در برنامه سوفیا مطرح شد؛

از گفتگوی زنده با فلاسفه معاصر غافلیم/فلسفه ناظر بر رنج انسان است

شجاعی، عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی گفت: فلسفه ناظر بر دغدغه و درد و رنج انسان است، لذا اهالی علوم انسانی و خاصه فلسفه نمی‌توانند نسبت به آلام مردم در جامعه بی تفاوت باشند.

به گزارش ذاکرنیوز، هفته گذشته به مناسبت روز جهانی فلسفه این برنامه با اجرای محمدمهدی ابراهیمی نصر به موضوع تولید علم در فلسفه اسلامی و قیاس آن با فلسفه غرب پرداخت.


نادیا مفتونی استاد فلسفه دانشگاه تهران که از طریق ارتباط تلفنی در این برنامه حاضر شده بود گفت: ما از گفتگوی زنده با فلاسفه معاصر غافل شدیم و از این رو جایگاه خود را به درستی تشخیص نمی‌دهیم؛ چنان چه این جایگاه زنده‌تر و پیشگام‌تر از آن چیزی است متصور هستیم.


وی افزود: این موقعیت در حوزه تولید علم در زمینه فلسفه، باید درخشان‌تر دیده شود ولی به دلیل وابستگی‌های علمیِ کشور به ترجمه و دسترسی به گفته‌های ۵ دهه پیش غرب، نتوانسته‌ایم به این گفتگوی زنده دست پیدا کنیم.


مفتونی با اشاره به تلاش‌های صورت گرفته برای برقراری این گفتگو در دانشگاه الهیات گفت: در این سیر گفتمانی، حرف‌های بسیاری برای دنیا داشتیم و اگر به زبان [قابل فهم برای سایرین] به گفتگو بپردازیم، به جایگاه موجه و والای خود اشراف خواهیم یافت.


به گفته این استاد دانشگاه نهادهای فلسفی در کشورهای پیشرو درپی یافتنِ وجوهی جدید از دل فلسفه اسلامی و ایران هستند و مطمئناً اگر اساتید فلسفه وارد این گفتمان زنده شوند، هر یک حرف‌هایی برای گفتن و مخاطبان قابل توجهی در سطح دنیا خواهند داشت. همان طور که پیداست، ایران و اساتید فلسفه برجسته در کشور حرف‌های جهانی بسیاری برای بازگو کردن دارند؛ ولی به دلیل وابسته بودنِ این علم به ترجمه، دچار نوعی خود کوچک انگاری شده‌ایم. این در حالی است که علم موجود در کشور را نمی‌توان صرفاً به زبان فارسی تبیین کرد و انتظار داشت همگان خود را با ما تطابق دهند.


نظریه پردازی از دل فلسفه اسلامی


مفتونی در پاسخ به این سوال که آیا فلسفه اسلامیِ موجود در کشور در سطحی از یافته‌های آکادمیک رسیده است که بتوان از این ساختار توقع نظریه پردازی را داشت، گفت: این قابلیت وجود دارد و در این مسیر حرکت هم کرده‌ایم ولی ما نمی‌توانیم دست به داوری بزنیم. اتفاقاً این نظریه‌ها باید توسط دیگران ارزیابی شود؛ به عنوان مثال سلسله مقالاتی در باب فارابی نگاشته شده است ولی وقتی مخاطبِ ما در دیگر کشورها این تألیفات را به عنوان یک نظریه فلسفی تلقی کند، می‌توان [پاسخ روشنی به این سوال داد].


وی بیان کرد: بزرگان فلسفه در کشورمان نظریه‌های بسیاری در چنته دارند که باید آن را وارد گفتگوهای بین المللی کرده و انتظارِ داوری و پذیرش داشت. ضمن اینکه نظریه پردازان ایرانی در هر گفتمان جهانی که وارد شده‌اند، افتخارات بسیاری برای ایران و فلسفه اسلامی و علوم انسانی آفریده‌اند؛ حال آنکه ما هنوز مخاطبِ معاصر را نمی‌شناسیم و در انتظار نشسته‌ایم تا یک مترجم از راه برسد و بخش‌هایی از نظریه یکی از بزرگان ما را برای اظهار نظرِ بین المللی ترجمه کند.


این استاد فلسفه در دانشگاه تهران ادامه داد: در رابطه با شکل گیریِ طبقه بندی رشته‌های فلسفی در کشور گویی این حوزه دایره‌ای محدود دارد و اگر یک فیلسوف درباره اقتصاد، هنر و… سخن بگوید، [تصور می‌شود] پا را فراتر از گلیم خود گذاشته است. در صورتی که محدود کردن فلسفه و نام نهادنِ رشته‌های مرتبط با عنوان "فلسفه‌ی مضاف" باعث شده حوزه‌های تخصصی به حاشیه رانده شوند؛ حال آنکه [همین وجوه] در دیگر کشورها مهم‌ترین شاخه‌های فلسفه قلمداد می‌شوند ولی در کشور ما حاشیه‌ی فلسفه محسوب شده و این طبقه بندی تبعات بسیاری برای نظام آموزشی ما داشته است.


فلسفه اقتصادی؛ مقدمه توسعه پایدار


مفتونی این رویه را منجر به فقدان شناخت و شکست پروژه بومی سازی حوزه‌های فلسفی در فضای آموزشی و دانشگاهیِ کشور دانست و در این راستا "فلسفه اقتصاد" را مثال زد که در کشورهای صنعتی حوزه‌ای آشنا و دارای نقش تعیین کننده در توسعه می‌باشد.


وی با بیان اینکه هیچ کشوری پیش از تحول و نوسازی در حوزه فلسفه، به توسعه و پیشرفتِ ثمر بخش در اقتصاد نرسیده است، یادآوری کرد که توسعه پایدار در کشورها زیر چتر مکاتبِ اقتصادی تحقق یافته که توسط فلاسفه تدوین شده است؛ یعنی رشته اقتصاد از لوازم اصلی فلسفه اقتصاد کشورهاست و با نگاهی به تاریخ فلسفه به نام "آدام اسمیت" می رسیم که به عنوان پدر علم اقتصاد شناخته می‌شود ولی در زمان خود یک فیلسوف بود؛ همچنین پدر علم جامعه شناسی و معرفت شناسی، در دوران خود همگی جز فلاسفه بودند.


به عقیده مفتونی رشته‌های دانشگاهی جدید التأسیس که نام "فلسفه مضاف" را بر آن نهاده‌ایم، فلسفه را عقیم کرده است؛ چنان چه پیش از آنکه به فلسفه هنر یا فلسفه اقتصاد بپردازیم، این حوزه‌ها برای دانشجویان غریبه بود [ولی با تحول در نگرش‌های آکادمیک] دانشجویان امروز می‌توانند پایان نامه‌هایی در زمینه فلسفه هنر انتخاب کنند که پیش تر در رشته الهیات جایی نداشته است.


فلسفه در برابر آلام جامعه ساکت نیست


در ادامه مالک شجاعی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با اشاره به اینکه فلسفه آموزان امروز همگی به عنوان شاگرد علامه طباطبایی (ره) محسوب می‌شوند، گفت: بنده با یک واسطه افتخار شاگردی ایشان را داشتم و فلسفه اسلامی را در محضر جناب دکتر دینانی در دانشگاه تهران خوانده‌ام.


وی به آموزش نزد دکتر داوری اردکانی اشاره کرد و گفت: شخصاً توفیق داشتم فلسفه اسلامی و غرب را در دوره معاصر فرا گیرم.


شجاعی با اشاره به شرایط خاص جامعه در روزها و ماه‌های اخیر، اظهار کرد: فلسفه ناظر بر دغدغه و درد و رنج انسان است و لذا اهالی علوم انسانی و خاصه فلسفه نمی‌توانند نسبت به آلام مردم در جامعه بی تفاوت باشند ولی وظیفه فلسفی ما این است که فلسفیدن در راستای این درد و رنج را به سهم خود در پیش گیریم.


وی با بیان این مقدمه به تألیفاتِ شهید مطهری اشاره کرد و افزود: یکی از کتب ایشان که در باب عرفان می‌باشد، بهترین مقدمه برای نسل جوان است.


شجاعی ابن عربی را بزرگ‌ترین چهره عرفانِ نظری در جهان اسلام معرفی و تاکید کرد: افرادی نظیر امام خمینی (ره)، علامه طباطبایی (ره) و مرحوم علامه حسن زاده آملی (ره) خود را خوشه چین عرفان ابن عربی می‌دانند. چنان چه او کوشیده است صورت بندیِ مفهومی را در عرفان وارد سازد و می‌دانیم که در مراتب معرفت در جهان اسلام، نگاه شریعت مدار بعد از نگاه حکمت مدار قرار می‌گیرد و مرتبه بالاتر نیز منظرِ عرفانی به دین می‌باشد و لذا بالاترین مرتبه‌ای که بزرگان تجربه می‌کردند، عرفانِ معرفتی –شهود- بوده است.


از فلسفه اجتماعی سقراط تا فلسفه جدید امروز


به گفته این پژوهشگر حوزه فلسفه سنتی از سقراط و ارسطو و افلاطون آغاز شده است و فلسفه نظری و عملی را دربر می‌گیرد و جالب این جاست که سقراط فلسفه ورزیِ ناظر به امر اجتماعی را بیان می‌کند؛ حتی در قرون وسطی نیز فلسفه ناظر بر شهر بوده است ولی روایات مربوط به آن دوران باید مورد بازبینی قرار گیرد.


شجاعی با بیان اینکه در دوره جدید فلسفه‌ی اجتماعی به صورت جدی مطرح می‌شود، افزود: فیلسوفان مسلمان تا قبل از ترجمه کتاب "شهر خدا" آشنایی اجمالی هم نسبت به این کتاب نداشتند و این اثرِ آگوستین به عنوان یک کتابِ ادبیِ کلاسیک در دنیای غرب محسوب می‌شد. در سرآغاز فلسفه کنونی، علم جدید موجب تحولات بنیادین در معرفت، سیاست، فرهنگ و اجتماع شده است؛ اما در اواخر قرون وسطی اتفاق مهمی را در تمدن غرب شاهد بودیم که همانا تأسیس دانشگاه‌ها بوده که از دل مدارس مسیحیت، خارج شده است.


وی خاطرنشان کرد: در مقایسه فلسفه اسلامی با غرب باید سابقه زمانی دانشگاه‌های اروپا را در نظر گیریم و سپس انتظارات خود را از فلسفه اسلامیِ آکادمیک بیان کنیم.


فارابی فیلسوف جهانیِ بود


شجاعی در بخشی دیگر از سخنان خود در رادیو گفت‌وگو به وجهی از اخلاقِ علمی در میان عالمان مسلمان و بزرگان ایران زمین اشاره کرد که ضمن اینکه ارسطور را معلم اول می‌دانستند، در محضر او شاگردی کرده‌اند و با فهم کردنِ معنای "استاد" به نقد و تحلیل آن پرداخته و گفتمان فلسفی جایگزین را ارائه دادند تا به "معلم ثانی" رسیدند.


این عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با اشاره به مقاله‌ای که در باب چرایی انتخاب لقب معلم ثانی برای فارابی بحث می‌کند، گفت: یکی از دلایلی که ارسطو و فارابی را با عنوان "معلم" اطلاق کرده‌اند، اندیشیدن او در نسبتِ تمدن و فلسفه است و سپس پا را فراتر از نظریه پردازی‌ها در بستر علوم انسانی گذاشتند که برآمده از نگاهی تمدنی به فلسفه است.


شجاعی با بیان اینکه فارابی در فضای بین المللیِ زمان خود تفلسُف کرده است، ادامه داد: علم جدید از اواخر قرون وسطی شکل گرفت و تجربه و نگاه تجربی به عالم و آدم را در کنار رنسانس و نهضت اصلاح دینی در پیش گرفت و می‌توان گفت تولد علم، عقلانیت و فلسفه جدید صرفاً ریشه در تحولات معرفتی ندارد. چرخش اومانیستی در حوزه معرفت در کنار تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، سبک زندگی و نگاه به عالم و بشر قرار می‌گیرد و بدین معناست که تحول علم، جدا از تحول انسان نیست؛ بلکه انسانی جدید قدم به حیات گذاشته و عالمی جدید را متناسب با خود طراحی کرده و بنابراین علمی جدید را می‌طلبد.


وی لزوم بازیابی فلسفه در اندازه قد و قامت انسان و علم جدید را متذکر شد وا فزود: امتداد این فلسفه در اجتماعیات، اخلاقیات، سیاست، خانواده، سبک زندگی و… دیده می‌شود و به تناسبِ اینکه چهره عالم و آدم دگرگون می‌شود، وظیفه فلسفه در حوزه مفهومی کردنِ تجربه‌ی زیستِ انسان مدرن معنا می‌یابد که زیر سقف علم [جدید] تنفس می‌کند. از این رو با نظر در مؤلفه‌های دوره روشنگری اعم از اومانیسم، عقل گرایی، روشنگری و اندیشه‌ی پیشرفت، می‌بینیم همه این محورها حول علم جدید شکل می‌گیرد و صاحب نظران معتقدند این نور علم است که عالم و [زندگی] آدم را روشن می‌کند و این مسیر تا تولد علوم انسانی ادامه می‌یابد.


نسبت فلسفه نظری و حکمت عملی


مهدی ناظمی قره باغ، پژوهشگر فلسفه دیگر مهمانی بود که به صورت تلفنی در برنامه حاضر شد و در پاسخ به این سوال که آیا فلسفه نظریِ ما تا حکمت عملی امتداد یافته است یا خیر گفت: با طرح این سوال تصوری پدید می‌آید که گویی "ما" در نقطه‌ای ثابت قرار داریم و فلسفه‌ی نظریِ خاصی هم در پیوست آن قرار رفته است!


وی با بیان این مطلب فلسفه فارابی را اوجِ فلسفه مدنی معرفی کرد و گفت: فلسفه سیاسی یا حکمت عملی ما با آن رفاقتی که در فلسفه یونان وجود داشت [همسو نبود] چراکه فلسفه در یونان یک حوزه سیاسی بوده است و [فلسفه] در امتداد سیاست ورزی و شئون مدنی یونانیان و در نسبت با پلیس متولد شده و بسط پیدا کرده که در دوره اسکندر و از بین رفتنِ پلیس، فلسفه تاریخی یونان هم از بین رفت.


ناظمی در عین حال فلسفه مدنیِ فارابی را یک فلسفه‌ی انتزاعی خواند که با تاریخ ما بی مناسبت نبوده و با سیاست ورزی و امرِ مدنیِ ما نسبتی ندارد؛ لذا فلسفه مدنی فارابی، جایگاه فلسفه اسلامی را در تاریخ نشان می‌دهد و این مهم در تاریخ تفکر اسلامی به یک جریان اصلی تبدیل نشده و در ادامه علم منطق در تاریخ اسلام جایی برای خود باز کرده که علوم دینی از آن تأثیر پذیرفته است.


وی اضافه کرد: گرچه محققان و پژوهشگران مقالاتی در باب فلسفه صدرایی و ارتباط آن با سیاست نوشته‌اند ولی شخصاً معتقدم از یک موضوع اجمالی نمی‌توان کتابی به تفصیل تدوین کرد. البته فلسفه به قدری غنی است که برای توضیحِ فقرات مختلف آن نیازمندِ شروحِ متعدد هستیم و در تاریخ فلسفه هم از این دست تفاصیل بسیار دیده‌ایم؛ ولی فیلسوف یا عنوانی که فاقدِ وجهِ فلسفی است را نمی‌توان از طریقِ شرح، [گسترش داد].


ناظمی از این بحث نتیجه گرفت: پژوهشگران و محققانی که سعی کرده‌اند فلسفه سیاسی را از فلسفه اسلامی استخراج کنند، توقع زیادی داشته‌اند یا [تلاش آنها] به نتیجه نرسیده است؛ در این بین اعتبارات علامه طباطبایی (ره) [قابل فهم تر است]؛ چراکه مقوله‌ای نیست که از سوی شارعان به ایشان نسبت داده شده باشد.


رد پای فلسفه در علوم انسانی


این پژوهشگر فلسفه با تاکید بر این نکته که به طور طبیعی در امور اجتماعی و سیاسی نگاهی واقع گرا داریم [و از امر اعتباری دوری می‌جوییم]، افزود: از منظر علامه طباطبایی (ره) اعتباری دانستنِ هنر یا اجتماعیات تلاشی بوده است تا بتوان فاصله بین حکمت نظری و عملی را طی کرد.


وی علوم انسانی را مقوله‌ای از جنس دیگر دانست و تصریح کرد: این علوم [جایی وارد می‌شود] که فلسفه رسالت خود را پایان می‌دهد و به عنوان مثال فلسفه "کانت" به تمامیتِ خود می‌رسد و از جایی به بعد به نظر می‌رسد بایستی ساحتی مستقل برای تأمل و پرسش گری در باب مسائلی از جنسِ دیگر داشته باشیم. از این رو به ساحتی غیر از علوم طبیعی نیاز داریم؛ چون نمی‌توان با یک عقلانیت و تعقل واحد و یکسان در هر دو ساحتِ [علوم طبیعی و علومِ ذیلِ حوزه‌های اجتماعی و هنری] پیش رویم؛ این طرز تلقی و نگرش توسط کانت تأسیس شد و بعدها اندیشمندان دیگر سهمی در بسط و گسترشِ این ساحتِ اندیشیدنیِ غیر طبیعی داشتند.


ناظمی در پایان اضافه کرد: بعدها از این حوزه به عنوان "علوم انسانی" یاد کردند ولی به تعبیری این ساحت نیز، متولدِ فلسفه است که در اینجا مسئله حکمت عملی در میان نیست بلکه توصیف و توصیه‌ای از علوم انسانی صورت می‌گیرد. لذا اگر "علوم اجتماعی" را در بستر علوم انسانی برجسته کنیم، بنا بر توصیف گذاشته می‌شود و در امور هنجاری که نیازمندِ [تبیین و توصیف] می‌باشد، باز هم رد پای فلسفه دیده می‌شود.

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار