در دومین روز اردوی آموزشی آفتابگردان‌ها مطرح شد؛

آغاز فلسفه غرب با سقراط و ارسطو رقم خورد/تبیین فلسفه‌ شعر

حامد طونی شاعر و منتقد ادبی در دومین روز از اردوی آموزشی شاعران انقلاب اسلامی گفت: آغاز فلسفه غرب با سقراط و ارسطو رقم خورده. نقطه‌نظر اولیه افلاطون، انتقال «قدرت» از شعر به فلسفه است.

به گزارش ذاکرنیوز ، حامد طونی شاعر و منتقد ادبی در دومین روز از اردوی آموزشی شاعران جوان انقلاب اسلامی (آفتابگردان‌ها) که توسط مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب در حال برگزاری است گفت: گفت‌وگو درباره فلسفه و شعر، مقدماتی می‌طلبد؛ اما در این فرصت کوتاه سعی می‌کنم به جای ورود به فضاهای فنی و تخصصی، بیشتر به جنبه‌ی کاربردی آن بپردازم.


بخش اول گفت‌وگو را با دست گذاشتن روی دو نقطه کانونی فلسفه پیش می‌بریم:


۱. شعر در فلسفه‌ی افلاطون و ارسطو
۲. شعر در تاریخ فلسفه‌ی اسلامی


آغاز فلسفه غرب با سقراط و ارسطو رقم خورده. نقطه‌نظر اولیه افلاطون، انتقال «قدرت» از شعر به فلسفه است. بنیاد مغرب‌زمین با هومر و شعر او آغاز می‌شود و بعد دست به دست می‌شود تا به فیلسوفان می‌رسد و بعد فیلسوفان تلاش می‌کنند شعر را تعریف کنند. و البته که تعریف‌شان، شعر را بسیار محدود می‌کند.


وی با اشاره به نقطه درگیری افلاطون، در ابتدای کتاب «جمهوری» افزود: «اگر شاعران، مدعی معرفت نبودند، من کاری به آن‌ها نداشتم. اگر می‌گفتند ما فقط داستان‌های زیبایی می‌گوئیم کاری به آن‌ها نداشتم. اما آن‌ها خود را مجرای حقیقت می‌دانند.» افلاطون شاعران را از آرمان‌شهر بیرون می‌اندازد. برخی اندیشمندان، این نقطه را نقطه‌ی افول هنر می‌دانند؛ نقطه‌ای که شعر را از سوی فلاسفه تعریف و محدود می‌کند.


پس از افلاطون، ارسطو از نظر رادیکال افلاطون فاصله می‌گیرد و شعر را صورت‌بندی می‌کند و می‌گوید: شعر، فن است. فنّی که شاعر را از توده‌ی مردم جدا می‌کند. پایه‌ی دیدگاه ارسطو، حکمت نظری، حکمت عملی و حکمت ابداعی (هنر) است.


طونی، سپس به تعریف شعر در دیدگاه فلاسفه اسلامی پرداخت و گفت: فیلسوفان اسلامی هم نگاهی مشابه افلاطون دارند. خواجه نصیر هنگام تعریف شعر می‌گوید: «شعر کلامی ست مخیل، موزون، مقفا و متساوی.» در حالی که امروز می‌بینیم شعرهایی داریم که با تعریف بالا جمع نمی‌شوند و همچنان شعرند.


وی با اشاره به تعریف فلسفه ارسطو افزود: به تعبیری دسته‌بندی سه گانه ارسطو در واقع نمایانگر این‌هاست:


۱. شناخت، حقیقت، معرفت
۲. اخلاق، مناسبات زیستی، رفتارها
۳. هنر


کانت آنچه را ارسطو شروع کرده بود، با نگارش سه کتاب از جمله نقد عقل محض، نقد قوه عملی، نقد حکمت کامل کرد. کانت معتقد است این سه ساحت، نباید هیچ نسبتی با هم داشته باشند. و هیچکدام از ساحت‌ها حق ورود به ساحت دیگر را ندارند. ساحت محتوایی این سه از هم جدا است و معیار داوری در این سه ساحت هم متفاوت است.
کانت «شعر و هنر» را جدا شدن از دو ساحت شناخت و اخلاق می‌داند. زیبایی‌شناسی و هنر از کانت آغاز می‌گردد و کمی بعد به نظریه‌ی «هنر برای هنر» می‌رسد. هنر برای هنر می‌گوید آغاز همه چیز هنر است و اصالت دارد؛ اما همزمان هم باید خودش را در ذات، بی‌نسبت با شناخت و اخلاق و تعهد اجتماعی بداند.


بعضی اندیشمندان غرب، این نقطه را نقطه‌ی مرگ هنر می‌شناسند. هنری که زمانی نسبتی با شناخت داشت، حالا عاری از شناخت تلقی و تحسین می‌شود.

طونی در ادامه به گفت‌وگو درباره نقطه مقابل فلسفه کانت پرداخت و گفت: مدتی بعد، هگل، هایدگر و نیچه در جایگاهی مقابل کانت قرار گرفتند. نیچه حتی می‌گوید هنر برای هنر اصلاً امکان‌پذیر نیست. هایدگر نیز می‌گوید ما باید آثار هنری بزرگ را پدیدارشناسی کنیم و ببینیم آن‌ها چگونه خلق شده‌اند. با پدیدارشناسی خواهیم فهمید نگاه بزرگان هنر به «هنر» چه بوده و راز ماندگاری آن‌ها چیست.


این نظریه‌ها خواه ناخواه بر شعر هم سایه انداخته‌اند. برای مثال، فرمالیسم ادبی برون‌مایه‌ای از همین رویکرد فرمیک به شعر است که اعتقاد دارد «شعر فقط کالبد و جسم است، نه جان.»


هایدگر از اصطلاحی «مرگ هنر» استفاده می‌کند و معتقد است آن‌قدر هنر بزرگ به تکنیک و فرم تقلیل یافته و دیگر امکان رخ دادن ندارد.

طونی بعد از بیان این پیش‌درآمد به سراغ مبحث اصلی گفت‌وگو حرکت کرد: حالا می‌خواهیم نسبت شعر با شناخت و نسبت شعر با اخلاق را بررسی کنیم. ما در این موضوع، دو پرتگاه جدی داریم: ۱. شعر نسبتی ذاتی با شناخت ندارد. ۲. شعر، ابزار شناخت است.


اما باید دقت کنیم که شعر نه بی‌نسبت با شناخت است و نه ابزاری برای رسیدن به شناخت و معرفت است. یکی از شاعران جوان آفتابگردان، به جمله‌ای از مقاله شهید آوینی اشاره کرد: «شاعر، گوش در عالم ملکوت دارد.»


طونی با تاکید این جمله افزود: این همان نگاهی است که در طرز فکر دینی به شعر داریم.

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار