به گزارش ذاکرنیوز،«... افراد زخمی را جلوی چشم بچههای کوچک شلاق میزدند. بچهها که این صحنهها را میدیدند، از ترس گوشهای پناه میبردند و گریه میکردند. مسلحین ایلین را با همان بدن مجروح شلاق زدند؛ آنهم جلوی چشم بچههایش. بقیه زنهای اسیر، بچههایش را در آغوش میگرفتند و سعی میکردند با دست جلوی چشمهایشان را بگیرند. دخترهای چهارساله و دوسالهاش با وحشت و نگرانی گریه میکردند. وقتی مسلحین بیرحمانه شلاق به سروصورتمان میزدند؛ تنها کاری که میتوانستیم بکنیم این بود که دستهایمان را سپر سروصورتمان کنیم تا ضربههای کمتری بهمان بخورد.»...
اینها تنها بخشی از روایت کتاب زهره یزدانپناه از زنان سوری است. کتاب «اینجا سوریه است» اولین اثر از مجموعه «زنان مقاومت - فتنه شام» است که تلاش دارد صدای زنان سوری در چند سال اخیر و در بحرانهای مختلف باشد. کتاب یزدانپناه از چند وجه خواندنی است؛ هم نویسنده و هم راوی. کتاب پژواک صدای زنان سوری است که با چنگ و دندان طی سالهای اخیر زندگی، خانواده و خانهشان را حفظ کردهاند؛ از همان زمان که جغد جنگ به ناگاه بر سرشان آوار شد و آرزوهایشان را دزدید، آموختند که چگونه در شرایط جدید زندگی کنند و در عین حال، آفریننده زندگی در خط مقاومت باشند. «نویسنده»، دومین نقطه ثقل این کتاب است، او اولین نویسنده زن ایرانی است که در خاک سوریه قدم گذاشته و پای درد دل این زنان نشسته است. «زاویه دید» سومین ویژگی مهم کتاب یزدانپناه است، او هنرمندانه «انسان» را ملاک روایتهایش قرار داده است؛ فارغ از تمام تعلقات دینی و مذهبیاش. تمام اینها در کنار نثر شیوا و خواندنی، «اینجا سوریه است» را در مقایسه با بسیاری از آثار متفاوت و متمایز میکند.
به مناسبت انتشار این اثر با یزدانپناه، نویسنده، پژوهشگر و مستندساز، به گفتوگو پرداخته است. او ضمن اشاره به تلخیها و شیرینیهای حضورش در سوریه، به آسیبهایی که زنان سوری از ادیان مختلف در جنگ سوریه دیدهاند، اشاره میکند. نقش ایران و مدافعان حرم در خاک سوریه و نظر زنان سوری درباره خط مقاومت از دیگر موضوعات این مصاحبه است. گفتوگوی تسنیم با نویسنده کتاب «اینجا سوریه است» را میتوانید در ادامه بخوانید:
زهره یزدان پناه قره تپه- نویسنده، پژوهشگر و مستندساز؛ کارشناسی «تاریخ»، کارشناسی ارشد «تاریخ و تمدن ملل اسلامی» و کارشناسی ارشد «پژوهش هنر»
*تسنیم: طی سالهای اخیر کتابهای متعددی درباره جنگ سوریه، تبعات آن، حضور نیروهای ایرانی در این کشور و ... نوشته و منتشر شده است. تمامی این آثار از نگاه و قلم یک نویسنده مرد به رشته تحریر درآمده است. شما ظاهراً اولین نویسنده زنی هستید که در خاک این کشور حاضر شدید و به نگارش کتابی در این زمینه پرداختید. طبیعتاً سفر به خاک کشوری که بحرانزده است و حوادث تکاندهندهای طی سالهای گذشته در آن رخ داده، برای یک زن متفاوت خواهد بود. درباره سختیها و احیاناً شیرینیهای این سفر بگویید. فکر میکنم رفتن به سوریه برای یک خانم به این راحتیها میسر نباشد.
بله، میتوان گفت در زمینه کاری و فعالیتهایی مانند پژوهش میدانی و مصاحبهها و نگارش کتاب به همراه عکسهایی که در این پژوهش میدانی در شهرها و استانهای مختلف سوریه تهیه کردهام، حضور من به عنوان یک خانم نویسنده، پژوهشگر و مستندساز ایرانی در سوریه، تقریباً نوعی خطشکنی در میدان، برای حضور در سوریه درگیر جنگ، بود. اما لطف خداوند و عنایت شهدای مدافع حرم مانند شهید محسن حججی که به گمان خودم، اصلاً قصه حضور من در سوریه برای نوشتن این کتاب، به نوعی به شهادت این جهادگر مُخلص و سپس عنایت خاص او گره می خورد و اتفاقات بعد از آن و طرح و ایده اولیهای که مطرح شد و من در مقدمه کتاب به آن اشاره کردهام، این توفیق نصیبم شد. از این بابت هم، زبانم از شکر خداوند برای این توفیق، قاصر است.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید، طبیعی است که چنین سفری، تلخیها و شیرینیهای خاص خودش را دارد که من به عنوان چاشنی کتاب، سعی کردم به برخی از این موارد تلخ و شیرین- تأکید هم میکنم که فقط به برخی از این موارد-، به عنوان حاشیه سفر، در لابهلای دیگر روایتهای کتاب، بپردازم تا ضمن ملموس شدن سختیهای این کار، فضای کاری در شرایط بحران هم برای مخاطب ترسیم شود. مثلاً از کِش وقوسهایی که در هر سفر، برای اعزامم پیش میآمد تا شرایطی که برای برخی سوریهای مسئول برای حفظ امنیت آنجا که در طی کارم با آنها هم مواجه میشدم، باید کلی تلاش و ترفند به کار برده میشد تا ثابت شود که من دوستم، نه دشمن.
*تسنیم: کتاب «اینجا سوریه است، صدای زنان راوی جنگ» از چند منظر یک اثر متفاوت درباره سوریه و جنگ چند سالهای است که در آنجا رخ داده است. نخستین ویژگی آن، روایت جنگ از زبان زنان است؛ به عنوان قشری که تاکنون صدای آنها کمتر شنیده شده است. چه شد که تصمیم گرفتید از این زاویه به جنگ سوریه بپردازید؟
در بیشتر جنگها و در واقع بهتر است بگویم در هر جنگ و درگیری، حتی در نوع دفاع آن مانند دوران دفاع مقدس خودمان یا حتی همین سوریه که درواقع، جنگی ناخواسته بر نظام و ملت آنها تحمیل شده است و نظام و ملت سوریه، درصدد دفاع از خود و استقلال و تمامیت راضی سرزمینشان هستند، معمولاً هم حضور مردان در میدان جنگ و مبارزه و دفاع، به خوبی دیده میشود و هم، رنج جراحت و حتی شهادتشان، به خوبی به چشم میآید. اما کمتر موقعیتهایی پیش میآید که هم حضور زنان و دختران در چنین میدانهایی به خوبی چشم بیاید و هم فعالیتهایشان در پشت جبهه به خوبی دیده شود و هم اینکه گاهی باید یادمان بیاید که وقتی مردی در جبهه و میدان مبارزه و دفاع، شهید یا حتی مجروح میشود، بیشترین اعضای خانواده این شهدا و مجروحان که رنجهای چنین موقعیتهایی گریبان آنها را میگیرد، زنان و دختران و مادران و خواهران و حتی فرزندان هستند؛ یعنی وقتی کلمه زن به میان میآید، بالطبع، کلمه خانواده هم درکنار این کلمه به میان میآید؛ یعنی همسر، فرزند، خواهر، برادر، پدر و مادر و سایر اعضای خانواده.
یک عاشقانه آرام در جنگداستانی درباره «رباب»های انقلاب
بار مسئولیتی که زنان و دختران شهدا و مفقودان و مجروحان در کشورهای درگیر جنگ به دوش میکشند، خیلی بیشتر از مسئولیت به شهادت رسیدن و مجروحیت و جانبازی مردان در خط مقدم و میدان مبارزه یا سایر فضاهای درگیر جنگ و دفاع است. چون اینها هم باید جای خالی پدر، همسر و برادر را در خانواده پُر کنند و هم، اگر هنوز در زیر بار آسیب های درگیریها کمر خم نکرده باشند، با روایت خاطرات خود و خانوادهشان، به عنوان تربیت کنندگان نسلهای آینده، پیامبرانی برای حفظ حافظه ملیشان باشند تا نسلهای آینده از حقیقت وقایع و شناخت صحیح از دوست و دشمن غافل نباشند و با بیهویتشان، باعث تسلط دوباره دشمنان برخود و سرزمینشان نشوند. این همان ضرورتی است که نه تنها من، بلکه هر کسی که از این منظر به موضوع نگاه کند، همین زاویه را انتخاب و سعی میکند از این منظر، غافل نشود.
*تسنیم: یکی از ویژگیهای کتاب شما، نگاه به تأثیرات منفی جنگ بر زندگی غیرنظامیان به ویژه زنان، فارغ از مذهب و آیین آنهاست. شما «انسان» را فارغ از همه تعلقاتش مورد نظر قرار دادید و این، روایت شما از جنگ را خواندنیتر میکند. چرا این زاویه دید را انتخاب کردید؟
آنچه در همه ادیان توحیدی به آن تأکید شده، انسان به عنوان خلیفه الهی و کرامت انسانی و حفظ این کرامت است. چون همه ادیان توحیدی، از یک منبع، یعنی از ساحت و ذات مقدس خداوند یکتا سرچشمه میگیرند. در راستای همین حفظ کرامت انسانی است که موضوع ستوده بودن عدل و عدالت و مذموم بودن ظلم و ظالم مطرح میشود. اصلاً نه تنها ظلم در حق انسان- چه زن و چه مرد-، بلکه ظلم در حق حیوان هم نکوهیده است. همین، حجت بر این استکه مذموم بودن و دردناکی ظلمی که بر یکزن مسیحی، یهودی، زرتشتی، علوی یا حتی ایزدی میرود، کمتر از نکوهیده بودن و دردناکی ظلمی که بر یک زن مسلمان، چه شیعه و چه اهل سنت میرود، نیست. در واقع، فلسفه ظهور منجی عالم بشریت، حضرت حجت(ع)، حفظ کرامت انسانی، فارغ از همه ادیان و مذاهب است. به همین دلیل، هر نوع فعالیتی، برای سهیم شدن حتی به قدر اندک سهمی در زمینه سازی ظهور هم، باید در همین راستا باشد.
از راست به چپ: نویسنده و یکی از راهبههای اسیر در دست تروریستهای مسلح که آزاد شده است
*تسنیم: با توجه به دیدهها و شنیدههای شما از سوریه، بفرمایید که جنگ چه تأثیری بر غیرنظامیان این کشور، به ویژه زنان گذاشته است؟ مهمترین چالش آنها دراین ایام چه بوده و با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کردهاند؟
در این مورد در سؤالهای قبلی، مختصر اشارهای کردهام. با توجه و تأکید بر اینکه جنگ سوریه، یک جنگ تحمیلی بر نظام و مردم سوریه بوده است، علاوه بر مشکلات خسارتهای مادی جنگ مانند ویرانی خانه و کاشانه، محاصرههای طولانی مدتی که مثلاً در مورد شهرکهای شیعهنشین فُوعه و کفریا در استان ادلب و نُبُل و الزهراء در حومه حلب بود، بیکاری و پیامدهای ناشی از آن در سختی تأمین هزینهها و مخارج زندگی و معیشت مردم، صدمات روحی مانند از دست دادن اعضای خانواده به صورت فردی در میدان مبارزه و دفاع یا به صورت فردی و گروهی در بمبارانها و موشکبارانهای شهری و روستایی است، اما چیزی که مسلم است، جنگ، به ویژه جنگ تحمیلی و سختیهای آن، نه تنها مردم را قوی و مقاوم کرده و باعث فراهم شدن زمینههای دوست و دشمنشناسیشان میشود.
همسر شهیدی که بعد از شهادت شوهرش، با خیاطی، باز مسئولیت زندگی خود و فرزندانش را به دوش میکشد، اما هنوز تلاش میکند همپای دختر جوانش درس بخواند یا مادر و خواهر شهیدی که با گذاشتن وقت و حتی هزینه شخصی، برای خط مقدم جبهه غذای گرم آماده میکنند و میفرستند یا آن خواهر سه شهید که به خاطر هجوم تروریستهای مسلح به خانه و کاشانه و روستایشان، آواره جنگ شده است، هنوز از دفاع و پیروزی حتمی سوریه حرف میزند، یعنی «خط مقاومت» در سوریه که یکی از کشورهای محور مقاومت است، هنوز زنده است و با چنین روحیهای، حتماً جبهه مقاومت و سوریه جزئی از این جبهه است، حتماً پیروز خواهد بود. چون دشمنانی که در رأس آن رژیم صهیونیستی و اشغالگر قدس، امریکای مستکبر و و زیادهخواه انگلیس استعمارگر و امثال آنهاست، از بیداری اسلامی و تقویت آن در بین ملتهای مختلف عدالتخواه و حقیقتطلب، هم درجهان اسلام و هم در جوامع اروپایی و امریکایی، وحشت دارد و همه تلاششان در تضعیف این بیداری و جبهه مقاومت است.
*تسنیم: برای یک مستندنگار و نویسنده، ممکن است برخی از وقایع، حوادث یا روایتها تا پایان زندگی همراهش باشد و از ذهنش خارج نشود. تکاندهندهترین روایت و تجربه شما از سوریه برای شما چه بوده است؟
شما وقتی پای روایت روایان این کتاب بنشینید، میبینید که از این دست موارد، خیلی زیاد است. یکی دوتا نیست. هر روایت، درد مخصوص خود را دارد. بارها شده که یا در هنگام مصاحبه یا بعد از آن و در تنهایی خودم، به خاطر روایتی که از راوی میشنیدم، سخت گریستهام. خیلی از این روایتها، هنوز هم با من هستند و از ذهنم پاک نشدهاند. مگر میشود چهره معصوم علی، پسر هفت سالهای که چهرهاش در اثر موشکباران فوعه توسط تروریستهای مسلح محاصرهکننده فوعه و کفریا و چهره خواهر با محبتش نرجس که در اثر همین موشکباران، مادر و خواهرش به شهادت رسیدهاند را از یاد ببرم.
از راست به چپ: نرجس، نویسنده و علی که در اثر موشکباران فوعه توسط ترویستهای مسلح، چهرهاش سوخته است
مگر میشود، روایت دختر نوجوانی را بشنوی که به خاطر حمله ترویستهای مسلح به روستایشان، درحالیکه مجروح شده، او را از مادرش جدا کرده و به ترکیه میبرند، اما خانم پزشک جوانی، خطر فراری دادن او را به جان میخرد و او را دوباره به سوریه برمیگرداند. اما وقتی به آغوش خانوادهاش برمیگردد، میبیند، مادرش به شهادت رسیده و برادرش هم مفقود شده است. مگر میشود وضعیت دردناک زنان و دختران و کودکان اسیر در زندانهای مسلحین جبههالنصره را بشنوی و نسبت به آنها بی تفاوت بمانی! مگر میشود قضیه فاجعه انفجار اتوبوسها در منطقه راشدین را بشنوی که با یک عملیات انتحاری به بهانه دادن چیپس به کودکانی که در دوران محاصره شهرکهای شیعهنشین فُوعه و کفریا، در آرزوی خوردن چیپس و خوراکیهای باب میل کودکان بودند، باعث شهادت عده زیادی که بیشترشان زنان و کودکان بودند، هیچ دردی را حس نکنی.
گرچه رنجهای من که فقط این روایتها را از راویهایشان میشنیدیم، به اندازه رنج خود راویها که طعم تلخ این دردها را با همه جان و روح شان چشیده بودند، نبود، اما معتقدم، از آنجا که حتی ذرهای از چشم خداوند پنهان نمیماند و در این عالم گم نمیشود، من به اندازه سهم خودم در تحمل این رنجها، پاداشم را گرفتم. چون در آخرین روزهای سفرم که دیگر میخواستم به ایران برگردم، ناگهان اعلام کردند، آخرین گروه از مردم تحت محاصره فوعه و کفریا، قرار است طی مبادله با مسلحین و خانوادههای آنها آزاد شوند. من که تازه از حلب برگشته بودم، به هیچ وجه معطل نکردم و نیم ساعت بعد، در جاده دمشق- حلب بودم تا خودم را به جبرین حلب برسانم. به این ترتیب در واقع، اولین و تنها بانوی نویسنده، پژوهشگر و مستندساز ایرانی بودم که شاهد آزادی مردم فوعه و کفریا بوده که در روایت این آزادی باشکوه در کتاب، خود شاهد راوی بودم.
اردوگاه اسکان موقت جبرین حلب، نویسنده (نفر نشسته در سمت راست) در جمع مردم فوعه و کفریا
*تسنیم: کتاب شما و نوع پرداختن شما به جنگ سوریه، ممکن است مخاطب را به یاد سبک کتابهای سوتلانا الکسیویچ بیندازد. تا چه اندازه از این نوع آثار الهام گرفتهاید؟ و احیاناً نویسندهای که بر شما برای ثبت این خاطرات تأثیرگذار بوده، چه کسی است؟
گرچه من معتقدم، هر نویسندهای به دلایل مختلف، میتواند سبک خاص خودش را دارد و ضرورتی ندارد که متأثر از کسی باشد، من هم سبک خاص خودم را داشته و دارم. اما اگر به قول شما، کتاب «اینجا سوریه است، صدای زنان راوی جنگ»، شما را یاد آثار خانم آلکسیویچ میاندازد، به دلایل مختلف، اسمش را تأثیرپذیری نمیتوان گذاشت، بلکه وجه تشابه، تعبیر مناسبتری میتواند باشد. مثلاً سبک ادبی مستندنگاری و همچنین سبک روایت چند صدایی برای روایت موضوع کتاب در نگارش، هم برای خانم آلکسیویچ ارجحیت دارد و هم برای من.
چون همانطور که در عرصه فیلمسازی، من به دلیل روحیه پژوهشگری و حقیقتجویی، گونه مستندسازی از علایق شخصیام است و اینگونه را بر گونههای دیگر فیلمسازی ترجیح میدهم، در نگارش کتاب هم، در کنار علاقهمندی به داستاننویسی، مستندنگاری هم به همان دلیل قبلی که به آن اشاره کردم، از مهمترین علاقههای شخصیام است؛ از طرفی، فکر میکنم درآثار مستندسازی و مستندنگاری هم، با سبک روایت چند صدایی، بهتر میشود راستیآزمایی کرد و به حقیقت نزدیکتر شد. با این ترتیب، انتخاب چنین گونه ادبی و سبک روایت در نگارش، حتی میتواند انتخاب خیلی از نویسندگان دیگر باشد که نه آثار خانم آلکسیویچ را خوانده باشند و نه، کتاب مرا.
محوریت زن و جنگ، وجه تشابه دیگر کتاب من با برخی از آثار خانم آلکسیویچ است. اما در کنار این وجه تشابه، تفاوتهایی هم بین کتاب «اینجا سوریه است، صدای زنان راوی جنگ» با برخی آثارخانم آلکسیویچ وجود دارد. مثلاً خانم آلکسیویچ، در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد»، سالها پس از جنگ جهانی دوم، راویان کتابش را که در ارتش اتحاد جماهیر شوروی در آن دوران جنگیدهاند، پیدا کرده و در محیطی آرام، به دور از بُحران همزمان در هنگام پژوهش میدانی و سوژهیابی و همچنین مصاحبه، به پای صحبت راویها نشسته و سپس کتابش را نوشته است. اما من در زمان بُحران درگیری و جنگ در سوریه، وارد میدان پژوهشی و مصاحبهها شدهام. یعنی همزمان با بحران درگیری و جنگ، در حالی که هنوز هر شهری ممکن است در معرض موشک و بمباران یا حمله تروریستهای مسلح و نفوذیها و از این دست حوادث باشد، در میدان پژوهشی و سوژهیابی و مصاحبه قرار گرفتهام و سراغ، قشرهای مختلف زنان از قومیتها و مذاهب مختلف رفتهام، نه قشر خاصی؛ خود همین شرایط باعث شده، اصلاً در کار پژوهش میدانی و مصاحبههای من برای نگارش این کتاب، فصلی به نام «شیوه ثبت تاریخ شفاهی در شرایط بحران» گشوده است که فصل جدید در ثبت تاریخ شفاهی است.
بستر زمانی، بستر مکانی، فضا و شرایط مختلف همزمان در هنگام پژوهشهای میدانی و مصاحبهها و همچنین جهان بینی و پشتوانههای فکری و اعتقادی، حتی نوع نگاه به مسائل سیاسی– اجتماعی و فرهنگی هر نویسندهای است که هرکدام از آنها را در انتخاب شیوه برای نگارش کتابهایشان متفاوت میکند.
*تسنیم: بخشی از کتاب شما به حضور نیروهای ایرانی در سوریه اختصاص دارد که البته غیرمستقیم مطرح شده است. طی سالهای اخیر یکی از پرتکرارترین پرسشهایی که از سوی برخی از افراد جامعه مطرح میشود، چرایی حضور نیروهای ایرانی در سوریه است. با توجه به تجربه حضور شما در این کشور و نظر سوریهایی که با آنها برای تدوین این کتاب گفتوگو داشتهاید، بفرمایید که نیروهای ایرانی چه نقشی در سامان دادن اوضاع مردم سوریه داشتهاند و اگر ایران حضور نداشت، ممکن بود چه اتفاقاتی رخ دهد و جنگ به کدام سو پیش برود؟
در مورد چرایی حضور نیروهای ایرانی در سوریه، صحبت بسیار است، اما کوتاه و اشارهای مختصر، علاوه براینکه اسم «مدافعان حَرَم»، رویشان هست، ولی با توجه به نوع نگرش و اعتقادات مدافعان حرم، این حرم میتواند حتی به گستره همه سرزمین و سرزمینهایی باشد که ظلمی بر مردم مظلوم و بیگناه و بیپناه آن - فارغ از هر گرایش دین و مذهب و زبان و قومیت- میرود.
معنی این حرف زمانی بیشتر روشن میشود که شما ببینید، مثلاً مدافع حرم اهل سنت، از شهرستان نیکشهر استان سیستان و بلوچستان ایران، برای آزادی نُبُل و الزهراء شیعهنشین میشتابد در راه آزادی آنجا و مردم مظلوم تحت محاصرهشان، به شهادت هم میرسد. معنی این حرف زمانی بیشتر مشخص میشود که شما ببینی، مدافعان حرم ایرانی به همراه مدافعان حرم لشکر فاطمیون که از اهالی افغانستان هستند، در کنار مدافعان حرم زینبیون و حیدریون پاکستانی و مدافعان حرم حزبالله لبنان، در کنار نیروهای نظامی و نیروهای مردمیسوریه در شهرها و استانهای مختلف سوریه، برای آزادی سرزمینهای اشغال شده توسط ترویستهای مسلح دست نشانده، در کنار هم با دشمن مشترک میجنگند و درکنار هم، به شهادت میرسند. همهشان حاضرند سر بدهند، تا دیگر، تن هیچ زن و کودک و پیر و جوان و مظلوم و بیپناهی، از هجوم شقیترین موجودات عالم، نلرزد. مثل فرمانده سلحشورشان حاج قاسم، که سر داد و دست، تا سوریه برای سوریها بماند و عراق، برای عراقیها و یمن، برای یمنیها و فلسطین، برای فلسطینیها و حتی ایران، برای ایرانیها.
ماجراهای عجیب و غریب سوریه به روایت «اجارهنشین خیابان الامین»گزارشی از اعزام مدافعان حرم و لحظات نفسگیر در مواجهه با داعش/ در سوریه هیچ جا پشت جبهه نیست
آنچه که خط و مشی اصلی جبهه مقاومت است و بیداری اسلامی، هسته غنی شده و اصلی این مقاومت است؛ همان چیزی که دشمنان مشترک جبهه مقاومت، از آن به شدت وحشت دارند. اینکه مردم سوریه با درصد بالایی در انتخابات اخیر کشورشان شرکت میکنند و حتی به بشار اسد که از مقاومت جدی در برابر رژیم صهیونیستی و اشغالگر قدس و امریکا و همپیمانهای آنها، کوتاه نمیآید، رأی میدهند. همین است که متوجه شدهاند، به قول بزرگان، خانه غبار گرفته را که ویران نمیکنند، بلکه گردگیری کرده و آن را ترمیم میکنند. مردم سوریه فهمیدهاند به رغم وجود ادیان و مذاهب و قومیتهای مختلف در کشورشان که از بابت این تنوع، مانند ایران هستند، باید باهم وحدت داشته باشند و در برابر دشمن مشترک بایستند و از خانه و کاشانه و سرزمینشان دفاع کنند و با تلاش برای حفظ تمامیت ارضیشان، به استقلال و عزت و سربلندی و حتی خودکفایی در زمینههای مختلف برسند، نه با همراهی با دشمنان خوش ظاهر و بد باطنشان.
به هر حال برای افراد و حتی ملتی که به دنبال حقیقتجویی و عدالتخواهی هستند، تاریخ و اتفاقات آن، در هر عصر و زمانهای، میتواند درس عبرت خوبی باشد. یادمان نرود که تروریستهای داعش، تا بیخ گوشمان، در مجلس هم آمده بودند.
اما اینکه مردم سوریه این قضیه و نقش ایران در دوران جنگ سوریه و تنها نگذاشتن آنها در این جنگ تحمیلی و حتی تلاش برای ساماندهی اوضاع مردم سوریه و یاریرسانیهای مختلف به آنها را میبینند، یک قضیه است و کارهای فرهنگی که میتواند برای ترسیم مناسب این حقیقت و سایر حقایق در پیش روی مردم سوریه و حتی عراق و اذهان مردم دیگر کشورها، از همه استعداد و قوه و توان خود به خوبی استفاده کند، قضیهای دیگر.
*تسنیم: کتاب «اینجا سوریه است» قابلیت ترجمه و توزیع در کشورهای منطقه را دارد. آیا برای این کار اقدامی صورت گرفته است؟
طبق آنچه که تا به حال مطرح بوده، انشاءالله قرار است در مورد ترجمه هم اقدام شود که امیدوارم هرچه زودتر این اقدام در مورد ترجمه به زبانهای مختلف و توزیع مناسب نه تنها در کشورهای منطقه و جهان اسلام، بلکه در کشورهای خارج از جهان اسلام هم انجام شود. اما در مورد این کتاب، دلم میخواست حاج قاسم سلیمانی، اولین خواننده کتابم بعد از چاپ آن باشد؛ کتابم چاپ شد، اما حاج قاسم دیگر در میان ما نبود؛ هم داغ شهادتش بر دل ماند و هم، حسرت این آرزو. فقط با این یقین، آرامم که شهیدان زندهاند و آگاه. حاج قاسم هم به همراه دیگر شهدایی مانند شهید حججی و سایر شهدای مدافع حَرم، آگاه و شاهد بر به ثمر رسیدن این کتاباند که محوریتش همان زنان و دختران و کودکانی هستند که او و یاران مخلصش، به خاطر نلرزیدن تن و جان و روحشان از ظلم تروریستهای اشغالگر دستنشانده، از دادن سر و دست و جان، ابایی نداشتند.