توسط انتشارات شهید کاظمی؛

چاپ سوم زندگینامه شهید سی‌ساله مدافعان حرم به کتابفروشی‌ها آمد

کتاب «هوا تو دارم» نوشته محمد رسول ملاحسنی درباره زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ سوم رسید.

به گزارش ذاکرنیوز، چاپ سوم کتاب «هوا تو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی به روایت همسرش توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد


مرتضی عبداللهی؛ جوانی باهوش و شجاع که مزین به انواع و اقسام هنرهای رزمی بود. عشق به جبهه و شهدا هم از کودکی در او وجود داشت. وقتی پدرش از حال و هوای دفاع مقدس برایش تعریف می‌کرد، سراپا گوش می‌داد، اما آخرسر با دستش محکم به پایش می‌زد و می‌گفت: «ای کاش من آن موقع بودم.»


برای اینکه بتواند به دفاع از حرم عمه سادات برود، دوره‌های مختلف غواصی، پاراگلایدر و راپل را گذرانده بود، اما هیچ‌کدام از این تخصص‌ها نتوانسته بود راه او را برای دفاع از حرم باز کند. به پدرش متوسل شد.


پدری که خود یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از گردان تخریب‌چی جبهه بود. با این وجود، پدرش تنها کمک کوچکی به او می‌کند که آن هم کارساز نمی‌شود. در نهایت، پدرش تنها راه موفقیت پسرش را مسأله‌ای مطرح می‌کند که آقا مرتضی را به فکر فرو می‌برد.


سردار مصطفی عبداللهی، فرمانده تخریب نیروی دریایی سپاه در زمان دفاع مقدس و پدر شهید مدافع حرم، مرتضی عبداللهی اینچنین از پسرش روایت می‌کند: آقا مرتضی ۹ اسفند ۶۶ به دنیا آمد.


چون زمان تولدش مصادف با شهادت امام جواد (ع) شد، اسم شناسنامه‌اش را «محمد» گذاشتیم. البته از قبل قرار بود که مرتضی صدایش بزنیم. برای همین بعد از تولدش او را مرتضی صدا کردیم. به غیر از مرتضی دو پسر و یک دختر هم دارم. از سال ۶۰ تا ۷۰ در محله نظام‌آباد ساکن بودیم و بعدها به خیابان شهید عباسپور یا توانیر رفتیم.


آقا مرتضی از سال آخر دبیرستان وارد مجموعه «مسجد صفا» و دبیرستان صفا شد. بعد در رشته مهندسی عمران در دانشگاه شاهرود قبول شد و سرانجام با پیگیری‌های زیادش توانست در سال ۹۴ به استخدام سپاه درآید.


مرتضی عبداللهی را از نظر احترام به پدر و مادر کم‌تر کسی در اطراف دیدم. هر کاری از او می‌خواستیم، حتی اگر سخت بود، با محبت و علاقه زیاد برایمان انجام می‌داد.


از آنجایی که آقا مرتضی عبداللهی علاقه زیادی به مادرش داشت، سعی می‌کرد بسیاری از کارهایش را به مادرش نگوید تا ناراحت و دل نگران نشود. با من مشورت می‌کرد. اینکه در کارها او را تشویق کنم برای او مهم بود و خوشحال می‌شد.


کاش جنگ بشود!


در کودکی خیلی با دل و جرأت بود. وقتی از ائمه می‌گفتیم با علاقه گوش می‌داد. برای کمک به دیگران خودش را به خطر می‌انداخت.


وقتی فیلم دفاع مقدسی از تلویزیون می‌دید، انگار برای خودش اتفاق افتاده است. بارها درباره انقلاب صحبت می‌کرد و می‌گفت: «کاش جنگ بشود! من هم به او اعتراض می‌کردم: باباجون! ما خود به خود دنبال جنگ نیستیم. هر چند دشمن زیاد داریم. اما این جمله را از ته دلش می‌گفت؛ چرا که دنبال جهاد فی سبیل الله بود.»


شهید محمد عبداللهی در شامگاه سه‌شنبه ۲۳ آبان ماه در دیرالزور سوریه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید.


او قبلاً در وصیتی مزارش را مشخص کرده بود و نمی‌خواست سنگ مزار داشته باشد و می‌گفت: به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمی‌خواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم. مزار این شهید پاسدار دفاع حرم در قطعه ۲۶، ردیف ۷۹ میعادگاه عاشقان ایثار و شهادت است.


در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:


«به ورودی خانه خودمان که رسیدم نگاهم به دمپایی‌های مرتضی افتاد که همیشه دم در بود، ناخودآگاه نشستم و دمپایی را دست گرفتم، اشک امانم نمی‌داد، در دلم درد بزرگی داشت جوانه می‌زد، دردی به سنگینی این غم که دیگر صاحب این دمپایی‌ها به این خانه سر نخواهد زد.


کف دمپایی را بوسیدم و به صورتم کشیدم، دوست داشتم خاک کف پای فدایی حضرت زینب روی صورتم شهادت بدهد که من اگر اختیار داشتم هیچ وقت بدون مرتضی به این خانه برنمی گشتم.


به زور کلید انداختم و وارد خانه شدم، خانه‌ای که همه جایش بوی مرتضی می داد…»


چاپ سوم از تازه‌ترین اثر نویسنده کتاب «یادت باشد»؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی به روایت همسر به قلم محمد رسول ملاحسنی در قطع رقعی و ۳۰۴ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار