به گزارش ذاکرنیوز، کتاب «دیپورت» نوشته علی اسکندری شامل خاطرات پیمان امیری چندی پیش توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد. اینکتاب روایت زندگی پیمان امیری یکی از صدها جوانی است که تصمیم داشتند به خاطر مشکلات کاری و درآمد و به امید زندگی بهتر مهاجرت کنند. امیری هم به آلمان مهاجرت کرد اما در خلال اینسفر پیشامدهای عجیبی را تجربه کرد و در سوریه اسیر شد. او در نهایت با رشادت مدافعان حرم آزاد و به کشور دیپورت شد.
شیما ناصری یکی از پژوهشگران ادبیات دفاع مقدس و پایداری که پیشتر در یادداشتی با عنوان «نگاهی به رمانی جنگی که ممکن است به مذاق خیلیها خوش نیاید» به رمان «اثریا» نوشته نیما اکبرخانی پرداخته بود، بهتازگی یادداشتی درباره کتاب «دیپورت» نوشته و آن را که برای انتشار در اختیار مهر قرار داده است.
مشروح متن اینیادداشت در ادامه میآید:
«دیپورت» هم مثل کتاب «اثریا» دومین کتاب متفاوتی از رشادتهای مدافعانحرم و جنگ با داعش است. به راحتی میتوان گفت این کتاب هم مثل اثریا قشر خاکستری را جذب خواهد کرد و تعداد استقبالکنندگان آن بیشتر خواهد شد.
«دیپورت» حکایت جوان ایرانی به نام پیمان امیری به قلم علی اسکندری است. پیمان یکی از جوانان نخبه ایرانی است و به دلیل اینکه بعد از فارغالتحصیلی در رشته تحصیلیاش کاری در خور خودش پیدا نمیکند مثل خیلی از نخبگان تصمیم به مهاجرت میگیرد تا در کشور آلمان کنار عمهاش زندگی کند و مشغول به کار شود. پیمان، از جوانان باهوش ایرانی است که تسلط کاملی به سه زبان کردی، انگلیسی و آلمانی دارد. او هم مثل خیلی از جوانان ایرانی وقتی میبیند کاری برایش در شهری که زندگی میکند پیدا نمیکند کلاً از اعتقاداتی که دارد دست میکشد. پیمان، به امید زندگی بهتر و به قول خودش رسیدن به بهشت آرزوهایش، تصمیم به خروج غیر قانونی از کشور میگیرد، امّا سر از سوریه در میآورد و در دام نیروهای جبهه النصره میافتد. در زندان همسلولیهایش نیروهای داعش (دولت اسلامی عراق و شام) میشود.
کتاب از زندگی پیمان شروع میشود و مخاطب را ترغیب میکند با پیمان در این سفر همراه شود و تمام اتفاقاتی که برای پیمان رخ میدهد را مو به مو حس کند.
دلهرههای مادر پیمان یکی از زیباترین بخشهای کتاب است که نویسنده ایندلهرهها را نگاشته تا حسی که آنلحظه مادر پیمان داشت را به خوبی نشان دهد. یکی دیگر از زیباترین بخشهای کتاب را میتوان به زمانی اشاره کرد که پیمان توسط نیروهای جبههالنصره اسیر میشود. دوست عراقیاش نحوه نمازخواندن و روزه گرفتن اهلسنت را به آن یاد میدهند. پیمان در این مرحله زندگیاش رنگ و بوی عجیبی میگیرد. با دقت تمامی حرفهایی که دوست عراقیاش زده را در ذهنش بهخاط میسپارد. در این برهه زمانی پیمانی که تا دیروز از عقایدش دست کشیده بود، با چیزهایی که از داعش و جبههالنصره میبیند، دیپورت میشود به تمام اعتقاداتی که زمانی از آنها دست کشیده و در یک جایی از کتاب میخوانیم که بدون هیچترس و اضطرابی نمازش را عین شیعه میخواند.
در جایی از کتاب میخوانیم که امام جمعه با شدت و حدت خطبه میخواند و جوانها را به جهاد دعوت میکند و از کفر ایرانیها و شیعیان و دولت بشار اسد میگوید. ذهن مخاطب وقتی این مطلب را میخواند دچار ابهام میشود. و با خودش میگوید مگر میشود در نمازجمعه که مخصوص مسلمانان هست بر علیه مسلمانان خطبه خواند.
پیمان با تمام وجود از آمدنش پشیمان میشود ولی دیگر اینپشیمانی سود و فایدهای برایش ندارد. او بارها توسط افراد مختلف سعی میکند از سوریه خارج شود، امّا هر بار دستگیر میشود و دوباره به سوریه برمیگردد. بالاخره طی عملیاتهای مختلف توسط نیروهای ایرانی نجات پیدا میکند. عملیات نجات پیمان به خوبی نشان میدهد که مدافعانحرم چطور از جان و مال و آسایش خود گذشتند . قدم در صحنه جنگ گذاشتند تا آرامش و امنیت را در کشورمان جاری سازند.
پیمان نمیدانست بخش مهمی از سرنوشتش با اصغر پاشاپور گره خورده است. او فقط سید را دیده بود که مدیریت و فرماندهی آن عملیات پیچیده را به عهده داشت. بخش پایانی کتاب یا بهتر بگم صفحات آخر کتاب بهدلیل مسائل امنیتی و اطلاعاتی بدون بیان جزئیات عملیات نجات پیمان رها شده است. اینبخش خود یک داستان مفصل است که انشاءالله نویسنده بتواند آن را به زیبایی همین کتاب قلم بزند و آن قسمت از ذهن مخاطب که به چه صورتی پیمان نجات پیدا کرده با جزئیات دقیقش را به رشته تحریر درآورد.
اینکتاب در ۶ فصل نوشته شده که هر فصل آن را نویسنده برای مخاطب بیان کرده تا مخاطب مخصوصاً قشر خاکستری جامعه دریابد که مدافعانحرم چه رشادتهایی داشتند و تمام جوانان نخبه ایرانی که قانونی یا غیرقانونی مهاجرت میکنند از رفتنشان در یک برهه زمانی پشیمان میشوند و گاهی حتی از روی شرمساری به کشور برنمیگردند و بعضی هم توسط منافقین کشته میشوند و یا برای ماندن با منافقین همکاری میکنند ولی باز از ته قلبشان پشیمان هستند.