به گزارش ذاکرنیوز/محمد مهاجرانی؛ در هفتههای اخیر و پس از آنکه نیروهای آذربایجانی اقدام به دریافت عوارض غیرقانونی از رانندگان ایرانی در مسیرهای تازه آزادشده قرهباغ کردند، سطح تنشهای سیاسی بین کشورمان و همسایه کوچک شمالی شدت گرفت.
در این مناقشات بازیگران ثالثی همچون ترکیه، ایالات متحده و رژیمصهیونیستی نقش اصلی را در تحریک آذربایجان برای چشمپوشی بر تمامی الطاف و خدمات ایران ایفا میکنند.
رژیم صهیونیستی به بهانه صادرات تجهیزات نظامی به این کشور به دنبال نفوذ و فعالیت مخرب در مرزهای شمالی ایران است.
عملکرد سفیر ایران در جمهوری آذربایجان نیز از جمله مواردی است که پس از ماجرای بازداشت رانندگان ایرانی در قره باغ مورد نقد کارشناسان و سیاسیون داخلی قرار گرفت.
در همین راستا، میزگرد تخصصی با حضور «سید مصطفی خوشچشم» تحلیلگر مسائل بینالملل و همچنین «شعیب بهمن» کارشناس مسائل حوزه قفقاز در خبرگزاری مهر برگزار شد که دو طرف به تشریح دیدگاههای خود در این خصوص پرداختند.
سید مصطفی خوشچشم، تحلیلگر مسائل بینالملل با اشاره به اهمیت مناقشات در منطقه قفقاز جنوبی گفت: «متخصصین از سالها قبلتر از جنگ قرهباغ، نسبت به این مسئله که ما قضیه قره باغ را صرفاً در حد یک منطقه محلی ندانیم، هشدار میدادند.»
شعیب بهمن کارشناس مسائل منطقه قفقاز نیز با اشاره به عملکرد سفیر کشورمان در آذربایجان گفت: «هدف یک سفیر یا نماینده در وهله اول حمایت و دفاع تمام قد از منافع ملی و امنیت ملی کشور خودش است. رفتار سفیر و سفارتخانه ایران در باکو باید در کتابهای روابط بین الملل تدریس شود که چگونه یک سفارتخانه میتواند منافع ملی کشور محل ماموریتش را بر منافع ملی کشور خودش ترجیح دهد.»
این کارشناس مسائل سیاسی تصریح کرد: «این را واقعاً ما در هیچ جای دنیا تا حالا ندیدهایم؛ مگر افرادی که خواستهاند به کشور خودشان خیانت کنند.»
*درخصوص اهمیت ژئوپلتیک منطقه قفقاز جنوبی برای کشورمان به جهت دسترسی به اروپا؛ آیا میتوانیم راههای جایگزین برای این مسیر داشته باشیم یا خیر؟
شعیب بهمن: منطقه قفقاز از حیث تاریخی و تمدنی قابل اهمیت است. این منطقه از حیث فرهنگی در طول دورههای متمادی بخشی از ایران بوده است و امروز آثار فرهنگ، تمدن، تاریخ و ضمائم گوناگون ایرانی بودن را میتوانید در این منطقه ملاحظه کنید. اگر کسی به مناطق قفقاز شمالی و این سه کشور سفر کند، آثار فرهنگ و تمدن ایرانی را به وضوح میتواند ببیند.
این منطقه از حیث تاریخی همیشه منطقه مناقشه برانگیزی، به ویژه در ۵ سده اخیر بوده است. این منطقه سالیان سال بین سه قدرت ایران، روسیه و عثمانی، محل اختلاف بوده و جنگهای بسیار متعددی در آن صورت گرفته است. اگرچه در دوره اتحاد جماهیر شوروی تا حدی این مناقشات خاموش شد اما پس از فروپاشی شوروی باز هم رقابت برای نفوذ در این منطقه احیاء شد و در ۳۰ سال گذشته نیز کاملاً قابل مشاهده است که قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای و بین المللی به نوعی تلاش دارند در این منطقه جایگاهی باز کرده و نفوذ کنند و قدرت خود را گسترش دهند.
برای ایران که از حیث تاریخی سابقه پیوندهای مشترک با منطقه دارد، قاعدتاً این منطقه باید جایگاه ویژه ای در سیاست خارجیاش داشته باشد؛ هرچند که در سالهای گذشته به دلایل مختلف این چنین نبوده، اما مسائل ژئوپلتیک این منطقه برای ایران اهمیت و ارزش بسیار زیادی دارد، زیرا دو مسیر از مسیرهای دسترسی ایران به اروپا از این منطقه میگذرد. یک مسیر از جمهوری آذربایجان که ما را به روسیه و اروپا متصل میکند و مسیر دیگر از ارمنستان است که با گذر از این کشور، ایران به دریای سیاه و کشورهای اروپایی متصل میشود.
لذا واقعیت این است قفقاز از حیث مسیرهای ژئوپلیتیکی به سمت اروپا، اهمیت زیادی برای ایران دارد و در واقع حتی اگر سوابق و پیشینه تاریخی ایران و قفقاز را کنار بگذاریم و تنها اهمیت ژئوپلتیکاش را برای ایران در نظر بگیریم، ارزشی برای ایران ایجاد میکند که از این منظر باید توجه استراتژیکتری به مسیرها و خطوط ترانزیتی قفقاز داشته باشیم.
ایران در صورت انسداد مرزی با ارمنستان، در تنگنای ژئوپلتیک قرار ندارد و میتواند از ظرفیت سایر مناطق نیز استفاده کند اینکه میگوییم از حیث ژئوپلتیک برای ایران اهمیت دارد به این معنا نیست که ایران در تنگنا قرار دارد و نمیتواند از مسیرهای دیگر استفاده کند. در گذشته و هماکنون مسیرهای جایگزینی مطرح هستند و ترکیه و آذربایجان فکر نکنند که اگر بخواهند مسیرهایشان را روی ایران ببندند یا اختلال در مسیر ایران و ارمنستان ایجاد کنند، این مسیر و ارتباط بین ایران و اروپا، کاملاً مسدود میشود. ایران میتواند از سمت دریای خزر توسط کشتی با روسیه در ارتباط باشد و میتواند این مسیر را انتخاب کند. همچنین ایران این فرصت را دارد از عراق و سوریه به مدیترانه برسد و از آنجا با کشورهای اروپایی ارتباط و اتصال داشته باشد که این مسیر بسیار کم هزینهای برای ایران است.
بنابراین به رغم اهمیتی که قفقاز دارد و مسیرهای اتصال ایران به اروپا را شکل میدهد، این منطقه دربردارنده تنها مسیرهای ایران نیستند و این نکتهای است که هم باکو و هم کشورهای دیگر باید به آن توجه داشته باشند.
مصطفی خوشچشم: من به این مسئله در چارچوب کلانترِ تقابل بین ایران و آمریکا نگاه میکنم.
اول؛ کریدور مطرح شده میتواند یکی از کریدورهای اصلی کشور باشد. اگر طرحهایی آذربایجان به همراه نوعثمانیگراهای ترکیه (آقای اردوغان) که همه تحریک شده اسرائیل، CIA و طرحهای نیمه آشکار CIA در منطقه است، اجرایی شود، چندین ضرر برای ایران خواهد داشت؛ طرح بازکردن یک کریدور موهومی به نام «ترکستان» که در بخش جنوب ارمنستان، آذربایجان به همراهی ترکیه و به تحریک شدید اسرائیل و بنا به خواسته و نقشه CIA انجام دهند، مرز ایران و ارمنستان از بین میرود و این مسئله تأثیر شدیدی در روابط تجاری بین ایران و ارمنستان دارد.
دوم؛ دسترسی ایران از طریق کریدور اوراسیا- روسیه- اروپا در حقیقت تحت تأثیر قرار میگیرد. اگرچه راههای جایگزین وجود دارد اما این مسیر پتانسیل تبدیل شدن به یک شاهراه و کریدور اصلی را دارد، البته نه کاملاً در مقایسه با جاده ابریشم. اما جاده ابریشم گستردهتر است و حجم کالایی که در آن میرود به مراتب بیشتر است، اما این یک مسیر شاهراه است چون ایران میتواند در زنجیره اقتصادی و ترانزیتی قرار گیرد که از قبل از ایران شروع میشود و از کشورهای هندوستان میآید و از طریق ایران به سمت شمال میرود و این تجارت ادامه پیدا میکند و از ارمنستان و گرجستان تا روسیه و اروپا بالا میرود. یعنی ایران میتواند بخشی از یک زنجیره بزرگ باشد. حالا چرا مهم است؟
علاوه بر درآمدهای ترانزیتی و توسعه زیرساختها (وقتی کشور بخشی از این کریدور باشد، زیرساختهای ریلی، جادهای کشور نیز رشد میکند، تجارت کشور آسانتر میشود) تصور کنید وقتی شاهراهی بین المللی دارید تا به روسیه و اروپا برسد، خودتان هم کالاهای بیشتری میتوانید صادر کنید.
جدای از بخش اقتصادی، بخش ویژه ای وجود دارد. وقتی عضوی از یک کریدور یا زنجیره میشوید، تحریم کردن به مراتب هزینه اش بالاتر میرود. اگر این کریدور در جریان باشد، و شما تحریم شوید، صدای ۷۰-۸۰ کشور دیگر درمی آید چون به محض اینکه این اتفاق بیفتد کالا در مسیر حرکت نمیکند و مسیرهای جایگزین هم گنجایش ندارند بنابراین حجم کالایی که ارسال میشود، کمتر است و هزینهها به تبع بالا میرود و صدای بقیه کشورها در میآید و مخالفت با تحریم آمریکا نیزبالا میرود.
تصویر غلطی در ایران وجود دارد که تحریم منزوی کننده است. نه اینکه این غلط باشد، بلکه نیمی از حقیقت است. حقیقت این است که اگر منزوی باشید و عضوی از چنین زنجیرههایی نباشید، تحریم میشوید و وقتی تحریم شدید، منزویتر میشوید. در تقابل ایران با آمریکا یکی از بحثهای اصلی، کاهش تأثیر گذاری تحریم است. این کریدور و مسیر میتواند در این زمینه هم نقش ایفا کند و در عین حال یکی از راههای دیگر کاهش تأثیرگذاری تحریمها، افزایش تجارت و روابط اقتصادی با همسایگان است. طبعاً رئیس جمهور (آقای رئیسی) نیز اعلام کردند که سیاست اولشان همین است. بخشی از این کار باید به دو کریدور اصلی، مهم و مورد تأکید ایران، کریدور جنوب به شمال و کریدور جاده ابریشم معطوف شود. کشور در آن مناطق و جایی که کشور به کشورهای قبلی و بعدی وصل میشود از جمله ارمنستان بسیار اهمیت دارد.
بنابراین آمریکاییها بیکار ننشستهاند که ما تأثیرگذاری تحریمشان را کم کنیم، درآمد را بالا ببریم و کاهش تنش دهیم و باعث افزایش بهبود وضعیت اقتصادی مردم شویم و تأثیر تحریمهای آمریکایی را کم کنیم و عضوی از زنجیرهای شویم که اگر این اتفاق بیفتد، تحریم کردن ایران بسیار سختتر خواهد بود و هزینه بسیار بالاتری خواهد داشت.
اگر بخواهید کشوری مثل ایران که جزو این زنجیره باشد را تحریم کنید از یک مسیر دیگر که دورتر است، جاده و ریل بسازید، طول میکشد. بنابراین همکاری کشورهای منطقه با امریکا در اجرای تحریمها کم میشود. چرا بانک مرکزی کشوری مثل میانمار که قابل مقایسه با کشور ما نیست و با تمام نسل کشی مسلمانان و اتفاقاتی که بخش نظامی و غیر نظامی و دولت میانمار به وجود آورد، را تحریم نکردند؟ چرا ارتش را تحریم کردند، اما بانک مرکزی را تحریم نکردند؟ میانمار انرژی، نفت و قدرت منطقهای ندارد و تنها روابط تجاری خوب با چین دارد که ما هم این ارتباط خوب را با چین و روسیه داریم.
اما به این علت که یکی از خطوط اصلی تامین انرژی چین از میانمار میگذرد، چین مجبور است با بانک مرکزی میانمار کار کند. اگر آمریکا، میانمار را تحریم کند، چین متابعت نمیکند. امریکا روی اینکه از تحریمهایش متابعت کنند، حساس است چون میگویند اگر قانون تحریمی بگذارید و همکاری نکنند، بقیه کشورها میگویند که این قانون پیامدی ندارد. عضویت در کریدور جنوب به شمال بسیار مهم است و بدون نقشه و بدون طراحی این اتفاقات نمیافتد.
متخصصین از سالها قبل تر از جنگ قره باغ نسبت به این مسئله که ما قضیه قره باغ را صرفاً در حد یک منطقه قره باغ ندانیم، هشدار میدادند. این شروع یک پروسه است. طرحهایی در لوای اقدامات و جنگی که سال گذشته درگرفت، ایران را هدف گرفته است. ما گزینههای دیگری داریم اما این گزینه به مراتب گزینه اصلیتری است و پتانسیل بالایی دارد و بسیار به ما کمک میکند.
فرض کنید ۴ گزینه دارید و یکی از آنها را کور میکنند. در نتیجه شما سه گزینه دارید و ۲۵ درصد ضرر کردید و اگر این اجازه را بدهیم، گزینههای دیگرمان را هم میگیرند. ایران گزینههایی دارد اما این گزینه اصلیتر است و میتواند سرمشقی برای ادامه راه امریکا و اسرائیل باشد برای اینکه آنها در آذربایجان دست به کار نشدند و سعی میکنند در شمال عراق و کشورهای آسیای میانه حتی تا افغانستان، مسیر تنش زایی را در مرزها اجرا کنند.
مناقشات قفقاز برای تضعیف جایگاه ایران در منطقه است مسئله فقط اهمیت قفقاز نیست. این یک الگو است و بخشی از یک برنامه است که سیاست گسترش روابط با همسایگان را تحت تأثیر بگذارد و ایران را تضعیف کند. علاوه بر اینکه قفقاز برای ایران اهمیت دارد اما اگر اقدامات جدی در شمال عراق نمیکردیم باید منتظر طرحهای جدیدی در این منطقه میبودیم. قضیه را فقط معطوف به ایران و آذربایجان ندانیم. این مسئله همچنین فقط معطوف به نوعثمانی گرایی اردوغانی و اتحاد این دو کشور نیست.
یک مرحله قبل تر، این مسئله از «سازمان سیا» و طرحهای آن برای ایران و اسرائیل آب میخورد. همین مسئله است که ماجرا اهمیت پیدا کرد و یک باره در این مدت تبدیل به یک سوژه بسیار مهم در رسانهها شد.
*ریشه این مناقشات اخیر را در کجا میدانید؟ آیا پای کشورهای ثالث در میان است یا اینکه ناشی از افکار توسعه طلبانه سردمداران کشورهایی مثل آذربایجان است؟
شعیب بهمن: سال گذشته از پیش از شروع جنگ قرهباغ، بارها و بارها هشدار داده شد که این جنگ آذری یا ارمنی بر سر قره باغ نیست، بلکه یک طرح کلانتر است که از یک طرف با تحولاتی که در دو و سه دهه اخیر منطقه غرب آسیا مانند تجاوز آمریکا به عراق و بحران یمن و … و حتی خروج آمریکا، همه اینها با هم پیوند دارند و نباید آن را به یک دعوای منطقهای تقلیل بدهیم.
ادله بسیار زیادی در این خصوص وجود داشت. از بازیگرانی که در این جنگ بودند و به صورت مستقیم عمل میکردند تا طرحهایی که در جریان خود جنگ تدارک دیده شد.
پروژهای که برای جنگ در منطقه انتخاب شد، اساساً نشان داد، هدف، آزادسازی منطقه قره باغ نیست. نوع آرایش جنگ آذربایجان نیز که توسط اسرائیل حمایت میشد و از مناطق مجاور و بومی قره باغ حرکت کردند و همزمان در نخجوان تجهیزات و نیروها را قرار دادند که وقتی از سمت شرقی به سمت ارمنستان رسیدند، بتوانند از سمت غرب نیز وارد ارمنستان شوند و کل منطقه را تحت اشغال درآورند.
همچنین در پایان جنگ که جمهوری آذربایجان علیرغم اینکه توانست بر «شوشا» مسلط شود، اما عملاً پیشروی نکرد و نتوانست بر کل قره باغ تسلط پیدا کند؛ چون شوشا در بلندی قرار دارد. کسانی که جغرافیای منطقه را میشناسند میدانند، کسی که به راحتی میتواند در آنجا مسلط شود به راحتی هم میتواند به قره باغ تسلط یابد اما چرا در دقیقه ۹۰ و پس از تسلط شوشا، این روند ادامه پیدا نمیکند. اگر قضیه، آزادسازی قره باغ بود، میبایست تا انتها ادامه پیدا میکرد. اما طرحهای ارائه شده حکایت از این دارد که برنامه بزرگتری در جریان است و ما باید این برنامه را در پیوند با تحولات منطقه غرب آسیا مورد ارزیابی قرار دهیم و از طرفی برنامهای تصور کنیم که قصد و نیت و هدفاش ظرفیتهای ژئوپلتیک ایران است.
طرحهایی که مطرح شد حکایت از این دارد که این برنامه، اهداف بزرگتری دارد و ما باید از یکسو آن را در پیوند با تحولات منطقه غرب آسیا مورد ارزیابی قرار دهیم و از سوی دیگر، برنامهای تصور کنیم که قصد، نیت و هدف آن، تضعیف ظرفیتهای ژئوپلیتیک ایران است.
اتفاقی که در چند هفته اخیر افتاده مبنی بر مسدودسازی جادهها، بخش کوچکی از این رویداد به شمار میرود که همه این مسائل در راستای خفگی ژئوپلیتیک ایران است. حتی اگر ما طرح حداکثری که کشورهای متخاصم به دنبال آن بودند یعنی اشغال بخشهای جنوبی ارمنستان را کنار بگذاریم و روی طرح حداقلی آن کار کنیم، یعنی ایجاد کریدوری از جنوب ارمنستان و کریدوری که جمهوری آذربایجان را به نخجوان متصل میکند که البته این طرح آمریکایی است، یعنی سابقه این طرح به زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برمیگردد که فردی به نام «پاول گوبل» که مأمور سازمان سیا در منطقه بوده، هنگامی که جنگ اول (قرهباغ) شعلهور میشود، این طرح را ارائه میدهد و شاهد هستیم که پس از ۳۰ سال میخواهند این طرح را فعال کرده تا بلکه بتوانند ایران را کنترل کنند.
صرفنظر از طرح حداکثری یعنی اشغال بخشهای جنوبی ارمنستان و قطع مرزهای ایران و ارمنستان، به سراغ طرح حداقلی که فقط یک کریدور مشاهده میشود، برویم، کریدور هفت کیلومتری مد نظر جمهوری آذربایجان و ترکیه دیگر یک جاده عادی، عمومی و ماشینرو و مسیر ریلی صِرف نخواهد بود بلکه آنها میخواهند محدودهای را در اختیار داشته باشند که بتوانند از قِبل آن هم مسیر جادهای و هم مسیر ریلی را احداث و هم برای انتقال انرژی از آن استفاده کنند و خطوط لوله انرژی را از آنجا بکشند.
آذربایجان به دنبال دسترسی به نخجوان بدون عبور از ایران است وقتی همه این موارد در کنار هم قرار گیرد، قطعاً نیازمند امنیت جاده و کریدور خواهد بود و به مرور زمان این موارد ادامه و افزایش پیدا میکند. اگر همین طرح حداقلی محقق شود، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ در جایی که میگویند برای تخلیه ظرفیتهای استراتژیکی ژئوپلیتیک ایران است، خودش را نشان میدهد. تابحال جمهوری آذربایجان برای دسترسی به نخجوان از خاک ایران استفاده میکرد و اگر این کریدور ایجاد شود، نیاز به خاک ایران از بین میرود. ۳۰ سال آذربایجان به شکل رایگان از مسیرهای ترانزیتی ایران برای دسترسی به نخجوان استفاده کرده ولی حاضر نیست همزمان برای مدت زمان کوتاه دو سه ماهه اجازه دهد که کامیونهای ایرانی از مسیر ۱۶-۱۵ کیلومتری که وارد خاک این کشور میشود، استفاده کنند.
تصور کنید ایران این اهرم فشار و موقعیت را نداشت، آن وقت مشخص است که چگونه در برابر ایران موضعگیری خواهند کرد. در حال حاضر بخشی از ارتباطات ترکیه با جمهوری آذربایجان از طریق ایران انجام میشود یعنی دو کشور برای اتصال به یکدیگر مجبورند از مسیرهای مواصلاتی ایران استفاده کنند، درحالیکه اگر آن کریدور احداث شود، این نیاز هم از بین میرود.
در حال حاضر روسها برای دسترسی زمینی به ارمنستان، با کشتی به انزلی میآیند و از آنجا کامیونها و ماشینهایشان به هر نحوی که بخواهند دسترسی داشته باشند، دوباره از خاک ایران عبور میکنند که اگر این کریدور ایجاد شود، چون در دل خودش احیای خط آهن سنتی شوروی را دارد که همه اینها را به هم متصل میکرد، عملاً نیاز روسیه به ایران هم از بین میرود.
اگر این مسائل را در کنار طرحهای بزرگتری که بنا بود در منطقه اجرا شود، قرار دهیم، مثل طرح «تراسیکا» که دو سوی خزر را به همدیگر پیوند میدهد، تابحال بهترین گزینه از حیث ژئوپلیتیک برای پیوند بین دو سوی دریای خزر، ایران بود؛ قطعاً با احداث این کریدور میتواند مزیت ژئوپلیتیکی ایران را زیر سوال ببرد. یا طرح چین با عنوان «یک جاده، یک کمربند» که موقعیت ژئوپلیتیکی ایران در آن دخیل بود و آنها ناگزیر بودند که از خاک ایران رد شوند. درحالیکه پروژهای که ترکها دنبال میکنند این است که چینیها تا سواحل قزاقستان «آکتائو» و «آکتیوائو» آمده و از آنجا با کشتی به باکو بیایند و سپس از طریق همان کریدور به ترکیه متصل شوند؛ یعنی باز هم ایران از مسیرها حذف میشود.
یا پروژهای که خود ترکیه در منطقه به نام «مسیر یا جاده لاجورد» دنبال میکند، قرار است کشورهای پاکستان و افغانستان را به هم متصل کند و در شمال به ترکمنستان برسد و از آنجا باز هم با کشتی به باکو بیایند واز طریق این کریدور به ترکیه بروند؛ یعنی باز هم حاضرند کل ایران را دور بزنند و از مجاور ایران رد شوند ولی از داخل ایران ترانزیت خودشان را انجام ندهند.
در چنین شرایطی، تمام سرمایهگذاریهایی که در این حوزه انجام دادیم مانند راهآهن خواف - هرات زیر سؤال میرود بنابراین مسئله فقط تخلیه ظرفیتهای ژئوپلیتیک ایران نیست که البته اگر همین مسئله را هم در نظر بگیریم، خسارات بسیار زیادی برای ایران در بلندمدت خواهد داشت؛ چرا که آنها در حال حاضر این وابستگی را به ایران دارند و چنین رفتاری را از خود به نمایش میگذارند. بسیاری از سرمایهگذاریهایی که در حوزه زیرساختی انجام دادیم و پروژههای مشترکی که با کشورهای همسایه داشتیم، به مرور زمان زیر سؤال خواهد رفت.
بنابراین همانطور که آقای خوشچشم گفتند، طراحی، یک طراحی بزرگ است. من هم اشاره کردم که ۳۰ سال پیش آمریکاییها این طرح را ارائه دادند و الان دوباره این مسئله را پیگیری میکنند. ما باید این مسئله را در یک چارچوب بسیار بزرگتر ببینیم که دارای آسیبها و مضرات ژئوپلیتیک است. اگر بخواهیم در حوزههای امنیتی و مسائل اقتصادی وارد شویم، چنین آسیبهای جدی وجود دارد. باید همه این آسیبها را در حوزه انتقال انرژی در نظر بگیریم یعنی در جایی که ایران میتواند مسیر انتقال انرژی از شرق خزر و غرب خزر باشد، همه از بین خواهد رفت و آسیبهای اقتصادی بسیار زیادی برایش در پی خواهد داشت.
مصطفی خوشچشم: قطعاً باکو به دنبال جاهطلبیهایی است که هم رژیم صهیونیستی آنها را تحریک میکند و هم به شدت تحت تأثیر نوعثمانگرایی آقای اردوغان و ترکیه هستند. اصولاً این درگیری نه یک هدف تاکتیکی بلکه برای اهداف راهبردی صورت میگیرد. اینکه سطح منازعه و تنش بالا رفته به دو، سه دلیل است؛ یکی رقابتهای منطقهای محور نوعثمانیگرا یعنی جاهطلبی آقای اردوغان برای ایجاد امپراتوری جدید عثمانی و رقابتش با محور مقاومت و آنچه که به آن «هلال شیعی» میگویند.
پرسیده میشود چگونه کریدور لاجورد، ایران را دور میزند، یعنی از پاکستان به افغانستان میرود و به سمت بالا (آسیای میانه) میآید و سپس از ریل سوار کشتیبار میشود. تصور کنید صحبت از صدها و هزاران کانتینر است؛ چندین روز طول میکشد، هزینه بیشتری در پی دارد و نیازمند فضا و زمان بیشتری خواهد بود. در نهایت اگر قرار باشد کالایی را به مبلغ ۱۰۰ دلار خریداری کنید، آن را به مبلغ ۱۰۳ دلار تهیه خواهید کرد. چرا که صحبت درباره یک عدد کالا نیست بلکه در n عدد کالا تأثیر شگرفی را هم در بخش خصوصی و هم دولتها و کسانی که از این جاده استفاده میکنند، میگذارد. چرا باید کالا تا دریا بیاید، سوار کشتی و از آن طرف پیاده شود و بخواهد از مسیر جاده یا ریلی بارگیری شود، هزینه زیادی صرف کند و از طریق ایران ورود نکند که این مسیر و مشکل حذف شود؟
دلیل آن، این است که حاضرند هزینه سوخت، انرژی و زمان اضافه پرداخت کنند اما ایران بهرهمند نشود؛ یعنی فقط رقابت اقتصادی نیست بلکه رقابت ژئوپلیتیک و سیاسی در منطقه و رقابت آقای اردوغان با محور مقاومت در جریان است.
از یکسو ترکیه در درگیری لیبی و از سوی دیگر تا نخجوان و کشورهای دیگر و حتی افغانستان نیرو میفرستد یعنی هدف آنها از ارسال دو هزار نیرو، دو هزار نیروی ارتش ترکیه نبود بلکه بخش عمدهای از آنها یونیفرم ارتش ترکیه را داشتند؛ یعنی قرار بود که همین نیروهای مسلحین و تروریستها را بفرستند که طالبان قبول نکرد و پس فرستاد.
اردوغان با ارسال ارتش نیابتی به مناطق بحران به دنبال ایجاد جای پا برای خود است حتی طرح آقای اردوغان این است که این گروههای مسلح تروریستی را به «جامو» و «کشمیر» هم بفرستد که این کار را هم انجام داده است. یعنی به دنبال این است که با گسیل این نیروها که حتی به یمن هم ارسال شدند، بدون آنکه بخواهد ارتش کشورش را درگیر کند، با یک ارتش نیابتی اما کنترل شده، نه به مثابه جنگ سوریه و این بار کنترل شده به مناطق بحرانی بروند برای آنکه جای پای خودش را بازتر و محکمتر کند و در معادلات تصمیمگیری، ترکیه تأثیرگذار شود.
این رقابت و جاهطلبی آقای اردوغان برای احیای امپراتوری عثمانی است. اگر این کریدور موهوم با اشغال جنوب ارمنستان به وجود بیاید، رشد و گسترش بسیار بزرگی خواهد کرد و میتواند ایران را از چندین مسیر از جمله در جاده ابریشم دور بزند.
بنابراین اردوغان سعی میکند محور و نفوذ خودش را توسعه دهد و به لحاظ اقتصادی و سیاسی دست برتر را در رقابت منطقهای با ایران به دست بیاورد. البته آقای علیاف هم با وی همراه است اما در لایه زیرین آن، آن چیزی که از اردوغان خیلی مهمتر و به شدت خطرناکتر است، طرحهای اسرائیل و آمریکا است.
در هر طرف این معادله اسرائیل و آمریکا بخصوص اسرائیل را میبینید؛ یعنی آنجایی که اردوغان باید تحریک شود تا بیشتر در راستای پروژه امپراتوری جدید و این کریدور موهوم فعالیتهایش را افزایش دهد و جاهطلبیاش تشویق شود، رد پای اسرائیل مشاهده میشود.
از طرف دیگر در آذربایجان و سمت علیاٌف نیز مجدداً اسرائیل مشاهده میشود، بنابراین در هر دو جا ردپای اسرائیل وجود دارد. به دلیل آنکه در چارچوب طرح منطقهای جهانی آمریکا با کاهش نیروی آمریکا در منطقه اطراف ایران، برای آنکه فضای خلاء باقی نماند و قدرت منطقهای ایران در این فضای خلاء بیش از پیش رشد نکند، میبایست موانعی برای ایران ایجاد شود که نوک پیکان این موانع در بسیاری از نقاط، اسرائیل است.
به طور مثال در حوزه نظامی در خلیجفارس، کشورهای ناتو هم به کمک میآیند، در عین حال عربستان و امارات هم پشتیبانی مالی میکنند، پول میگذارند و بهانه حضور اسرائیل با عادیسازی روابط و ایجاد قراردادهای دفاعی را به وجود میآورند.
بنابراین اسرائیلیها نقش برجستهتری را از واشنگتن در چارچوب طرح جهانی آمریکا گرفته، برای آنکه دست آمریکا آزادتر شود و به سمت چین برود. به همین دلیل پیوسته تنشهای برآمده از نقشههای اسرائیل در مورد ایران را شاهد خواهیم بود. دوم آنکه در چارچوب استراتژی مهار ایران بعد از آنکه تهدیدات آمریکا بیاعتبار شد، در یک فرمولاسیون جدید اسرائیل دو سال است که این نقش را ایفا میکند، تهدیدی که منجر به اقدام نظامی نمیشود ولی باید تا حدی باورپذیر باشد و باورپذیر کردن آن با استفاده از اقدامات امنیتی، خرابکارانه (مانند شهادت دکتر فخریزاده، خرابکاری نطنز و …) است اما شامل اقدام نظامی مستقیم نمیشود.
در چارچوب مهار ایران و ایفای نقش جدیدی که اسرائیل انجام میدهد، یکی از بخشهای آن، افزایش سطح تنش با همسایگان است. به ویژه در آذربایجان که ۴۱ درصد نفت اسرائیلیها را تأمین میکند و زمانی این عدد به ۶۰ درصد هم میرسید. درحالیکه الان ۶۹ درصد واردات تسلیحات آذربایجان از اسرائیل است. اسرائیلیها کمکم جای پای بیشتری باز کردند؛ حتی در دورانی که شوروی بود، یعنی آذربایجان مستقل نبود و همواره یکی از لنگرگاههای موساد برای نفوذ به داخل شوروی و عملیات جاسوسی ترور بود.
در حال حاضر نیز بعد از استقلالشان، همانطور که آقای بهمن هم به آن اشاره کرد و علیرغم لطفی که ما به آنها داشتیم، متأسفانه اسرائیلیها با استفاده از جاهطلبیهای آقای علیاف و درگیری وی در پروندههای فساد گوناگون اخلاقی، مالی و … نیازمند حامیانی چون اسرائیل و اروپا است و سپس به دلیل دارا بودن ثروت بادآورده انرژی و نفت، جاهطلبیاش بیشتر تقویت میشود.
لذا اگر سرزمین از دست رفته قرهباغ را پس بگیرد، حتماً در نزد افکار عمومی بیمه میشود. بخصوص علیاف که علاوه بر فساد، شیعهستیزی و طرحهای گوناگون برای سکولار کردن جامعه دارد. یکی از اهداف اصلی طرحی که در حال حاضر برای تغییر جمعیت قرهباغ انجام میدهند و با آوردن سلفی تکفیریهایی که تا نخجوان آمدند، آن است که تغییر و ترکیب جمعیتی دهند و بر ضد جمعیت اکثریت (۷۵ تا ۸۰ درصدی شیعه) بخشی از آن را سکولار کنند.
اقدامات علیاف از قبیل فساد و شیعهستیزی در میان شیعیان مذهبی، محبوبیتش را کم کرده، بنابراین نیاز به یک حامی همانند خودش دارد. اسرائیلیها کمکم دست باز را در قبال حمایتهایشان، تا جایی از وی (علیاف) دریافت کردند که او را نسبت به اینکه «تو با اسلحه ما میتوانی بروی قرهباغ را پس بگیری و سپس در ازای آن باید یکسری کارها انجام دهی»، تحریک کنند به همین دلیل آقای علیاُف در این جنگ با پهپاد اسرائیلی پیروز شده و چپ و راست هر جا که مینشیند، این مسئله را مطرح و سپس افتخار میکند و تصویر خودش را در کنار پهپاد اسرائیلی رو به مرزهای ایران میاندازد.
رژیم صهیونیستی در چارچوب طرحهای خودش و آمریکا با استفاده از رقابتهای منطقهای اردوغان و همچنین جاهطلبیهای آذربایجان، سعی میکند این طرح را جلو ببرد و تسریع کند. این مسئله در نتیجهگیری خیلی مهم است که اگر آذربایجان از پیک تنش با ایران، اندکی پایین آمد، فکر نکنیم که مسئله تمام شده بلکه آنها به دنبال اهداف راهبردی آذربایجان، ترکیه، رقابت منطقهای و همچنین طرحهای اسرائیل و آمریکا هستند و این مسائل تمامی ندارد و به این سادگی نیست که ما فکر کنیم اگر چهار روز به مرز رفتیم و با یک تلفن به ما گفتند تروریستها را دو، هفت تا ده کیلومتر از مرز عقب میکِشیم، تمام شده است، در حالی که تمام شده نیست و پیک تنش را پایین آوردیم ولی این مسئله همچنان میتواند ادامه داشته باشد و بار دیگر به اوج بحران نزدیک شود.
*آقای دکتر بهمن! آقای خوش چشم اشاره کردند به نقش رژیم صهیونیستی در ماجرای این مناقشات اخیری که ما با کشور جمهوری آذربایجان داشتیم، اما مقامات آذربایجانی مکرراً از جمله حتی خود آقای علی اف هم این حضور صهیونیستها را تکذیب میکند به نظر شما چه مصادیق و چه نمونههای بارزی از حضور صهیونیستها در این مناقشه وجود دارد؟
شعیب بهمن: حضور اسرائیلیها در جمهوری آذربایجان دو جنبه دارد. یک جنبه آشکار دارد و در حوزههای مختلف میتوان آن را مشاهده کرد. دوم جنبه پنهان آن است کما اینکه خود آقای علی اف نیز چند سال پیش گفته بود که روابط آذربایجان و اسرائیل مثل کوه یخی است که فقط نوک آن پیدا است و این اعتراف خود آقای علی اف است.
بنابراین با استناد به همین حرف بخش مهمی از روابط آذربایجان و اسرائیل پنهان است. اما آیا این رابطه صرفاً پنهان است؟ خیر!
ما در حوزههای مختلف میتوانیم این روابط را ببینیم، مثلاً در حوزههای فرهنگی الان سالها است که اسرائیلیها مرکزی را به نام «چند فرهنگ گرایی» در جمهوری آذربایجان ایجاد کردند که هدف از تاسیس آن، ضدیت با اسلام و تشییع در این کشور است.
بر همین اساس موفق شدند نفوذ قابل توجهی در رسانههای جمهوری آذربایجان پیدا کنند و این ضدیتها و شیطنتهای رسانهای که مشاهده میکنیم و همیشه نیز وجود داشته که بخش مهمی از آن را اسرائیلیها هدایت و از آن پشتیبانی میکنند که متاسفانه در رسانههای ما به دلایل مختلف خیلی بازتاب پیدا نمیکند.
در واقع اگر شیطنتها، هجمهها و این تبلیغات رسانهای علیه ایران برجسته میشد، شاید شرایط خیلی فرق میکرد و دیدگاهها نسبت به جمهوری آذربایجان هم خیلی متفاوت میشد. ولی حالا به دلایل مختلف این اتفاق نمیافتد.
حوزه دیگری که اسرائیل در جمهوری آذربایجان به شدت روی آن سرمایه گذاری کرده است، مباحث قومی و قوم گرایی است. خانم «برندا شیفر» اساساً تئوری پرداز قوم گرایی و تجزیه قومی در ایران است و مهمترین کانون توجه خودش را مسئله پان ترکیسم قرار داده است.
وی در سالهای اخیر بارها به جمهوری آذربایجان سفر کرده و در همایشهای مختلف حضور داشته است و مسائل کارشناسی خودش را ارائه کرده است. جالب است که سال گذشته بعد از جنگ ۴۴ روزه و آن نمایشی که آقای علیاف داد و سوار بر ماشین از پل خداآفرین بازدید کرد، چند روز بعد از آن، همین خانم برندا شیفر در همان مکان ایستاد، پشت به ایران و عکس یادگاری گرفت.
این پیامی برای ما دارد که نشان میدهد بخشی از تئوریپردازی ها از طرف اسرائیل است.
همین را ما میتوانیم به حوزههای نظامی تسری دهیم که تا حدی نیز آشکار است. بارها و بارها قراردادهای نظامی کلانی بین دو طرف منعقد شده. از ۲ میلیارد شروع شده تا ۵ میلیارد دلار رسیده و دائماً این قراردادها بهروز میشود و قراردادهای جدیدی نیز منعقد خواهد شد که خود این مسئله هم به هر حال نشان دهنده عمق این رابطه است.
چون معمولاً قراردادهای نظامی که در حوزه فروش تسلیحات بین طرفهایی انجام میشود که روابط نزدیکی با یکدیگر دارند، بین دوتا بازیگر رقیب منعقد و اجرا نمیشود. خود این مسئله نشاندهنده عمق رابطه است. ما در حوزههای امنیتی بارها و بارها نفوذ و اشراف امنیتی اسرائیل را در آذربایجان، مشاهده کردهایم و در برخی از مواقع هم به نفوذ در داخل کشور ما منتهی شده است.
تجهیزات مورد استفاده در ترور شهید فخریزاده از آذربایجان وارد ایران شد به هر حال در مورد این مسائل بارها و بارها صحبت شده و شهادت تعدادی از دانشمندان هستهای ما نیز از طریق نفوذ از مرزهای جمهوری آذربایجان به داخل ایران صورت گرفته است. یا پهپادهای اسرائیلی که تا نزدیکی تاسیسات هستهای نطنز آمده بودند، هر چند که مورد هدف قرار گرفتند و نتوانستند ماموریت خودشان را به پایان برسانند، اما اینها از نخجوان وارد ایران شده بودند. یا حتی تجهیزاتی که برای ترورشهید فخری زاده مورد استفاده قرار گرفته بود، اینها از جمهوری آذربایجان وارد ایران شده بود.
حتی در جریان جنگ ۴۴ روزه سال گذشته هم اسرائیلیها بارها تلاش کردند پهپادهای خودشان را وارد ایران کنند که در دو مورد، ایران موفق به شکار این پهپادها شد.
امروز هم پروژههایی که اسرائیلیها در این منطقه دنبال میکنند، حکایت از نفوذ گسترده آنها دارد. اسرائیلیها آمدهاند در پوشش ایجاد روستاهای هوشمند، شهرکهای هوشمند و فعالیتهای اقتصادی، کارهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی خودشان را انجام میدهند.لذا این منطقه جغرافیایی اهمیت قابل توجهی دارد. شما اگر نظریههای مختلف ژئوپلتیک مثل هارتلند یا همان قلب زمین را بخوانید، متوجه میشوید اهمیت فوقالعادهای دارد.
این منطقه در حوزه کارهای اطلاعاتی آنقدر اهمیت دارد که آمریکاییها در دوره حکومت پهلوی در منطقه آذربایجان و هممرز با شوروی پایگاه