به گزارش ذاکرنیوز - 27 آذر سال 58 بار دیگر گروه فرقان اقدام به ترور یکی از چهرههای موثر انقلاب اسلامی کرد. این گروه این بار آیتالله محمد مفتح که از اساتید حوزه و دانشگاه و از مبارزان انقلابی را به شهادت رساند.
ترور آیتالله مفتح از آخرین اقدامات تروریستی گروه فرقان بود. آن زمان نیروهای اطلاعات سپاه برخی از اعضای گروه فرقان را زیر نظر داشتند و عملیات تعقیب و شنود را انجام میدادند. سپاه در این راستا تیمی تشکیل داده بود که فرقانیها را رصد میکردند؛ اما شیوه عملیاتی فرقانیها اینگونه بود که شب تصمیم میگرفتند و صبح اجرا میکردند و اینگونه نبود که از مدتها پیش کار شناسایی و طراحی انجام بدهند.
به اعتقاد مسئولان امنیتی کشور در ابتدای انقلاب دلیل سرعت عمل گروه فرقان این نبود که آنان در انجام عملیاتهای تروریستی افراد بامهارتی بودند، بلکه در ماههای ابتدایی انقلاب سیستم امنیتی و دفاعی کشور به هم ریخته بود و مسئولان و عناصر کلیدی انقلاب محافظ نداشتند. فضای انقلابی و روحیه شهادتطلبی مسئولان نیز اجازه نمیداد که به فکر محافظ باشند. از این رو به راحتی میتوانستند مسئولان و شخصیتها را ترور کنند.
ترور آیتالله مفتح موجب شد که نیروهای امنیتی، اطلاعات جدیدی از اعضای گروه فرقان به دست آورند و ضربه به این گروه تروریستی را سرعت بدهند. تا پیش از آن برخی از خانههای تیمی گروه فرقان شناسایی شده بود و مشخص نشده بود که افراد اصلی گروه در کدام یک از خانهها هستند. این اطلاعات نیز از تعقیب و مراقبت شناسایی خانههای تیمی به دست آمده بود.
اطلاعات سپاه حتی یک فرد نفوذی هم در بین فرقانیها داشت، اما نتوانسته بود در رده مدیریت بالای فرقان و شورای تصمیمگیری نفوذ کند. این عامل نفوذی از خرداد سال 58 وارد گروه شده بود و به لحاظ امنیتی از خرداد تا آذر ماه همان سال، مدت زمانی کمی برای کاشت و ثمر دادن یک عامل نفوذی است.
محسن رضایی مسئول وقت واحد اطلاعات سپاه در خصوص دلیل تاخیر در ضربه زدن به گروه فرقان میگوید: «ما برمبنای سابقه کار چریکی در دوره قبل از انقلاب میدانستیم اگر در آنها هوشیاری به وجود بیاید، همه سرنخها نابود میشود و از این به بعد، شناسایی و یافتن بقیه افراد آن کار سختی است. در مورد فرقان نیز چون مطمئن نبودیم میتوانیم گودرزی رهبر گروه را دستگیر کنیم، لذا زمان را طول دادیم تا حتماً بتوانیم به سران و کادر فرماندهی فرقان دست پیدا کنیم. همین نکته سبب تردید در حمله به خانههای تیمی فرقان شد.»
پس از شهادت آیتالله مفتح نیروهای اطلاعات سپاه به این نتیجه رسیدند که به خانههای تیمی گروه فرقان ضربه بزنند. بدین منظور به 11 خانه تیمی حمله شد و نزدیک به 50 نفر از اعضای گروه فرقان دستگیر شدند. اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان نیز در یکی از حملهها دستگیر شد. در حمله نیروهای اطلاعاتی به یکی از خانههای تیمی، اکبر گودرزی دستگیر شده بود. وقتی گودرزی دستگیر شد، نیروهای اطلاعاتی نفس راحتی کشیدند و عملاً راس تشکیلات از هم پاشیده شد.
اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان بود که در 48 ساعت اول دستگیری بدون هیچ مقاومتی تمامی اطلاعات گروه را اعلام کرد
در حملهای که به 11 خانه تیمی انجام گرفت علاوه بر گودرزی، عباس نصیری قاتل شهید مطهری هم دستگیر شد. رسول گیاهی از اعضای اصلی گروه نیز در تعقیب و مراقبت کشته شد.
در عملیاتی که به عملیات حمله به 11 خانه فرقان معروف شد و اسم رمزش یا زهرا (س) بود، نیروهای سپاه تلفاتی نداشتند. در حالی که در تمامی خانهها اسلحه، نارنجک، مواد منفجره و تجهیزات دیگر وجود داشت.
اکبر گودرزی در 48 ساعت اول دستگیری اعتراف کرد و اطلاعات زیادی را در اختیار نیروهای اطلاعات سپاه قرار داد. دیگر افراد گروه نیز اطلاعات بسیاری را لو دادند. محسن رضایی میگوید: «وقتی یکی از دوستان گودرزی نمیبرید و حرف نمیزد، او را با آقای گودرزی روبرو میکردیم... گودرزی بهشان میگفت که من خودم همه اطلاعات را دادهام؛ شما چرا مقاومت میکنید؟ شما هم اطلاعات خود را بدهید. بالاخره با یک زبانی با آنها گفتگو میکرد و آنها هم اطلاعات را میدادند.»
در 48 ساعت اول ضربه به فرقان، تمامی نیروهای اطلاعات سپاه شبانهروز آنان را بازجویی کردند که تا سایر اعضای گروه را دستگیر و مانع از انجام اقدام تروریستی دیگری از سوی این گروه شوند.
سازمان که برنامه ترور شخصیتهای دیگری را در دست داشت در زمستان سال 58 مورد ضربه اطلاعاتی و عملیاتی سپاه قرار گرفت. هرچند پس از آن برخی دیگر از شخصیتها در بیرون از تهران و در تهران آیتالله خامنهای ترور شد، اما بسیاری معتقدند که برخی از ترورها از جمله ترور آیتالله خامنهای توسط سازمان مجاهدین خلق (منافقین) انجام گرفته است و تنها از اسم فرقان استفاده شده است.
وحدت حوزه و دانشگاه با شهادت آیت الله مفتح
در اندیشه های سیاسی امام خمینی با رویکردهای خاصی از آن پیشوای فرزانه و ژرف اندیش و جامع نگر به موضوع وحدت حوزه و دانشگاه مواجه می شویم که با دقت و توجه ویژه ای، جایگاه و اهمیت و نقش حیاتی اتحاد این دو مرکز و ضرورت از بین بردن عوامل افتراق در میان دانشگاهیان و حوزویان نمایانده شده است. بر اساس منطق امام، این وحدت از اصول اولیه و مستمر نهضت محسوب می گردد که در برهه های مختلف مطمح نظر بوده و پیشینه ای ژرف به عنوان مقدمه ای برای نهضت اسلامی دارد:
1. پیشینه ژرف
اولین نگرش به این موضوع، سابقه تمهید زمینه های اولیه گرایش فکری و عملی دو قشر «روحانی» و «دانشجو» و هم اندیشی و احساس درد و مسؤولیت مشترک نسبت به دین و ملت و شرایط حاد مسلمین دنیا و نقش مخرب قدرت های استعماری و سلطه جوی جهانی می باشد. سابقه این احساس و گرایش فکری و عملی به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در درون سیاه حاکمیت رژیم دست نشانده پهلوی برمی گردد. در آن زمان تمام تلاش های مهره های وابسته به انگلیس و آمریکا در حاکمیت ستمشاهی به ایجاد اختلاف و تفرقه و تشتت بین دو مرکز مهم حوزه و دانشگاه و رودررو قراردادن دانشجویان و روحانیون معطوف می گردید. رژیم مزدور پهلوی که از استعمار خارجی دستور می گرفت و مأمور «اسلام زدایی» در ایران و خنثی کردن تلاش ها و مبارزات اسلامی و رهایی بخش علمای متعهد حوزه های علمیه بود، هرگونه تقریب و وحدت بین روحانیون و دانشجویان را با تلاش های اسلام ستیزانه خود در تعارض آشکار می دید و به همین منظور با برنامه ریزی و به کارگیری همه حربه ها و ترفندها سعی می کرد نه تنها مانع اتحاد حوزه ودانشگاه شود که به طرق و روش های گوناگون بذرهای تفرقه و تشتت و دشمنی بین طلاب علوم دینی و دانشجویان را بارور سازد.
به زعم و تصور عوامل رژیم شاه با تحقق وحدت حوزه و دانشگاه، قوانین سیاسی و حکومتی اسلام و احکام و دستورالعمل های صریح قرآن درباره جهاد و مبارزه با کفر و جور و ستم و فساد و تباهی و وابستگی به بیگانگان توسط اندیشمندان و علمای جامع نگر و زمان شناس و مبارز اسلام به مراکز آموزش عالی منتقل می گشت و دانشگاهیان را با تفکر و فرهنگ غنی و استعمار و استبدادستیز دین الهی آشنا و مشتاق می ساخت و به این ترتیب جبهه نیرومند و مستحکم از این اتحاد و اقتدار مقدس در مقابل رژیم شاه تشکیل می گشت که اساس و بنیان نظام شاهنشاهی را با خطر جدی و تا مرز انهدام تهدید می کرد.
از سوی دیگر، هم مراکز دینی و مسلمانان ایران و هم سایر جوامع و سرزمین های مسلمان نشین در معرض شدیدترین تهاجمات در ابعاد و جلوه های فکری و عملی و فرهنگی و سیاسی از جانب مثلث شوم آمریکا و انگلیس و اسرائیل قرار داشت و بیداری اسلامی و تشکیل جبهه متحد توحیدی در داخل ایران و جهان اسلام یک ضرورت حیاتی و بنیادین محسوب می شد.
در چنین شرایط حاد و نفس گیری با اتخاذ سیاست های اسلامی توسط حضرت امام خمینی، آرام آرام زمینه های مساعد برای نزدیکی و وحدت طلاب علوم دینی و دانشجویان در ایران و اروپا فراهم آمد و نطفه های اولیه وحدت حوزه و دانشگاه منعقد گردید.
حضرت امام خمینی در پاسخ به نام اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا که در سال 1346 نگاشتند، این گونه از تقریب و همبستگی طلاب علوم دینی و قشر دانشجو اظهار رضایت و مسرت می نماید: «.. از این که احساس می کنم طبقات جوانان غیور دانشجوی قدیم و جدید داخلی کشور و خارج و روشن ضمیران سایر طبقات ملت شریف مسلمان ایدهم الله تعالی از خواب گران چندصد ساله که به نغمه های خواب آور عمال خبیث استعمار بر ملت ها غلبه کرده بود بیدار شده اند و در فکر چاره هستند و از پیوستگی دانشجویان مدارس قدیم و دانشگاه ها و همکاری آن ها و سایر طبقات بیدار در این نهضت مقدس اسلامی که به خواست خداوند متعال منتهی به قطع ایادی اجانب و استعمارخواهان و غرب زدگان خواهد شد، احساس مسرت و سربلندی می کنم.»
هم چنین حضرت امام خمینی پس از دریافت نامه ای از دانشجویان مسلمان مقیم اروپا در تاریخ 20/6/50 ضمن اشاره به خطر گسترش فرهنگ استعماری در ایران و لزوم توجه به شیوه و روش حکومت در اسلام و رفتار حکام اسلامی با ملتهای مسلمان و ضرورت تلاش عملی برای زمینه سازی تحقق چنین حکومتی در ایران با سرنگون ساختن حکومت مزدور و دست نشانده پهلوی، از نزدیکی و وحدت دانشجویان حوزه و دانشگاه به نیکی یاد می کند و اظهار امیدواری می نماید که این نور به خاموشی نگراید و تمام شکاف های ایجادشده توسط ایادی استعمار بین حوزویان و دانشگاهیان از بین برود: «از نهضتی که در سال های اخیر به تأیید خداوند متعال به پا شد و موجب نزدیکی قشرهای تحصیل کرده با علمای دین شد، امید واثق دارم که این نور به خاموشی نگراید و این شکاف هایی که به دست خائنان سوداگر غرب و شرق برای استعمار ملل اسلام حاصل شده است، با جنبش دنیایی و همه جانبه طبقات تحصیل کرده اعم از روحانی و دانشگاهی از بین برود و با اطلاع از دردها و نابسامانی ها به علاج و سازندگی بپردازند.»
2. دوران مبارزه
شکل گیری نطفه های اولیه وحدت و همبستگی علمای دین با دانشجویان که در نامه های امام خمینی به اتحادیه های انجمن های اسلامی دانشجویان خارج از کشور در سال 1346 و 1350 به آن تصریح شده است، با آغاز نهضت شکوهمند اسلامی وارد مرحله عینی و عملی گردید و در صحنه ها و میادین مبارزه خونین با رژیم ستمشاهی به تجلی درآمد و با خون طلاب و روحانیون و دانشجویان مسلمان امتزاج و استحکام یافت.
انقلاب اسلامی که با رهبری های شگفت انگیز حضرت امام خمینی و با درایت و برنامه ریزی اصحاب و یاران امام و مجاهدت توده های مردم مسلمان ایران وارد مرحله نوینی گشت و با تظاهرات خیابانی و درگیری و به خاک و خون کشیده شدن مبارزان رو به وسعت و گسترش رفت، حضور چشمگیر طلاب و دانشجویان را به اوج رساند. این حضور و نقش آفرینی هم در حوزه ها و با برگزاری سخنرانی های آگاهی بخش و دعوت به قیام و مبارزه و هم در دانشگاه ها و هم در مساجد کشور، اتحاد و اقتدار حوزه و دانشگاه را به نمایش درآورد.
در طول دوران انقلاب از آغاز تا پیروزی نهایی، اصحاب و یاران امام که نهضت اسلامی را در ایران با دریافت خطمشی و فرامین امام از پاریس سازماندهی می کردند، تلاش ویژه ای برای تجلی آثار وحدت حوزه و دانشگاه در صحنه های مبارزه مبذول داشتند و از سوی دیگر و در نقطه مقابل، عناصر وابسته به نظام ستمشاهی برای ایجاد اختلاف و تفرقه در صفوف حوزویان و دانشجویان تلاش می کردند تا به این وسیله از آثار ارزشمند این همگرایی و اتحاد ارزشمند بکاهند و این حرکت را به بیراهه سوق دهند.
حضرت امام خمینی همچنان که در دوره شکل گیری زمینه های اولیه این وحدت با نظارت دقیق و کامل خویش رهنمودهای لازم را به طلاب و دانشجویان ارائه می دادند، در مرحله اول تجلی عملی این وحدت درباره ضرورت تداوم آن تا پیروزی نهایی و جلوگیری از توطئه های تفرقه افکنانه، رهنمودهایی دارند که آن ها را به دقت مرور می کنیم: لازم است تا جوانان دانشگاههای قدیم و جدید به هم پیوسته و با سایر طبقات ملت پیوند اخوت اسلامی برقرار کنید. «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» این است دستور محکم نجات بخش قرآن کریم که باید نصب عین خود قرار دهیم و از تفرقه و تشتت که جز شکست در مقابل طاغوت نتیجه ای ندارد پرهیز نموده از خداوند تعالی نجات ملت را بخواهیم. (وحدت از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر پانزدهم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ص 268 و 269)
روحانیون محترم باید به طبقه جوان روشنفکر که در خدمت اسلام و کشور اسلامی است و به همین جهت مورد حمله عمال اجانب است، احترام گذاشته، آن ها را چون فرزندانی عزیز و برادرانی ارجمند بدانند و این قدرت بزرگ که مقدرات خواه ناخواه در دست آن ها خواهد افتاد از دست ندهند و از تبلیغات سوئی که بر ضد آن ها در این چند سال شده و آن ها را در نظر بعضی طور دیگر جلوه داده اند تا از تفرقه استفاده هرچه بیشتر برند، احتراز کنند و کسانی را که جهلاً یا از سوءنیت موجب دور نگه داشتن این طبقه مؤثر است از روحانیت، از خود برانند و به آن ها اجازه ایجاد تفرقه ندهند. (روحانیت و حوزه های علمیه از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر دهم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ص 292)
شما می بینید که الان در ایران که یک وحدت کلمه فی الجمله پیدا شده است، چطور لرزانده است همه تخت و تاج ها را و همه ابرقدرت ها را. همه به دست و پا افتاده اند... دانشگاه با روحانیت نزدیک شده، روحانیت با دانشگاه نزدیک شده است... آمریکا را آنجا متزلزل کرده و شوروی را آنجا متزلزل کرده و این قلدرها هم...در خود ایران به دست و پا افتاده اند و همین آدم کشی ها و همین تشبثاتی که این مرد (شاه) می کند، برای همین است. (همان ص 294)
3. مرحله پس از پیروزی انقلاب
این رهنمودها که دارای حجم زیاد و همراه با هشدارها و بینش آفرینی های مکرر می باشد، به سابقه توطئه ها و ترفندهای قدرت های استعماری و عوامل پیدا و پنهان آنان در داخل ایران برای ایجاد تفرقه و بدبینی و دشمنی بین دانشجویان مراکز حوزوی و دانشگاهی اشاره دارد و از سویی دیگر به صیانت و پاسداری از اتحاد و اقتدار ایجادشده بین حوزه و دانشگاه در طول مراحل نهضت اسلامی تصریح می نماید. هم چنین بخشی از این رهنمودهای آگاهی بخش به جایگاه عناصر اندیشمند این دو مرکز و نقش حیاتی و محوری آن ها در ایجاد بسترهای مناسب برای رشد و پیشرفت و بالندگی و تحقق استقلال همه جانبه کشور اشاره می کند. حضرت امام خمینی مطابق آنچه در کتاب وحدت از دیدگاه امام خمینی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ص 279-272 آمده، تصریح می نمایند که عناصر حوزوی و دانشگاهی هر دو از منورالفکرها هستند و تبلیغات استعمار خارجی و عوامل داخلی آنان که با حربه هایی چون «فناتیک» دانستن روحانیون و «بی دین» نامیدن دانشگاهیان سعی در ایجاد دافعه و گریز در میان این دو قشر داشتند، باید طرد و نفی گردد.
حضرت امام خمینی، علمای حوزه ها و دانشجویان دانشگاه ها را مغز متفکر جامعه می نامند و به صراحت اعلام می کنند: «نه دانشگاهی بدون روحانی می تواند به استقلال برسد و نه روحانی بدون دانشگاهی» و به این ترتیب اهمیت وحدت و تقریب و همگرایی و هم فکری حوزویان و دانشگاهیان و آثار ارزشمند آن را گوشزد می نمایند.
حضرت امام خمینی(ره) با توجه به شرایط خاص پس از پیروزی انقلاب و نتایج شگرف و عظیمی که از اتحاد حوزه و دانشگاه حاصل گردید و در اثر آن دشمنان زخم خورده به توطئه های وقفه ناپذیر برای از بین بردن اتحاد و ایجاد افتراق بین این دو مرکز قدرتمند اشتغال می ورزند، هشدار می دهند که در دانشگاه های سراسر کشور «دشمنان آگاه» در حال افشاندن بذرهای تفرقه و جدایی بین حوزه و دانشگاه می باشند و در این میان «دوستان نادان» به تأثیرپذیری و تحرکات مخرب اشتغال دارند. به این سخنان هشداردهنده امام دقت کنیم: «برادران دانشگاهی توجه کنید که شما را جدا نکنند از روحانیون. برادران روحانی توجه کنید که شما را جدا نکنند از دانشگاهی ها. در اصفهان، در مشهد، در تهران، اساس یک خلاف را دارند طرح ریزی می کنند که دانشگاه را از روحانی جدا کنند. بعضی منبری های نادان و بعضی دانشگاهی های نادان می خواهند این دو قشر را از هم جدا کنند، طرحش را ریخته اند... دست بردارید از این نادانی، شما را تحریک نکنند آن هایی که با اسلام دشمن هستند، خیانت به اسلام نکنید، این تفرقه، امروز خیانت به اسلام است با هر اسمی که باشد... با اعمال شما مبادا اسلام فراموش بشود، با اعمال شما مبادا اسلام دفن بشود، اگر دلسوز به اسلام هستید، دست از تفرق بردارید، اگر دلسوز به ملت هستید، دست از تفرق بردارید... این طرح شیطانی را خنثی کنید.»
حضرت امام خمینی ضمن مبارک دانستن پیوند فیضیه و دانشگاه و وحدت و مودت و صمیمیت ایجادشده در اثر انقلاب شکوهمند اسلامی بین روحانیون و دانشگاهیان برای از بین بردن رسوبات فکری استعمار خارجی و رژیم دست نشانده پهلوی و عوامل وابسته به آن ها که به صورت جریان های فکری غرب گرا و سلطنت طلب در مراکز تبلیغی و مطبوعاتی به فعالیت های نامرئی و مرموز خویش علیه این دو نهاد بزرگ اشتغال دارند، حضور هرچه بیشتر حوزویان در محافل دانشگاهی و شرکت فعال دانشجویان در محافل حوزوی و تبادل افکار و همگرایی و همفکری در پیشبرد اهداف و مقاصد اسلام و انقلاب و نظام اسلامی را بسیار مؤثر و مفید و راهگشا می دانند.
ج- مطالبه و تداوم سیر وحدت حوزه و دانشگاه در سیره مقام معظم رهبری
اگر چه بیانات و دغدغه های معظم له در این زمینه حقیقتا فصلی مفصل است اما از باب مشت نمونه خروار صرفا به بخش هایی از بیانات ایشان به مناسبت 27 آذر 1390، روز وحدت حوزه و دانشگاه می پردازیم:
معنای وحدت حوزه و دانشگاه
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی: وحدت در اهداف کلی، وحدت در کامل ساختن این ملت و این کشور و حرکت با یکدیگر و عبور در دو خط موازی، بدون اصطکاک با هم؛ یعنی هر دو، کار خودشان را بکنند؛ اما برای یک هدف و آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ایران است. این طور باید حرکت کرد.
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه ی اسلامی پیشرفته ی مستقل، جامعه ی امام، جامعه ی پیشاهنگ، جامعه ی الگو، ملت شاهد - ملتی که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند - حرکت نمایند.
وحدت حوزه و دانشگاه عبارت از این است که ما این دو کانون علمی، این دو مرکز تعلیم و تعلم را از لحاظ اخلاق حاکم بر آن ها، از لحاظ سیستم و سازماندهی حاکم بر آن ها و از لحاظ برخی از محتواها به هم نزدیک کنیم.
امروز هیچ کس انتظار یک دانشگاه خلق الساعه ی صددرصد اسلامی را ندارد، اما همه انتظار دارند که جهت حرکت، به سوی ایجاد یک دانشگاه صددرصد اسلامی باشد. این منظور حاصل نخواهد آمد مگر با وحدت عمیق و عملی حوزه و دانشگاه و روحانی و دانشجو و این یک ضرورت و نیاز انقلابی است.
دست آورد عظیم انقلاب
یکی از عزیزترین دستاوردهای انقلاب اسلامی این بود که دو بخش عظیم فرهنگی که سالها تلاش شده بود از هم دور باشند - حوزه و دانشگاه - با هم متّحد شدند.
در کشور ما، هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علما و پزشکان ومنجمان و ریاضی دانهای بزرگ تاریخ ما - آن کسانی که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است - جزو علمای باللّه و صاحبان دین و متفکران دینی بودند. ابن سینایی که هنوز کتاب طب او در دنیا به عنوان یک کتاب زنده ی علمی مطرح است و در شؤون مختلف به عنوان یک چهره ی برجسته ی تاریخ بشر، در همه ی صحنه های علمی دنیا در این هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضی کارها در تاریخچه ی علم به نام او ثبت شده، یک عالم دینی هم بوده است. محمّدبن زکریای رازی و ابوریحان بیرونی و دیگر علما و دانشمندان و متفکران و مکتشفان و مخترعان دنیای اسلام نیز همین طور بوده اند. این، وضع کشور ما و دنیای اسلام بود.
دانشگاه ما در دست کسانی بود که از دین بهره ای نداشتند
و اما دانشگاه - که خشت اولش از حوزه ی علمیه و دین جدا نهاده شده بود - در مشت کسانی افتاد که نه از دین و نه از اخلاق اسلامی و نه از اخلاق سیاسی و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشور و ملتشان بهره ای نداشتند. در طول هفتاد سال اخیر، به جز عده ی معدودی از قبیل امیرکبیر و بعدها هم چند نفری که بسیار معدود بودند، بیشتر کسانی که زمام امور تحصیلات عالیه در این کشور به دست آن ها بوده است و مسایل آموزش عالی به اراده و تدبیر آن ها ارتباط پیدا می کرده، بقیه کسانی بوده اند که منافع ملت ایران در مقابل منافع بیگانگان، برای آن ها از هیچ رجحانی برخوردار نبود و بیشتر به فکر چیزهای دیگری بودند تا آینده ی این ملت و این کشور!
این تصادفی نیست که ملت ایران، با آن سابقه ی تاریخی علمی و با این استعداد درخشانی که دارد (همه ی کسانی که روی مسایل ملتها کار کرده اند و ما اطلاع داریم، درباره ی ملت ایران گفته اند که این ملت، دارای استعدادی بالاتر از متوسط استعدادهای بشری است) و با آن فرهنگ غنی عمیق اسلامی و با داشتن دانشمندان بسیار بزرگ در طول قرنهای متوالی و با وجود شوق و علاقه ی طبیعی به آموختن و دانستن، در این دویست سال یا صدوپنجاه سالی که دنیا چهار نعل به سمت معلومات و دانش و قله های علم حرکت کرده، ایران و ملت ایران، جزو گروهها و ملتهای عقب افتاده قرار گرفته است.
اگر این ملت را به حال خود هم وا می گذاشتند، در علوم جلو می افتاد و در بیشتر دانشهایی که در ابتدا از قلب و درون خودِ جوامع جوشیده و سر کشیده و شکفته است، پیشرفت می کرد و پابه پای دنیا پیش می رفت و این قدر عقب نمی ماند.
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی حرکت پابه پای علم و دین
در نظام اسلامی، علم و دین پابه پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی این. وحدت حوزه و دانشگاه، معنایش این نیست که حتماً بایستی تخصصهای حوزه ای در دانشگاه و تخصصهای دانشگاهی در حوزه دنبال بشود. نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکاری نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه ی علم و دین هستند. مؤسسه ی علم و دین، یک مؤسسه است و علم و دین با هم اند. این مؤسسه، دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزه های علمیه و شعبه ی دیگر، دانشگاهها هستند؛ اما باید با هم مرتبط و خوشبین باشند، با هم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند. علومی را که امروز حوزه های علمیه می خواهند فرا بگیرند، دانشگاهیها به آن ها تعلیم بدهند.
دین و معرفت دینی را هم که دانشگاهیها احتیاج دارند، علمای حوزه به آن ها تعلیم بدهند. سرّ حضور نمایندگان روحانی در دانشگاهها، همین است. چه قدر خوب است که این ارتباطها، برنامه ریزی و سازماندهی بشود. این، یکی از بهترین و طبیعی ترین وحدتهاست.
می دانید که در دوران اختناق و در آن هنگامی که دستگاه جبار برای جداکردن روحانیون از تحصیل کرده ها، از تمام وسایل استفاده می کرد، یک عده روحانی آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بین و مصلحت شناس داشتیم که ارتباطشان را با دانشگاهها مستحکم کردند. بهترین جلسات سخنرانیهای علمایی مثل مرحوم آیت اللّه مطهری و امثال ایشان، در دانشگاهها بود و مرحوم دکتر مفتح (رضوان اللّه علیه) یکی از پُرکارترین و فعالترین این گونه روحانیون بود.
طلاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگی نکنند، احساس خویشاوندی و برادری را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاهها عملاً - قبل از قولاً - کوشش کنند که نمونه های کامل عالم دین و طلبه ی علوم دینی را به طلاب و دانشجویان و دانشگاهیان ارایه بدهند و نشان دهند که هر دو نسبت به یکدیگر، با حساسیت مثبت و با علاقه همکاری می کنند. این، همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته برای این کار، باید برنامه ریزی و سازماندهی بشود.
باید همکاری حوزه و دانشگاه را قدر بدانیم و ارج بگذاریم و آن را روزبه روز تقویت کنیم. این آرزو و تقاضای من از همه کسانی است که در حوزه ها و دانشگاهها صاحب نفوذ و صاحب تأثیر و صاحب یک فکر و نظر هستند و حضوری دارند.
این دو قلمرو علم و روحانیت، باید نخست از هر آن چه با فرهنگ اصیل جامعه ی اسلامی ما بیگانه است، تطهیر و پاک شوند و نخستین گام در راه وحدت را از این جا بردارند.
امتیازات حوزه و دانشگاه باید تبادل شود: اخلاص، صفا، ایثار، معنویت، زهد، احترام به سنت های اصیل و ارزشمند، از یک سو و توجه به واقعیات، دید باز و گسترده، وسعت بینش، نوگرایی مفید، نگرش سازنده و پویا و استفاده از روشهای جدید و کارساز از سوی دیگر، می تواند و باید که مکمل هم شوند.
این ترکیب (وحدت حوزه و دانشگاه)، ترکیبی است که اگر به درستی زوایای معنای رمزی آن شناخته شود، هم برای کشور و آینده بسیار با برکت است و هم برای دشمن و نیروهای مهاجم مزاحم کینه ورز خارجی و ایادی داخلی آن ها بسیار تلخ و گزنده و شکننده است. وحدت حوزه و دانشگاه یعنی روآوردن این دو به یکدیگر.
طی قرنهای گذشته، استعمارگران برای بیگانه کردن نسل های رو به رشد کشورهای اسلامی از اسلام و خاموش کردن مسأله ی ایمان و وجدان دینی در بین آحاد مردم اقدامات متعددی را انجام دادند. آنان در طراحی نقش های فتوحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود به مانع عمده ای برخورد کردند و آن اعتقادات اسلامی ملت ها بود. زیرا اسلام مصداق کامل دینی بود که حقیقتاً با حمله و یورش همه جانبه و تجاوزکارانه ی دولتهای استعماری به مناطق مختلف دنیا به ویژه مناطق اسلامی مبارزه می کرد. استعمارگران در شبه قاره هند، کشورهای عربی و ایران و هرجا که احساس و وجدان دینی در مردم بیدار بود این حقیقت را تجربه کردند. لذا برای تثبیت و پیشبرد نقشه های خود در جهت از بین بردن وجدان دینی و ایمان اسلامی در مردم برنامه ریزی کردند. جاذبه ی قهری علم و پیشرفتهای علمی که اروپا به آن دست یافته بود موجب شد تا جوانانی که برای تحصیل علم به اروپا و آمریکا رفتند، هدف تبلیغات ضد اسلامی قرار گیرند. اولین پرورش یافته های غرب غالباً کسانی بودند که به خاطر ضعف نفس و فقدان تبلیغات مؤثر دینی نسبت به دین احساس بیگانگی و عناد می کردند. لذا دانشگاهها که مرکز پرورش انسانهای دانشمند بر اساس پیشرفتهای علمی روز بود، بنیان آن بر بی اعتقادی و معارضه ی با دین گذاشته شد و در دانشگاهها نه تنها دین را ضعیف کردند بلکه به معارضه ی با آن پرداختند.
امام با آگاهی کامل نسبت به واقعیتهای تاریخی، راه حل مشکلات، بقاء استقلال و شعار نه شرقی و نه غربی در کشور را، در آمیخته شدن روشنفکران و تحصیل کردگان جدید، با دین و ایمان مذهبی و نیز آشناشدن روحانیون با پیشرفتهای علمی جهان و تجربه ی روشهای جدید، می دانستند.
شهید مفتح از جمله افرادی بود که توطئه استعمار در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهی و روحانی از هم را با تمام وجود احساس کرده بود. وی در راه تحقق بخشیدن به آرمان های بنیانگذار انقلاب اسلامی، ایجاد وحدت میان این دو قشر مهم جامعه را وجهه همت خود قرار داد. سخنرانی های ایشان در مسجد دانشگاه در ترغیب نسل روشنفکر و تحصیل کرده به اسلام اثر به سزایی داشت. به مناسبت مجاهدت ایشان در راه تحقق وحدت میان حوزه و دانشگاه، روز شهادت آیت الله مفتح روز وحدت حوزه و دانشگاه نامیده شد.