت‌ها را برایشان می‌نوشتم.

قرار بود نقش بازرگان را مرحوم جمشید مشایخی بازی کند که متعهد به کار دیگری بودند و نهایتاً این نقش به مرحوم منوچهر حامدی سپرده شد. اما جابه‌جایی پررنگ دیگری داشتیم و آن در مورد خاله لیلا بود. فهیمه راستکار را برای این نقش انتخاب کردم اما به دلایلی نشد و من به شدت به هم ریختم.

با نپذیرفتن خانم راستکار، واقعاً دستم خالی شد و سرگردان و نگران شدم؛ واقعاً راستی راستی تب کردم. سرِ این ماجرا دو روز تب شدید داشتم و فکر می‌کردم هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند جای ایشان را بگیرد و یک فهرستی از بازیگرهایی که می‌توانستند جایگزین باشند را بررسی کردیم. به چند نفری رسیدیم تا یک نفر گفت چرا خانم علو را انتخاب نمی‌کنید؟

فکر می‌کنم خداوند، ژاله علو را بر سر راه ما قرار داد. زمانی که با ایشان کار را شروع کردیم با خودم گفتم این همان خاله‌ای است که دنبالش می‌گشتم. من بیشتر با صدایِ ایشان آشنا بودم تا چهره‌شان؛ از کودکی که در رادیو، قصه‌های رادیو را گوش می‌کردم خیلی هم دوست داشتم.

خانم علو به من گفتند مگر امیرکبیر را ندیدید، من نقش مادر امیرکبیر را بازی کردم. من فیلمنامه را فرستادم گفتند که ایشان احتمالش کم است قبول کنند. چون خارج از تهران است به دلیل مشاغلی که در رادیو و دوبله دارند و سن‌شان بالا رفته و کسالت دارند شاید نتوانند.

من زنگ زدم و گفتم فلانی‌ام، فیلمنامه آوردم. گفتند بله آقا! من گفتم چه چیزی باعث می‌شود که شما بپذیرید، گفتند شما از تهران بیرون نمی‌آیید. گفتند فیلمنامه! گفتم خیالم راحت شد. زدند زیر خنده به طنز گفتند آن‌قدر مطمئنید و گفتم ان‌شاءالله و همین شد و بعدها گفتند که خیلی فیلمنامه خوبی بود.

بعد از پخشِ "روزی روزگاری" نیز بسیاری این نقش را تحسین کردند. هنوز که هنوز است خانم علوّ را مثل خاله‌ام دوست دارم. چون من خیلی خاله داشتم و خاله دوستم؛ آنقدر این نقش را خوب بازی کردند که این همذات‌پنداری برایم اتفاق افتاد.

کاراکتر دیگر معصومه بود تا شبی که قرار بود فردایش جلوی دوربین برود بازیگرش نامعلوم بود. خانم شقایق فراهانی را انتخاب کرده بودم که هنوز کاری به آن شکل نداشتم. اما خیلی مناسب نقش دیدم و خیلی هم مناسب منتها بهزاد فراهانی پدرش شرطی گذاشت و می‌دانید چقدر روی حرف‌شان جدّی هست.

به من گفت اگر کارش را تا آخر تابستان تمام می‌کنی چون من در یک هنرستان ثبت‌نامش کردم که نمی‌خواهم یک روز هم غیبت داشته باشد. اگر تا آن روز تمام نکردی یا برنامه‌ریزی‌تان تغییر کرد خبری نیست. از قضا برنامه به هم ریخت و آن چیزی که مورد نظرمان بود که ایشان اول بیایند و خاله را بگیریم تمام بشود به دلایلی نشد. بهزاد فراهانی هم سر حرفش ایستاد و دیگر ما تا شبی که قرار بود فردا معصومه را جلوی دوربین بیاوریم کسی را نداشتیم.

یکی از دوستان شهره سلطانی را معرفی و از بازی‌شان تعریف کرد من هیچ تصویری از ایشان نداشتم و آقای خوش‌رزم گفت من رفتم با ایشان قرارداد می‌بندم و می‌آیم آن‌وقت نگویید که به این نقش نمی‌خورد. ما چاره‌ای نداریم بالأخره یکی باید این نقش را بازی کند و آمدند و ایشان هم خوب از عهده نقش برآمدند. حالا یک تعدادی نشد و آن‌چیزی که مدنظرم بود اما این موارد را یادم هست.  

تلویزیون , صدا و سیما , سریال ,

همه کارهایی که شما ساخته‌اید بسیاری انتخاب بازیگران شما را دلیل موفقیت‌‌هایتان می‌دانند. چطور این انتخاب‌ها شکل می‌گرفت؟ 

متأسفانه در بسیاری از کارها بیشتر در سینما نسبت به تلویزیون، کسی چهره می‌شود و عکس او را این روزنامه و آن مطبوعات و این روزها در صفحه‌مجازی منتشر می‌کنند ضامن فروش و دیده شدن آن فیلم می‌شود. غافل از اینکه نگاه مخاطب تغییر کرده و اگر با محتوا و رعایت عناصر فیلمسازی، کاری پیش برود حتماً تماشایی‌تر خواهد بود. بهتر است شخصیت‌های سریال‌ها و فیلم‌ها براساس صحت انتخاب، برگزیده شوند. در واقع نباید فیلم را برای بازیگر نوشت و ساخت! کاری که برخی به هنگام نوشتن فیلمنامه صرفاً برای دیده شدن به آن فکر می‌کنند.

باید از این افکار و رفتارهای تجاری و کاسب‌کارانه فاصله گرفت، چون تکیه به دیوار سستی است. بازیگری می‌تواند کاری را به موفقیت برساند و شخصیتِ داستان آن سریال و فیلم را باورپذیر نشان دهد که چارچوب بازیگری را بشناسد و با این دنیا بیگانه نباشد. اگر بازیگران در سریال یا فیلمی درست انتخاب نشوند، تمام زحمات فیلمنامه و کارگردانی و بقیه عوامل را هدر می‌دهند.

سعی کردم فرهنگ ایرانی و فرهنگ خودی مدنظرم باشد، وقتی قلم را روی کاغذ بردم تماماً آنچه از ادبیات کهن و معاصرمان، نقاشی و آیین‌های نمایشی، تغزیه‌خوانی خودمان بهره ببرم؛ بنویسم و کارگردانی کنم. 

 

 

بهتر است به فیلمسازی درست و استفاده از کاربلدها بیندیشیم تا حرمت تماشاچی و مخاطب نگه داشته شود. تماشاچی طالب حرمت است؛ امروز بیننده و مخاطب ما کارهای سطحی را برنمی‌تابد و از این جهت فیلمسازان و سریال‌سازان ما باید به دنبال کارهای عمیق و فیلمنامه‌های خوب و با کیفیت بروند.

* نام مرحوم خسرو شکیبایی را آوردید که به هر حال نمی‌خواهم بگویم چهره ناشناخته اما با کار شما خیلی بیشتر دیده شد. کمی از خاطرات همکاری خودتان با آقای شکیبایی بگویید که واقعاً این روزها جای خالی او کاملاً محسوس است. 

جالب است بدانید تا هم‌سلیقه بشویم یک مقدار زمان برد، تا همدیگر را بشناسیم و قصه‌ای که خود ایشان تعریف کردند خیلی به دلم نشست. نشانه هوشیاری ایشان هست. این را بازگو می‌کنم که معنایی هم برای راهنمایی دوستانِ جوان‌مان، در آن باشد.

خسرو شکیبایی می‌گفت ما مدرس را که قرار بود با آقای هوشنگ توکلی، کار کنیم. هوشنگ به من می‌گفت که امروز بیا خانه تا راجع به کار صحبت کنیم. گفت و رفتیم و نشستیم و صحبت کردیم. کم‌کم که فکرمان گرم شد و به اینجا رسید که یک نغمه‌ای با تار برایمان بزنند. دیدیم صبح شده و کمی خوابیدیم.

بیدار شدیم و باز حرف‌های خارج از کار ادامه پیدا کرد و نشد راجع به کار حرف بزنیم. توکلی به من گفت ما دیشب تا به حال داشتیم راجع به کار حرف می‌زدیم؛ تو یک مقداری من را شناختی اما من یک مقدار بیشتری تو را شناختم. این در همکاری‌مان بسیار کمک خواهد کرد. چون فیلمنامه و متن مشخص است و من کارم را بلدم و اصلِ آن شناخته هست. ما توانستیم خیلی بیشتر از یک نشست، همدیگر را بشناسیم و با خصوصیات، لحن و سوابق دیگر آشنا بشویم. از این گفت‌و‌گوها با خسرو شکیبایی زیاد داشتیم و راجع به کار و نگاه به بازیگری و به اصلِ موضوع و ایده و به هر موارد دیگر.

* البته من پیش‌تر شنیده بودم خسرو شکیبایی با توجه به اینکه عمل کرده بود و نمی‌توانست در صحنه‌های مربوط به سوارکاری سریال «تفنگ سرپر» با اسب تاخت برود، شما به ایشان گفته بودید اگر پایش به رکاب برسد، کافی است و کار را کات می‌زنیم. این اتفاق که به نظرم جالب است را برای‌مان تعریف کنید؟ 

بله؛ برای خودم هم خیلی جالب است. در آغاز کار یک عمل بسیار سختی داشتند و دکترهایشان مستقیم به خود من توصیه کردند که ایشان حداقل تا یک ماه یا 30 _40 روز دیگر نباید کار سخت بکنند و ترجیحاً بازنشسته یا حداکثر چند قدم‌ با اسب راه بروند و نمی‌دانم کارهای سنگین که باری بلند کنند و بدوند. این‌ها خیلی آسیب می‌زند و من هم ‌به شدت این قضایا را رعایت می‌کردم تا اینکه رسیدیم به جایی که ایشان باید سوار اسب می‌شد.

من طراحی کرده بودم که ایشان گفت‌و‌گو‌هایش را انجام دهد و به طرف اسب برود. ما از این سر ببینیم که دو سمت زین را می‌گیرد و پایش را بالا می‌‎‌آورد؛ از آن پایین ما پایش را می‌بینیم که در رکاب است و کات به یک زاویه دیگر می‌زنیم که آقای نمازی مسئولِ کار تاخت می‌زنند و دور می‌شوند.

آقای شکیبایی دیالوگ‌ها را گفت و جلو آمد باز از آن طراحی‌هایی که این‌ها بازیگر را بازیگر می‌کند؛ چون نقش آقا سید را داشت، آدمی که به هر حال نمازخوان حرفه‌ای هست و با نماز خیلی انس دارد و جزء عاداتش هست. این دو دست را که به حالت قنوت بالا آورد و بعد دست را از هم باز کرد.

بعد از آن تا بجنبم و فریاد بزنم، آقای تورج منصوری هم که فیلمبردار بود و دوربین را ثابت نگه داشته بود همین‌طور سه پایه را با دوربین برداشت و تاخت و رفت.

من دنبالش رفتم و فریاد زدم اما نمی‌شنید. گودی بود که من آنجا جلویش را گرفتم و داشت پیاده می‌آمد و می‌دانست من الان چقدر عصبانی‌ام. نزدیک که شدیم گفت کار خرکی بود؟ گفتم بدتر کار خسرویی کردی مرد! به من گفت باور می‌کنی من نبودم؟ و ادا هم درنمی‌آورم.

آقا سید بود سوار شد و رفت. گفتم من باور می‌کنم. یعنی این حد ایشان در قالب نقش می‌رفت و از این خاطرات کم ندارم.

ببینید، خیلی‌ها مدعی‌اند که من جلوی دوربین زندگی می‌کنم شاید متوجه نیستند معنای این چیست و تعریف درستش چیست. خسرو شکیبایی هم همین اعتقاد را داشت اما به واقع جلوی دوربین زندگی می‌کرد.

باز به عنوان مقدمه بگویم که به خصوص بازیگران جوان‌تر و تازه کار خیلی دوست دارند که زیادتر جلوی دوربین بیایند. با این انگیزه که دیده شوند، اما خسرو شکیبایی که می‌دانست نقش پررنگی دارد و نقش اول کار هست و خواه‌ناخواه زیاد دیده خواهد شد.

"مخطارنامه" یکی از کارهای به واقع فاخر تلویزیون است و حالا حالاها جای پخش دارد؛ کارهایی که کیفیت بالایی دارند و نمی‌توان بر رویِ آنها تاریخ مصرف گذاشت 

 

 

 می‌خواهم بگویم ‌که ولعش برای جلوی دوربین آمدن از آن جوان‌ها هم بیشتر بود؛ چون لذت آن در چنگ داشتن شخصیت و ارائه دادنش است. این را می‌خواست تجربه کند و لذت ببرد؛ لذت بی‌نظیری در هر کار هست و امر ذوقی که وقتی شما تسلط دارید و حس‌تان شما را رهبری می‌کند. یک لذتی هست که فوق لذت‌های دیگر است یا حداقل متفاوت و دلنشین است.

تلویزیون , صدا و سیما , سریال ,

کارنامه کم‌تعدادی دارید اما ماندگار...؟ 

سعی کردم فرهنگ ایرانی و فرهنگ خودی مدنظرم باشد، وقتی قلم را روی کاغذ بردم تماماً آنچه از ادبیات کهن و معاصرمان، نقاشی و آیین‌های نمایشی، تغزیه‌خوانی خودمان بهره ببرم؛ بنویسم و کارگردانی کنم.

* وارد بحث مشقت‌های ساخت کارهای تاریخی بشویم. یادم می‌آید آقای میرباقری در جریان ساخت سریال «مختارنامه» زیر بار عجله تلویزیون نمی‌رفت؛ همین الان که سریال «سلمان فارسی» را کار می‌کنند می‌دانم که فشار هست زودتر کار را برسانند. از مصائب کارگردان‌هایی مثل آقای میرباقری می‌خواهم برایمان بگویید که بارها کارهایشان متوقف می‌شود و برای ساخت کارهای فاخر که در تاریخ ماندگار می‌شد خیلی سخت است و «سلمان فارسی» هم خیلی سخت راه افتاد.    

متأسفانه در برآوردها معمولاً امکانات، نیروی انسانی و سرمایه را درنظر می‌گیرند. در برآورد اول اما زمان معمولاً درست نیست. معمولاً زمان را آن‌طوری که باید به آن بها نمی‌دهند. زمان لازم و زمان مناسب برای هر کار اصلاً دست کمی از سرمایه و سایر امکانات ندارد. نه زمانِ زیادتر اما کمترش می‌تواند خیلی به کیفیت لطمه بزند که من در همه کارهایم گرفتارش بودم.

شخصاً یعنی هیچ‌کدام کارها نیست که از این جهت من گله‌مند نباشم. زمان کافی در اختیار نداشتم و گاه می‌شد کاری مثلاً سه روز یا چهار روز باید وقت صرفش کنید. مجبور شدم در چند ساعت یا یک نصف روز انجام بدهم، آقای میرباقری خوشبختانه شرایطی دارند که بر زمان پافشاری کنند. البته آن آسیب‌های روحی و روانی هم به همراه خودش دارد.

هر توقف و وقفه‌ای حتی یک روزه برای کسی که کار می‌کند، خیلی سنگین است. به جز همه آن مسائلی که به دلایلی بی‌شمار اتفاق می‌افتد نباید اصلاً ارتباطی به کارگردان داشته باشد. اما به گونه‌ای در عالم فیلمسازی تبدیل به روال معمول شده و یک کارگردان در معرضِ همه مسائل است.

واقعاً وقت کمی می‌ماند برای کار اصلی‌اش، چون به بسیاری از فرعیات هم مستقیم شخصاً باید رسیدگی کند. حتی یک روز وقفه هم برای هر کارگردانی بسیار سنگین و سخت است. آقای میرباقری به هر حال موفق بودند که کارهایشان را در زمان مناسب به هر تمهیدی شده انجام دهند و الان نه خوشبختانه «سلمان فارسی» خوب پیش می‌رود از این جهت با آرامش کار می‌کنند.

* آقای میرباقری عشق خاصی به اهل بیت دارند؟ 

بله. علاقه ایشان به اهل بیت را نه تنها در زندگی و امور شخصی ایشان بلکه در کارهایی که تولید کرده‌اند هم می‌توان دید و نیازی به تایید من ندارد.

* عشق را در کارهایشان می‌بینیم، به تعبیرِ همه دگرگون‌اند؛ وقتی کارهای ایشان را می‌بینیم.خودشان هم در مورد "مختارنامه" که می‌بینید این حس و حال را دارید فکر می‌کنم؟ 

بله. واقعاً لذت مضاعف بردم هرکس دیگری مختارنامه را ساخته بود از تماشا غرقِ لذت می‌شدم. حالا دیگر دوست قدیمی من ساخته که نورٌ علی نور بود. با چه لذتی همه قسمت‌های این کار را تماشا کردم. یکی از کارهای به واقع فاخر تلویزیون است و حالا حالاها جای پخش دارد؛ کارهایی که کیفیت بالایی دارند و نمی‌توان بر رویِ آنها تاریخ مصرف گذاشت. به خصوص که همه ساله در مناسبت‌ها جایِ پخش این نوع کارهاست و تا این زمان که رقیبی ندارد. به خصوص ماه محرم که «مختارنامه» بی‌رقیب است.

* واقعاً جالب است آقای محمدرضا شریفی‌نیا در مورد پخش مجدد «مختارنامه» گفته: "مثل غذای نذری است که مردم می‌خورند" برای خود من همیشه سؤال است خیلی سریال مذهبی ساخته شده اما این مجموعه طعم دیگری دارد. واقعاً چه چیزی مختار را مختار کرده است؟ 

فکر می‌کنم سه سال قبل بود؛ دقیق یادم نیست.

خیلی دوست داشتم «مختارنامه» را یک‌بار دیگر ببینم، سی‌دی‌های سریال را داشتم منتها دستگاه خراب بود. ماه محرم بود و چند شبکه شروع کردند و این سریال را در ساعات مختلف روی آنتن می‌بردند. غیرهمزمانی پخش باعث شد تا من بتوانم قسمت‌ها را ببینم.

خیالم راحت بود اگر شبی نتوانم یک قسمتی را ببینم در شبکه دیگر شبِ دیگر می‌بینم و عقب نمی‌افتم. رازِ خیلی خاصی ندارد؛ کیفیت، انتخاب درست موضوع، پرداختِ درست، معنادار بودن و در مجموع آنچه در تعریف یک کار خوب وجود دارد را در این سریالِ فاخر می‌بینیم. این دست کارها که در تاریخ سینمای ایران و خارج از کشور وجود دارند برای هر نسلی دیدنی و کهنه بشو نیستند.

در دیگر هنرها هم چنین خاصیتی وجود دارد؛ مثلاً شما نغمه‌ای که برای سریال امام علی(ع) انتخاب شد و آقای فخرالدینی با چه ذوقی این نغمه خاطرانگیز را ساختند. شما ببینید این دست کارها اگر خوب‌اند همه بخش‌هایش را در کنار هم ببینیم به این راز پی خواهیم برد که هیچ‌چیز جز توجه به کیفیت نیست. 

تلویزیون , صدا و سیما , سریال ,

نمایی از پشت صحنه سریال «سلمان فارسی» و بازدید رئیس صداوسیما 

* از این بحث بگذریم؛ چه الزاماتی برای نوشتن یک سریال مذهبی وجود دارد؛ مثلاً ما آثاری داریم که به هر حال منابع تاریخی‌اش خیلی محدود است مثل شخصیت «سلمان فارسی» که خیلی سخت می‌توان تصویر شفافی از دل منابع بیرون آورد. استفاده از تخیّل در این نوع آثار به صورت حداکثری باید اتفاق بیفتد. راهکاری که باید حداقل شما و دوستانی که تلاش کردند «سلمان فارسی» را به نگارش درآورند به آن رسیدید برای اینکه هم وفادار به تاریخ و هم جذابیت‌های هنری و تاریخی در آن باشد به هر حال مثل حرکت کردن روی لبه تیغ است؛ چطوری اتفاق افتاد؟ 

برای هر کاری نه تنها مذهبی، توجه به یک موضوعی لازم و ضروری است و آن عشقی که به آن اشاره کردیم. یعنی شما عاشقانه به سراغِ یک موضوعی بروید در مورد کارهای مذهبی خصوصاً پایِ اعتقاد وسط است؛ یعنی در واقع ممکن است شما لاییک باشید و کار مذهبی بسازید که بیشتر جنبه تجاری و تفنن برایتان داشته، هرچه سعی‌تان را هم بکنید اما آن چیزی که از دل برمی‌آید از یک اعتقاد راسخ درونی است نه چیز دیگری!

در مورد کارهای این‌شکلی که به تاریخ ارتباط دارند، اصلاً هیچ تاریخ مطمئنی نداریم چون علم تاریخ و تاریخ نویسی این نکته را به ما می‌‌گوید که شما هرچه را با هر دقتی استخراج کنید نمی‌توانید بر روی آن قسم بخورید. 

این عین واقعیتی است که اتفاق افتاده، چون وقایع که توسط انسان‌ها، تاریخ‌نویسان و با اغراض‌ و انگیزه‌هایشان، دانش، شنیده‌ها، دیده‌ها و یک مقدار ذوق‌ورزی‌هایشان، ثبت می‌شوند؛ یعنی در واقع تاریخ هم قصه‌وار است.

دیدید که اختلاف‌نظر در تاریخ‌های مختلف، وجود دارد؛ یعنی یک مورخی به موضوعی یک طوری نگاه کرده که با یک مورخ دیگر متفاوت است. آنچه را که لازم است در ذهن‌تان استخراج کنید، از گفته‌ها پی به ناگفته‌ها ببرید. به تعبیری آن سفیدی بین سطرها را بتوانیم

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار