به گزارش پایگاه خبری ذاکرنیوز، دومین نشست از سلسله نشستهای «راه گفتوگو» حول موضوع «رسانههای فارسیزبان خارج از کشور» دیروز یکشنبه اول آبان در مؤسسه اطلاعات برگزار شد. در این نشست، مجید تفرشی و سعید آجرلو به عنوان کارشناس حضور داشتند و مدیریت نشست را محمد خدادی بر عهده داشت.
در ابتدای نشست، خدادی گفت: واقعیت این است که امروز جریان رسانههای فارسیزبان خارج از کشور در برابر تحولات داخلی قرار گرفتهاند. این رسانهها تا چه اندازه با هدف اطلاعرسانی به ایرانیها شکل گرفتهاند و تا چه اندازه تأمینکننده اهداف سرمایهگذاران دولتهای خود هستند؟
تفرشی سپس صحبتهای خود را با اشاره به مقوله ارتباط رسانه با دیپلماسی عمومی آغاز کرد و گفت: رسانههایی که با مخاطب برونمرزی طرف است اهدافی دارد که جنس آنها با رسانههای داخلی فرق دارد و البته در جاهایی همپوشانی هم دارد. مهمترین وجهی که یک رسانه در طول زمان باید به دست بیاورد، مسئله جلب اعتماد و کسب اعتبار است. وقتی رسانهای اعتبار و اعتماد نداشته باشد، ضریب نفوذ خود را از دست میدهد. مثالش BBCفارسی است که در سال ۱۹۴۰ تأسیس شد و حدود ۸۲ سال است که در شاخههای مختلف رادیویی و تلویزیونی فعالیت میکند. اگر امروز میبینیم که برخلاف قواعد BBC بیطرفی را کنار گذاشته و تبدیل شدهاست به یک کنشگر سیاسی، به این دلیل است که در طول سالهای متوالی در حوزه ایران و خاورمیانه توانسته اعتماد را جلب کند و بعد وارد این دست مسائل بشود. به تعبیر خود مدیران این رسانه، ما ۹۹ خبر را راستِ راستِ راست میگوئیم که در دروغ صدممان کسی هیچ شکی نکند.
او ادامه داد: وقتی ما در رسانههای داخلی این تردید را پیدا کردیم که رسانههایمان راست نمیگویند طبیعتاً وقتی هم که راست بگویند مورد تردید قرار میگیرد. بنابراین وقتی که ایرنا تبدیل شد به یک بازیگر سیاسی در فضای جناحی داخل ایران، در زمانی که خبر مهم دستگیری صدام را به عنوان اولین رسانه درج میکند، هیچ کس باور نمیکند. برای این که قبلاً این اعتمادسازی را انجام نداده است. بنابراین با جنسی مواجه هستید که نیاز به پشتیبانی مالی و تدارکاتی دارد و در یک راهبرد باید بتوانید باورپذیری ایجاد کنید. اگر نداشته باشید پول و سازمان و امکانات باشد، باز هم نمیتوانید کار رسانهای مؤثر کنید.
* از رسانهها چه حکومتی و چه غیرحکومتی را خلع اعتبار و خلع احترام کردهایم
او تصریح کرد: ما بعد از جنگ به تدریج رسانههای خودمان چه حکومتی و چه غیرحکومتی را خلع اعتبار و خلع احترام در میان مردم کردهایم. نمیتوانیم توقع داشته باشیم وقتی رسانه داخلی را این طور بیاعتبار کردهایم، رسانههای خارجی مخاطب بیشتری پیدا نکنند.
بسیاری از دوستان من از چپ افراطی تا راست ارتجاعی میگویند ما سالهاست تلویزیون ایران را نمیبینیم و رسانههای داخلی را نمیخوانیم. من دیدم که اتفاقاً بسیاری از مسائل روز راهبردی کشور در روزنامههای ایران درج میشود اما متأسفانه بلایی بر سر روزنامههای ایران آمده که علاوه بر ورشکستی مالی اقبال عمومی به روزنامههای ایران به حداقل رسیده است.او افزود: بسیاری از دوستان من از چپ افراطی تا راست ارتجاعی میگویند ما سالهاست تلویزیون ایران را نمیبینیم و رسانههای داخلی را نمیخوانیم. من دیدم که اتفاقاً بسیاری از مسائل روز راهبردی کشور در روزنامههای ایران درج میشود اما متأسفانه بلایی بر سر روزنامههای ایران آمده که علاوه بر ورشکستی مالی اقبال عمومی به روزنامههای ایران به حداقل رسیده است. نکته دیگر این که ظرف این ۵ هفته از وقایع داخلی ایران میگذرد، رسانههای فارسیزبان خارجی هم بخشهای بازخوانی رسانههای داخلی ایران و روزنامهها را کنار گذاشتهاند چون دوست ندارند صدای داخل شنیده شود. بعد در این بازی نابرابر شرایطی را ایجاد میکنید که جا را برای آنهایی که خواستار بهبود وضع ایران نیستند باز میکند.
تفرشی گفت: من با بسیاری از رسانههای خارجی همکاری داشتهام اگرچه کارمندشان نبودم. بر این اساس میتوانم این حق را به خودم بدهم که آنها را مقایسه کنم. دو مثال میزنم از تجربه خودم با ایرنا و پرستیوی که خیلی رسانههای مهمی هستند. من از سال ۲۰۰۰ تا مدتی با ایرنا همکاری داشتم. قبل از دولت آقای هاشمی ایرنا یک خبرگزاری انحصاری دولت بود که چون رقیبی نداشت، امکانات منحصربه فردی هم در اختیار آن بود. از زمان آقای هاشمی تبدیل شد به رسانه حکومتی که وارد دعواهای سیاسی و جناحی شد و البته امکاناتش هم گسترش یافت. روز به روز دفاترش در دنیا افزوده میشد. در نتیجه این افزایش کمی و کیفی، ایرنا را به ضریب نفوذ رسانهای ایران در دنیا بدل شد. در زمان آقای خاتمی این روند ادامه پیدا کرد اما باز هم سیاسیتر شد و بخشی از کسانی که به دفاتر ایرنا خارجی از کشور اعزام میشدند، برکشیده دولت آقای خاتمی بودند و به عنوان مژدگانی و پاداش به آن دفاتر میرفتند. بنابراین ایرنا تبدیل شد به یک مرکز بزرگ تشریفاتی که روزبهروز امکاناتش هم کمتر میشد. البته یک ویژگی مهم در این دوره داشت که بعداً به مرور کم شد.
* دفاتر ایرنا در لندن تبدیل شدهاند به خانههای متروکه مخروبه
تفرشی با ذکر خاطرهای ادامه داد: سال ۱۳۸۴ در جلسهای در دانشگاهی در لندن، نفر دوم سفارت اسرائیل و مسئول دیپلماسی عمومی سفارت و ضمناً افسر شینبث به عنوان سخنران از سوی دانشجویان یهودی دعوت شده بود. او گفت که ما ۸ سال در دولت آقای خاتمی، مشکلاتی داشتیم و دپارتمانی ایجاد کردیم برای پیدا کردن نقاط ضعف ایران و خواندن بین سطور صحبتهای مسئولان ایرانی برای تحت فشار قرار دادن آنها در مجامع بینالمللی اما بعد از آقای احمدینژاد آن را تعطیل کردیم چون نیازی به این دپارتمان نبود چون خودش آشکارا به ما امتیاز میداد. طبیعتاً بخشی از این مسئولیت در زمان آقای خاتمی، توسط ایرنا انجام میشد اما در زمان آقای احمدینژاد پول بود اما دیگر درایت نبود و عملاً کار رسانهای تبدیل شد به کار سیاسی غیرحرفهای و درگیری و فحاشی به رسانههای دیگر. از زمان آقای روحانی با مراوداتی که با مدیران ایرنا داشتم به این نتیجه رسیدم که دفاتر ایرنا در لندن تبدیل شدهاند به خانههای متروکه مخروبه و ایرنا الان تبدیل شده است به یک رسانه درجه چندم داخلی و در عرصه جهانی که درجه هزارم هم نیست.
پرستیوی در ابتدایی که تشکیل شد «صدای بیصدایان» در جهان بود و در دنیا صدا کرد. خواهر زن تونی بلر مجری پرستیوی بود، نماینده مجلس انگلیس مجری برنامه خود من بود. یکی از رهبران معترض حزب کارگر در آن برنامه داشت. شهردار لندن هم مجری یکی دیگر از آن برنامهها بود. در واقع یک زمانی ایرنا و پرستیوی تیتر اول رسانههای دنیا بودند.او ادامه داد: پرستیوی در ابتدایی که تشکیل شد «صدای بیصدایان» در جهان بود و در دنیا صدا کرد. خواهر زن تونی بلر مجری پرستیوی بود، نماینده مجلس انگلیس مجری برنامه خود من بود. یکی از رهبران معترض حزب کارگر در آن برنامه داشت. شهردار لندن هم مجری یکی دیگر از آن برنامهها بود. در واقع یک زمانی ایرنا و پرستیوی تیتر اول رسانههای دنیا بودند. بلایی که در سال ۸۸ سر پرستیوی آمد و استفاده ابزاری و تبلیغاتی از آن شد که به نظر من از ۸۴ شروع شد، اما در سال ۸۸ تصمیم گرفته شد که در دعواهای جناحی از پرستیوی استفاده شود. شخصی را که بارها و بارها برای پرستیوی فیلم ساخته بود و با این رسانه و وزارت اطلاعات همکاری داشت و سازمان مجاهدین خلق علیه او پرونده حقوقی ارائه داده بود، به تلویزیون آوردند و اعترافات او را پخش کردند و در نتیجه پرستیوی از شبکه کابلی لندن حذف شد و نزول آن را به دست خودمان شروع کردیم. الان در لندن یک دفتر سه در چهار دارد با دو کارمند که اموالش را هم حراج کرده و فروختهاند و بهترین کاری که میتوانند بکنند این است که زودتر تعطیلش کنند چون وجودش الان بیشتر ضرر است. ما به دست خودمان این رسانه را که بینالمللی شده بود، نابود کردیم.
تفرشی افزود: درست است که رقابت با رسانههای خارجی دشوار است اما ما بختهایی داشتیم که با آنها رقابت کنیم اما خودمان آنها را سوزاندیم. ما مواجه هستیم با یک جنگ رسانهای که روزگاری، پول و درایتش را داشتیم اما الان نه پول داریم و نه درایت راهبردی و نه اصلاً توانش را داریم که وارد بازیای شویم که رسانههای دیگری در آن جای ما را گرفتهاند.
* دستکاری واقعیت، خطرناک است
سپس آجرلو در پاسخ به این سوال که کارکرد رسانههای فارسیزبان خارج از کشور چیست گفت: رسانههای خارج کشور درون شکاف دولت و ملت، زیست میکنند. طبیعتاً اقتصاد سیاسی بر رابطه میان دولت و ملت در ایران تأثیر گذاشت. رشد اقتصادی در کشور ظرف ده سال اخیر صفر بوده است. فارغ از این که چه کسی دولت را در دست دارد، کلاً نهاد دولت در ایران تضعیف شده چون اقتصاد آن مبتنی بر نفت بوده است. در این ۴ دهه مخصوصاً بعد از جنگ، فرصتش بود که وابستگی ایران به نفت کم شود اما هر بار به هر دلیل نشد. رسانههای خارجی در این شکاف وارد شدند و برخی از آنها مثل BBC به صورت فرایندی و با صبر و حوصله و برخی دیگر مانند ایراناینترنشنال کاملاً پروژهای جلو آمدهاند.
او افزود: در سطح دیگر، پروژههای مداخله امنیتی-سیاسی در ایران است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. بخش دیگر هم عوامل داخلی است. به میزان پیچیده شدن جامعه، حکومت و وضعیت بینالملل، رسانههای خارجی هم پیچیدهتر شدهاند. به صورت موازی اتفاق دیگری هم تحت عنوان بحران نمایندگی رخ داده است. چالش نمایندگی در سیاست از سال ۹۸ شروع شد و ادامه پیدا کرده است. این چالش به این معناست که رابطه میان نمایندگان سیاسی با گروههای اجتماعی، قطع شده است. این مسئله در سطح جریان اصلاحطلب و اصولگرایی اتفاق افتاده و بعد خود را در رسانهها نشان داده است. اگر رسانههای داخلی را مرور کنید آنقدرها بد نیستند بلکه چالش ما، اعتماد و اعتبار و سرمایه اجتماعی است که ریشهاش در همان شکاف دولت ملت است.
او درباره عملکرد رسانههای خارجی در وقایع اخیر گفت: آنها وضعیت ایران را در وضعیت انقلابی قرار دادهاند. یعنی توصیفی که از واقعیت ارائه دادهاند یک ایران در شرایط انقلابی است. میگویند «رئالیتی» به «مدیالیتی» تغییر کرده که ترکیب مدیا و رئالیتی است به این معنا که واقعیت به رسانه آغشته شده است. در واقع واقعیت دستکاری میشود به این صورت که انگار واقعیت آن چیزی است که رسانه میگوید. به این ترتیب میبینید آن چیزی که در خیابان میگذرد با آن چه در رسانه جلوه میکند، انطباق ندارد. یک سمت آن، این است که بگویید هیچ دلخوری و مطالبهای وجود ندارد و سمت دیگرش این است که شرایط را با بزرگنمایی جلوه دهید. این دستکاری، خطرناک است.
* رسانههای فارسیزبان خارجی فقط بازتابدهنده ناآرامی نیستند بلکه بخشی از ناآرامیاند
او ادامه داد: رسانههای فارسیزبان خارجی امروز بازتابدهنده ناآرامی نیستند بلکه بخشی از ناآرامی و ساماندهنده به آن هستند. بر این مبنا آنها خشونت و رادیکالیسم را تشویق و ترویج میکنند تا مردم را مقابل مردم قرار دهند. بنابراین پدیده بازنمایی رسانه بسیار مهم است.
دوست روزنامهنگار دیگری نقل میکرد که در دهه ۶۰ گروهی از روزنامهنگاران را به اردویی بردند و در آن یک هفته داشتند تلاش میکردند به آنها ثابت کنند که اساساً امکان انتقال رایگان تصاویر ماهوارهای به صورت خانگی وجود ندارد و نباید آن را جدی بگیرید! ماجرا این است که جاده رسانه پیچیده اما ذهن برخی مسئولان رسانهای ما نپیچیده استخدادی در ابتدای بخش دوم نشست گفت: ما انتخاب و حق انتخاب را از مخاطب گرفتیم و برایمان هم مهم نیست او چه قضاوتی دارد. این اشتباه ماست اما به نظر میآید میان رسانههای خارجی هم به نوعی تقسیم کار صورت گرفته است. تشکیک، القا، تحریک، شبهه و شایعه از جمله ابزارهایی است که به سرعت این رسانهها در هر واقعهای از آن بهره میبرند. به سختی میشود اسم اینها را رسانه گذاشت. چه شد که این رسانهها به این جا رسیدند؟
تفرشی در پاسخ گفت: زمانی در سازمان اسناد ملی کار میکردم و خیلی به مسئولین آن اصرار داشتم که ما نشریات و مطبوعات خارجی لازم داریم. او هم با منت، برخی از این نشریات که بیربط هم بودند را وارد کردند اما مثلاً ساندیتایمز را آن مسئول بینالملل توی کشویش میگذاشت و بنابهدرخواست میداد نگاهی میکردیم و دوباره برمیگرداندیم. سالها گذشت من به انگلستان رفتم. یک روز تماس گرفتم با دوستم کاوه بیات و گفتم امروز ساندیتایمز یک گزارش درباره ایل قشقایی چاپ کرده و باید چه کار کنیم؛ او گفت صبح آن را خواندم! این تفاوت این دو نفر و دو رویکرد است. دوست روزنامهنگار دیگری نقل میکرد که در دهه ۶۰ گروهی از روزنامهنگاران را به اردویی بردند و در آن یک هفته داشتند تلاش میکردند به آنها ثابت کنند که اساساً امکان انتقال رایگان تصاویر ماهوارهای به صورت خانگی وجود ندارد و نباید آن را جدی بگیرید! ماجرا این است که جاده رسانه پیچیده اما ذهن برخی مسئولان رسانهای ما نپیچیده است. یعنی فکر میکنند مردم همچنان محکوم و مجبورند حرف ما را گوش کنند و هر کدامشان هم که این کار را نکند مغرض و معاند است. اما واقعیت چیز دیگری است.
* ارتباط مستقیم و فیزیکی خارجیها با داخل کشور را در همه سطوح قطع کردهایم
او ادامه داد: ما در دیپلماسی عمومی چهار لایه داریم: لایه تأثیرگذاری روی سیاستورزان کشور هدف، لایه تأثیرگذاری روی نخبگان جامعه هدف، لایه تأثیرگذاری روی رسانههای جامعه هدف و لایه تأثیرگذاری روی افکار عمومی جامعه هدف. تجربه شخصی جالب من این است که هر زمان حرف شاذ و عجیبی درباره ایران شنیدهام از کسانی بوده است که ارتباط مستقیم و فیزیکی با ایران نداشتهاند. اما ما بعد از جنگ پای سیاستورزان خارجی را به دلایل عمدتاً نامعقول قطع کردیم، نخبگان دانشگاهی را هم با انگ جاسوسی، راندیم و بعد فقط به کسانی تریبون دادیم که آنها را یارکشی کرده بودیم و قرار بود بگویند ایران خوب است و به آمریکا فحش بدهند. توریسم هم ضعیف شد و مردم عادی هم امکان ارتباط مستقیم با ایران نداشتند. بنابراین رسانههای خارجی مجبور شدند اطلاعات را از منابع نزدیکتر دریافت کنند که با ما مشکل دارند و سازمان مجاهدین خلق این منبع شد. از همین جاست که سازمان مجاهدین در وقایع آبان ۹۸ میگوید ۱۵۰۰ نفر کشته شدهاند و رویترز، آن خبر را پردازش میکند و در جهان تبدیل به خبر قطعی میشود. یا ترامپ حرفی از یک نماینده مجلس ایران را توئیت میکند و تبدیل به فکت قطعی میشود. این بازیای است که ما در آن عقب افتادهایم.
هر زمان حرف شاذ و عجیبی درباره ایران شنیدهام از کسانی بوده است که ارتباط مستقیم و فیزیکی با ایران نداشتهاند. اما ما بعد از جنگ پای سیاستورزان خارجی را به دلایل عمدتاً نامعقول قطع کردیم، نخبگان دانشگاهی را هم با انگ جاسوسی، راندیم و بعد فقط به کسانی تریبون دادیم که آنها را یارکشی کرده بودیم و قرار بود بگویند ایران خوب است و به آمریکا فحش بدهنداو افزود: نتیجه این اتفاقات این میشود که در شورشهای اخیر، آدمهایی که مطالبات دارند به خیابان میآیند اما با پول سازمانی که بیشترین میزان دریافت بودجه از رقبا و دشمنان ایران را داشته است، هدایت و راهبری میشوند. و آن وقت ما نه میتوانیم مطالبات مردم را نادیده بگیریم و نه دخالت خارجی را. چرا؟ چون در فضای جهانی جایی برای خودمان باز نکردهایم. الان در آمازون یا کتابخانه مرکزی آمریکا یا انگلستان سرچ کنید ببینید حتی یک کتاب هم درباره جنگ ایران در آنها وجود ندارد. ما انبوهی کتاب در داخل چاپ کردهایم که هیچ کدام به کتابخانههای خارجی راه نیافتهاند و تاریخ جنگ ما را، آمریکاییها، ترکها و صهیونیستها دارند روایت میکنند. از طرفی در داخل کشور جلوی امثال حسین علایی را هم میگیریم و فکر میکنیم که پیروز شدهایم در حالی که خارج را کلاً از دست دادهایم. تصورمان این است که دنیا، دنیای مرام و معرفت و اخلاق است و حق با ماست و حق هم همیشه پیروز است. ما در دنیا تنها ماندهایم و بخشی از این تنهایی، خودخواسته و از سر ضعف ماست.
* فرصتهای رسانهایمان را در خارج مرزها سوزاندهایم
تفرشی با ذکر مثالی افزود: حتی مواردی هم فرصت هست از دست دادهایم. یک خبرنگار حرفهای اکونومیست در دورهای، تنها خبرنگاری بود که به روایت دقیق و مستند و مستدل از وضعیت ایران در ارتباط نزدیک با کشور و مسئولین میپرداخت اما او را هم احضار کردند و یک بار چند هفته در اتاقش در هتل حبس بود و آن قدر اذیتش کردند که رفت و تبدیل به ناراضی شد. باید بدانیم که رسانههای دنیا یارکشی میکنند و ما هم به این یارکشی نیاز داریم. ما در اندیشکدهها و دانشگاهها هم جایی نداریم. خبرنگار ایرنا هم امروز در لندن فقط صورت جلسهنویسی میکند. حضور رسانهای ایران در جهان نه تنها صفر بلکه زیر صفر است.
او گفت: سال ۸۷ تونی بلر نطقی کرد و در آن گفت ما با ایران و سوریه مناقشات زیادی داریم اما نمیتوانیم آنها را از معادلات خاورمیانه حذف کنیم و هر کاری هم که بخواهیم انجام دهیم باید این دو را طرف مذاکره بدانیم. معمولاً این نطقها را چند ساعت بل برای رسانهها میفرستند تا خبری شود. همزمان با آن آقای کاپتین که خبرنگار جاافتاده و مهمی در دیلیتلگراف و البته به شدت ضد ایران است، نوشت که ایران تا چند سال دیگر پایگاه القاعده میشود و احمدینژاد هم بنلادن بعدی است. ایران یک هفته بعد پاسخ داد اما حرف او نقل شد. من رفتم تمام منابع گزارش او را بررسی کردم، همه آنها منابع غیرقابل ردیابی بودند به جز یکی که سازمان مجاهدین خلق بود. این آدم در کثیفترین گعدهها اعتبار دارد و منبع قرار میگیرد و به تازگی کتابش هم در ایران چاپ شده است.
* ضعف ما اعتبار را به سازمان مجاهدین برگرداند
او ادامه داد: ما هیچ کجا نیستیم اما توقع داریم جنگ رسانهای را برنده شویم. حتی زمانی که پرستیوی و ایرنا فعال بودند یکی از مسئولینشان میگفت ما در دفتر نشستهایم و تیلهبازی میکنیم چه رسد به حالا که فعال نیستند! نتیجه همه اینها این میشود که سازمان مجاهدین خلق که روزی بیاعتبار و منزوی شده بود حالا دوباره در سطح رسانه و حتی کف خیابان فعال شده است. ما فرصت مشارکت و مطالبه را از جوانان نه تنها جوانان ضدانقلاب که حتی جوانان حزبالهی هم گرفتهایم و نتیجه این که بیاعتمادی ایجاد شده است.
از یک دورهای آن چنان وضعیت را برای خانوادههای این خبرنگاران BBC در ایران سخت کردند که آن آدمها علیه ایران تند شدند و کاملاً به دلایل شخصی علیه ایران شمشیر کشیدنداو گفت: وقتی با تغییر رویکرد BBC مواجه میشوید باید تحقیق کنید که علتش چیست. دولت انگلیس و BBC همیشه اختلاف نظرهایی داشتهاند ولی همیشه بر آن نظارت کلان داشته چون بودجهاش از آنجا تأمین میشود. در این وضعیت برخی خبرنگارانی در BBC بودند که نظراتشان مؤثر بوده در سطح مدیران، و حتی ادیتورها. همه میدانستند که ایران در BBC نفوذی دارد و حتی خود حکومت ایران هم این را میگفت اما چون مسئله قابل اثباتی نبود، هیچ وقت پیگیری نمیشد. اما از یک دورهای آن چنان وضعیت را برای خانوادههای این افراد در ایران سخت کردند که آن آدمها در BBC علیه ایران تند شدند و کاملاً به دلایل شخصی علیه ایران شمشیر کشیدند. نتیجه این که امروز سازمان نظارت انگلستان برخلاف قواعد رسانهای خود، دخالت در رفتار BBC را نادیده گرفته و قانون ضد خونت را درباره او در ارتباط با ایران اجرا نمیکند و این که در بحثها حتماً باید دو طرف مخالف حضور داشته باشند هم در BBC رعایت نمیشود. بنابراین در این مورد هم هر دو طرف اشتباه کردهاند. باید بدانیم که صرفهجویی در گفتن حقیقت به نفع ایران نیست.
* تقلیل دادن مشکلات به سطح رسانه خطرناک است
آجرلو در بخش دوم صحبتهایش گفت: در انقلاب شوروی، بحثی وجود دارد به اسم انقلابیون حرفهای که انقلاب بدون آنها رخ نمیدهد. به نظر من رسانههای فارسیزبان خارج کشور در وقایع اخیر همین نقش را بر عهده داشتند. به علاوه که اپوزیسیون شکل اولیه خود را از دست داده و خصوصاً بعد از ترامپ یک رفتار لمپنی پیدا کرده است. مسئله دیگر تعامل این رسانهها با شبکههای اجتماعی است که آنها درواقع توزیعکننده محتوای رسمی و فیک این رسانهها هستند و آن را تسریع میکنند. این شبکهها مظهر از خود بیگانگی جامعهاند و آگاهی کاذب را مبتنی بر نیاز کاذب تولید میکنند و در زمانه کاهش تأثیر رسانههای رسمی در کشور بیشترین نقش را بر عهده گرفتهاند. بدین ترتیب مرجعیت رسانهای از بین رفته و زمین رقابت هم عوض شده است و نمیتوانیم توقع داشته باشیم در زمینی که به آن وارد نشدهایم، برنده رقابت باشیم.
او در ادامه افزود: ما نمیتوانیم تمام مسئولیت نهادهای مختلف را به دوش رسانه بیندازیم و تقلیل دادن همه مشکلات به سطح رسانه خطرناک است. کجکارکردیهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تنها با ابزار رسانه قابل حل نیستند. پاسخ رابطه دولت و ملت از رسانه نمیگذرد بلکه از کارآمدی میگذرد. همان چیزی که مسئله سیاست به معنای تدبیر امور مردم است. رسانه باید با بحران آب، محیط زیست، تورم، اشتغال و بسیاری دیگر از بحرانهای مدیرتی ایران چه کار کند؟
* مشکل صداوسیما، مدیران بیکیفیت است
ما نمیتوانیم تمام مسئولیت نهادهای مختلف را به دوش رسانه بیندازیم و تقلیل دادن همه مشکلات به سطح رسانه خطرناک است. کجکارکردیهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تنها با ابزار رسانه قابل حل نیستند. پاسخ رابطه دولت و ملت از رسانه نمیگذرد بلکه از کارآمدی میگذرد.او ادامه داد: یکی از مهمترین مسائل ما درباره رسانه، صداوسیماست که در دهه اخیر افت شدید مخاطب داشته است. با مدیریت جدید، آیا بروکراسی آن کمتر شده است؟ نشده است. آیا درآمدهایش کم شده است؟ به اندازه سایر بخشها نه. اما کیفیت محتوای آن بسیار نازل شده. صداوسیما امروز به بحران تأمین سرگرمی مبتلاست و پلتفرمهای ویاودی از او جلو افتادهاند. به عقیده من بخش مهمی از این مسائل به نزول کیفیت آدمهای برمیگردد که در دهه اخیر در صداوسیما پست گرفتهاند و مدیر شدهاند. نتیجه این که اولین واکنش آنها در برابر وقایع کشور، سکوت است و بروکراسی عظیم صداوسیما این مدیران را مشغول کرده است.
* دهههشتادیها رفتار تودهای دارند
او گفت: شکاف بین نسلی مسئله مهم دیگر ماست. اگر فرزندان دهه ۶۰ با کتابهای مطهری و شریعتی بزرگ شدند و دست کم برای پرستیژ این چیزها را میخواندند بچههای دهه هشتاد فرزندان نسل شبکههای اجتماعی هستند. البته من مخالفم که دهه هشتادیها را فقط همینهایی بدانیم که به خیابان آمدهاند. من در اربعین خیل عظیمی از آنها را دیدم و دستکاری واقعیت در هیچ یک از دو طرف نباید اتفاق بیفتد. اما این شکاف بین نسلی از این جهت مهم است که بدانیم ارزشها و باورهای این نسل با نسل قبلی فرق دارد. ویژگی دیگر این نسل تودهای بودن آن است. تشکلهای دانشجویی به خاطر کرونا تضعیف شدند و دانشجویان دیگر توسط بحث و جدلها در تشکلها هدایت نمیشوند بلکه رفتارهای تودهای دارند. مسئله آخر هم استفاده از نمادسازی در رسانههای خارجی است که از آن در سطح شعر و شعار و تصویر به خوبی بهره بردند و این نمادسازیها تبدیل به سوخت اصلی ناآرامیها شد.