نبرد با پسا حقیقت در مذاکره غیر مستقیم

پساحقیقت از پیشاحقیقت ارتزاق می‌کند و نباید ارزیابی تیم دشمن از ما جوری باشد که ما را آماده پذیرش واقعیت تحمیلی خود ببیند.
- اخبار حوزه امام و رهبری -

به گزارش سایت خبری تحلیلی ذاکرنیوز به نقل از گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، جعفر علیان نژاد در یادداشتی با عنوان «نبرد با پساحقیقت در مذاکره غیرمستقیم» نوشت: مذاکره غیرمستقیم، چگونه می‌تواند هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه باشد؟ پاسخ به این پرسش سخت و پیچیده، به نوع رویکرد تیم مذاکره‌کننده ایرانی در مسقط مربوط می‌شود. «رویکرد نبرد با پساحقیقت در مذاکره غیرمستقیم»

تقریباً بیش از 15 سال است که محققین و متفکرین فلسفه رسانه در ایالات متحده نسبت به خیزش جریانی عمومی در این کشور هشدار داده‌اند که ضد ساختار سلسله‌مراتبی و مهندسی اخبار از بالا به پایین عمل می‌کند.

این هشدار که به بیان مارتین گوری در کتاب خیزش عموم، ناشی از پیامدها یا اقتضائات شبکه‌های اجتماعی دیجیتال است، مخاطبان را از مصرف‌کنندگان منفعل اخبار و اطلاعات تبدیل به جویندگان معنا و هویت کرده است. این تغییر منجر به تردید عموم در خصوص بنگاه‌های اصلی تولید خبر، نظیر رسانه‌های رسمی و روزنامه‌های اصلی شده است و موجب شده آنها احساس خود را مناط و معیار صحت خبر بدانند و بدلیل امکان اشتراک گذاری نظر خود در این شبکه‌ها، اصل خبر را به آنچه خود می‌پسندند تغییر دهند و در اختیار دیگران قرار دهند.

این موضوع که نوعی امکان عمومی ساخت خبر است تحت عنوان پدیده اخبار جعلی معروف شده است. مارتین گوری در کتاب خیزش عموم و لی‌مک‌اینتایر در کتاب پساحقیقت، هر کدام با استدلال‌هایی مشابه ظهور ترامپ را نتیجه و حاصل بوجود آمدن بستر اخبار جعلی در سال 2016 می‌دانند.

با آمدن ترامپ این فضا شدت یافت، و او که خود ساخته چنین بستری است به نحوی غریزی سیاست آمریکا و اجتماع مردم این کشور را وارد عصرپساحقیقت کرد. از آن سال تا کنون آثار بسیاری به این تغییر اساسی پرداخته است.

پساحقیقت نیروی خود را از باور عموم می‌گیرد نه حقیقت یا واقعیت بیرونی. ترامپ به یک معنا مواضع و سیاست‌های خود را با تأیید آنچه مردم دوست باور کنند، جعل می‌کند. او توانسته به این طریق اصول سنتی پروپاگاندا را با توزیع اخبار جعلی پیاده سازی کند.

استنلی یکی از کسانی است که در خصوص شیوه‌های پروپاگاندای ترامپ کار کرده است و هشدار داده ترامپ با استفاده از فنون کلاسیک پروپاگاندا نظیر تحریک احساسات، تحقیر منتقدان، سپر بلاشدن، ایجاد شکاف و جعل، به سمت سیاست‌های سلطه‌گرایانه سوق پیدا کرده است. وی می‌نویسد، هدف پروپاگاندا قبولاندن درستی حرفتان به دیگران نیست، بلکه نشان دادن سلطه‌تان به واقعیت است. وقتی رهبری سیاسی واقعاً قدرتمند باشد، می‌تواند واقعیت را نادیده بگیرد.

استنلی با بهره‌گیری از اندیشه هانا‌آرنت نتیجه می‌گیرد: بهترین سوژه‌های حاکمیت تمامیت‌خواه، نازی‌ها یا کمونیست‌های متعصب نیستند، مردمی هستند که دیگر برایشان فرقی بین واقعیت و افسانه و یا درست و غلط وجود ندارد.

ترامپ با موج‌سواری روی چنین بستری است که شیوه ممتاز خویش را دنبال کرده است. مک اینتایر تحلیل کرده ترامپ با یادگیری از جوزف گوبلز وزیر پروپاگاندای هیتلر فهمیده است، اگر افرادی که به بازی گرفته می‌شوند، مطمئن باشند که کارهایشان به اراده آزاده خودشان است، پروپاگاندا بهترین اثرگذاری را خواهد داشت.

*ترامپ بر این مبنا راهکار خویش را در هفت مرحله پیاده می‌کند.*

*1.* پرسش‌هایی را درباره موضوعی عجیب با این مضمون که «مردم می‌گویند» یا «در روزنامه خوانده‌ام که» مثلاً اوباما متولد ایالات متحده نیست بیان می‌کند.

*2.* مستنداتی به افراد ارائه می‌کند برایش سندیتی ندارد، چون اصلاً سندی وجود ندارد.

*3.* مطبوعات به علت سوگیری هایشان اعتماد ناپذیر معرفی می‌شوند.

*4.* این کار باعث تشکیک مردم نسبت به دقیق بودن چیزهایی می‌شود که از مطبوعات می‌شنوند یا دست کم به این نتیجه می‌رسند که این موضوع پرمجادله است.

*5.* مردمی که دچار تردید می‌شوند، راحت‌تر در ایدئولوژی خودشان باقی می‌مانند و با انتخاب باوری که با مفاهیم پیش انگاشته‌شان(آنچه از قبل دوست دارند)، تسلیم سوگیری تاییدی می‌شوند.

*6.* این فضا مستعد گسترش اخبار جعلی می‌شود.

*7.* به این ترتیب مردم حرف‌های شما را باور می‌کنند چون شما گفته‌اید. این باور می‌تواند قبیله‌ای باشد. باور کردن چیزهایی که خودشان می‌خواهند باور کنند کار چندان سختی نخواهد بود، به این شرط که کسی این چیزها را بگوید که از دید مردم پشتیبانشان‌ است و هیچ دلیل محکم مغایری این حرفها را به چالش نکشد، حتی اگر دلایلی وجود داشته باشد.

*چگونه هوشیار باشیم؟*
با این تفاسیر فلسفه هوشیاری معلوم می‌شود. هوشیاری به تکنیک‌های پساحقیقی سیاسی. اینکه بدانیم اخبار جعلی ما را سردرگم می‌کنند و این موجب می‌شود به اعتبار هر منبعی تردید کنیم و از سردرگمی در اینکه چه را باور کنیم، بلافاصله بهره‌برداری سیاسی می‌شود.

پس از این مرحله است که پروپاگاندا روی می‌دهد، زمانی که دیگر مهم نیست باور کنیم یا نکنیم، زیرا باور کرده‌ایم قدرت دست کیست.

اقتضای هوشیاری، فهم حاضر و بالفعل از قدرت واقعی و حقیقی خویش در مقابله با تکنیک‌های سلطه به واقعیت دشمن است. نباید بگذاریم واقعیت توانایی‌هایمان نادیده گرفته شود و یا خرد و کوچک تصویر شود.

*چگونه عقلانی باشیم؟*
مارکوس یکی از کسانی است که در روزنامه گاردین مصاحبه عجیب و مهم روزهای نخست ریاست‌جمهوری ترامپ در دوره اول را با مجله تایمز تحلیل کرده است. او می‌نویسد: گفته‌های ترامپ همچون بده بستان است، هیچ ارزش مستقلی برای حقیقت قائل نمی‌شود. ارزش گفته‌ها بر اساس اثراتش سنجیده می‌شود. از نظر ترامپ حرفی که به او نزدیکتر باشد ارزشمند است و گرنه ارزشی ندارد. مارکوس ادامه می‌دهد مسأله این نیست که ترامپ از پذیرش واقعیت امتناع می‌ورزد، بلکه می‌خواهد واقعیت را تسلیم اراده خود کند. در مقابل این مهارت پساحقیقتی باید عاقلانه با هر تلاشی برای مغشوش کردن مسائل واقعی مبارزه کنیم و باورهای اشتباه را به چالش بکشیم، پیش از آنکه مجال یابند شدت بگیرند. *باید بدانیم شاید صدای آن‌طرفی‌ها بلند باشد، ولی در اختیار داشتن حقیقت چیزی قدرت‌مند است.*

*چگونه شرافتمندانه رفتار کنیم؟*
مارکوس به درستی یکی از مهم‌ترین شیوه‌های مبارزه با پساحقیقت را مبارزه با آن در درون خودمان می‌داند. شاید شناسایی حقیقتی که دیگران نمی‌خواهند ببینند راحت باشد، اما اقتضای شرافت و عزت آن است که ببینیم چقدر آمادگی شناخت حقیقت را در نزد خود داریم. باید دریابیم چقدر تحت تاثیر پیش انگاشته‌های ناشی از اخبار جعلی یا پساحقیقی هستیم. پساحقیقت از پیشاحقیقت ارتزاق می‌کند و *نباید ارزیابی تیم دشمن از ما جوری باشد که ما را آماده پذیرش واقعیت تحمیلی خود ببیند.* اقتضای شرافت، ایمان قلبی و محکم به داشته‌هاست، نباید بگذاریم ما را با نداشته‌های وهمی و خیالی تهدید کنند. در دنیایی که کسانی می‌کوشند چشم‌هایمان را ببندند، خودمان باید تصمیم بگیریم چطور به دنیا واکنش نشان دهیم. حقیقت مهم است بستگی به خودمان دارد که آن را شرافتمندانه و به موقع دریابیم یا خیر.

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار